حسامالدین برومند: تحرکات بالای قدرتهای جهانی در ماههای اخیر حاکی از آن است که تحولات روابط بینالملل به نقطه عطفی رسیده است که نشانههای بروز و ظهور یک نظم جدید جهانی را نوید میدهد؛ به گونهای که سرعت تحولات در محیط بینالملل ثانیهای شده و هر لحظه امکان دارد یک تصمیم، سرآغاز شکلگیری ائتلافها و اتحادهایی باشد و جبههگیریهای جدیدی را به وجود بیاورد. جنگ روسیه و اوکراین، مساله بحران انرژی در جهان، جنگ گندم و غلات، سفر منطقهای بایدن، جنجالآفرینی پلوسی با سفر به تایوان و آرایش نظامی پکن و... همگی از یک وضعیت فوقالعاده در نظام بینالملل خبر میدهد.
خب! ماجرا چیست؟ چرا آمریکا که همیشه عنوان «قدرت هژمون» را یدک میکشید و در سیستم آنارشیک نظام بینالملل، همیشه «فعال مایشاء» بود، اکنون بیشتر دچار «بیشفعالی» شده است؟!
علت روشن است و همه شواهد و قرائن غیرقابل انکار حاکی از آن است که قدرت هژمونیک آمریکا در منحنی افول قرار گرفته و تقلاهای واشنگتن برای این است که به ترمیم قدرت خود بپردازد و در «آینده قدرت» همچنان ابرقدرت بماند؛ واقعیتی که در حال حاضر بشدت مخدوش شده و نظریات تئوریپردازانی مانند «ژوزف نای» بشدت رنگ باخته است. جناب نای در کتاب «آینده قدرت»، ایده «قدرت هوشمند» را پیش کشیده بود که تلفیقی از منابع قدرت سخت و قدرت نرم بود و در نهایت مدعای بزرگ او این بود که آمریکا با در اختیار داشتن قدرت هوشمند، ابرقدرت قرن ۲۱ باقی خواهد ماند ولی چیزی را که در این میان در نظر نگرفته بود سست شدن «نظم آمریکایی (Pax Americana)» و عیان و نمایان شدن نظم جدید در این قرن است که نشانههای آن هویدا شده است.
واقعیت صحنه بینالملل نشان میدهد آمریکا در مسیر ترمیم قدرت رو به افول خود در چالش بزرگ با ۳ کشور است: روسیه، چین و ایران.
بنابراین آمریکاییها سناریوهای پیچیده و چندلایهای را تدارک دیده و تعبیه کردهاند تا به لطایفالحیل و در میدان نبردهای ترکیبی، روسیه، چین و ایران را مهار کنند.
جنگ اوکراین که ۶ ماه پیش کلید خورد در واقع در راستای مهار روسیه از جانب آمریکا و با قربانی شدن اوکراین عملیاتی شد. آمریکا بهرغم آنکه سال ۱۹۹۰ میلادی متعهد شده بود گسترش ناتو به سمت شرق را برای همیشه متوقف خواهد کرد ولی عملا از سال ۱۹۹۰ به بعد، ناتو دستکم در ۵ نوبت بزرگتر شده تا کشورهای بیشتری از اعضای پیمان ورشو و عضو شوروی را به خود جذب کند. لذا موضوع گسترش ناتو و رسیدن آن به اوکراین و بیخ گوش روسیه، باعث شد پوتین این اقدام واشنگتن را برنتابد و با ابتکار عمل به جنگ با کییف ورود کند. محاسبه آمریکاییها این بود که از طریق اوکراین به نبرد با مسکو میپردازند و همچنین با حربه تحریمها، روسیه را تضعیف خواهند کرد اما واقعیت این است که با خطا در تحلیل مواجه شدند و امروز حتی رسانه غربی گاردین مینویسد: «تحریمهای غرب علیه روسیه نسنجیدهترین سیاست در تاریخ اخیر بینالملل بوده که نتایج معکوس به دنبال داشته است... تحریمها علیه مسکو سبب بالا رفتن چشمگیر بهای انرژی شده، تورم با روند صعودی رو به افزایش است و زنجیرههای تامین با اختلال بسیاری مواجه شده... رئیسجمهوری روسیه برای قطع عرضه گاز به اروپا در زمستان دست بالا را دارد و همین حالا هم عرضه از خطوط لوله اصلی مانند «نورد استریم 1» را تا ۸۰ درصد کاهش داده است».
آمریکا، اشتباه را با اشتباهی دیگر ادامه داد و این بار برای مهار چین، تایوان را قربانی کرد و بازیگر این صحنه نانسی پلوسی پیرزن ۸۲ ساله آمریکایی بود که به تایوان سفر کرد و از جدایی آن از چین حمایت کرد. اینجا هم آمریکاییها بدعهدی کردند و سیاست به رسمیت شناختن چین واحد در سال ۱۹۷۹ میلادی را نادیده گرفتند. البته چین واکنش محکمی به این اقدام واشنگتن نشان داد و تازه رویارویی ۲ طرف در صحنه جدیدی شروع شده است. البته نبرد اصلی آمریکا و چین در آوردگاه «ایندوپاسیفیک» است که خیلی از کارشناسان معتقدند نقطه ثقل استراتژیک دنیاست و آینده قدرت در آنجا تعیین خواهد شد.
و بالاخره آمریکاییها بهرغم اینکه از جنوب غرب آسیا به سمت شرق شیفت کردهاند ولی نمیخواهند خاورمیانه را از دست بدهند. مشکل اصلی واشنگتن در این صحنه، وجود یک قدرت منطقهای به نام جمهوری اسلامی ایران است که جبهه مقاومت را شکل داده و امروز دست برتر را در تحولات منطقه دارد. پروژه خاورمیانه آمریکایی با وجود جبهه مقاومت شکست خورده و در امتداد آن نگاهها به آزادی قدس است، چراکه همه شواهد و قرائن نشان میدهد سقوط رژیم صهیونیستی خیلی دور نخواهد بود.
بنابراین نظم و سیطره آمریکایی ترک خورده و از سوی دیگر اتحادی راهبردی از سوی روسیه، چین و ایران علیه آمریکای رو به افول شکل گرفته است. در این میان البته شبکه غربگرایان در داخل و رسانههای غربی مشغول کارند تا تصویری خلاف واقع درباره زمینهها و نشانههای نظم جدید جهانی ارائه و القا کنند.