دامنه شعری ابتهاج دامنه وسیعی است. همچنان که در غزل بنام است، در شعر نیمایی هم تجربیات ارزندهای دارد، همچنین در تحقیق و پژوهش ادبی هم دستی بر آتش داشت که گل سرسبد آن تصحیحی بود که بر دیوان حافظ نوشت.
اکثریت قریب به اتفاق مخاطبان، ابتهاج را در غزل میشناسند و او را شاعری قدمایی به حساب میآورند اما به لحاظ اسلوب شعری میتوانیم سایه را شاعری نوقدمایی بدانیم. این شاعر بزرگ بیانی متفاوت در نیماییسرایی دارد. برخی ادبا معتقدند وی در نوسرایی هم غزلگونه عمل میکند اما من میگویم او با ترکیب شعر نو و غزل، بدعتی در شعر نیمایی وارد کرده است. وقتی از ابتهاج حرف میزنیم، با شاعری روبهروییم که همواره به بوطیقای غزل وفادار است اما در عین حال روحیه نوگرایی دارد. او را هرگز نمیتوان با نوگرایان آوانگارد یکسان دانست. او در مسیر نوگرایی، رادیکالیسم را در پیش نگرفته بود، بلکه بین سنت و تجدد تعادل برقرار میکرد.
اگر نام سایه در پای اشعار ابتهاج را حذف کنی، به سختی میتوانی حدس بزنی که این شعر را شاعر همعصر ما سروده است یا شاعری از ادوار قبل. این یک امتیاز برجسته برای این شاعر بزرگ است. هوشنگ ابتهاج راهی را در پیش گرفت که تکیه بر سنت ادب فارسی بود و در این راه به درستی و با استقامت حرکت کرد و هرگز کج نرفت. در شعر او با تعادل روبهروییم؛ تعادلی که برای هر نسل جلب توجه میکند و جذاب است.
چگونه شاعری خودش را گوشهگیر و بیآزار معرفی میکند در حالی که در طول 70 سال عمر شاعریاش، در سمتهای مختلفی خدمتگزاری کرده است، سفرهای متعدد رفته است و در مجامع گوناگون به سیاسی و اجتماعی سرودن شهره است و حتی در برههای به همین خاطر حبس کشیده است!
ابتهاج برخلاف باوری که بین عموم وجود دارد، یک غزلسرای عارفمسلک نیست. این نکته را از اشعارش نیز میتوان دریافت. او در کتاب «پیر پرنیاناندیش» فاش میکند که خیلی از غزلیات خودش را با شأن نزول نوشته است.
سایه در نگاه کلی شاعری است که نه بیآزار است و نه گوشهگیر. کنایهها و متلکهای سیاسی در اشعارش دیده میشود اما بنا نیست او را شاعری سیاسی و اجتماعی بدانیم، بلکه او یک شاعر حرفهای است. ابتهاج طی جریانی که طی کرده بود، به ثبات رسیده بود اما هیچگاه انعطاف و نوپذیری در شعر را از یاد نبرد. بهکارگیری عنصر تناسب تکرارشونده در شعر حکایت از نوپذیری شعر وی دارد.
سایه برای نان و شهرت و مقام شاعر نشد، بلکه به واقع به دنبال خلق و آفرینش و پیوستگی و نامیرایی بود. یک شاعر غیرحرفهای هیچگاه نمیتواند ماندگار شود. جای خالی سایه با سایهروشنهایی که بر اشعارش نقش بسته، بشدت در ادبیات ما حس خواهد شد.
***
کربلایی است دلم
در بخشی از کتاب «پیر پرنیاناندیش» روایت قابل تاملی از علاقه مرحوم استاد ابتهاج به امام حسین(ع) آمده است: «امروز هشتم محرم بود و عصر به خانه سایه رفتیم. سایه مغموم بود و از چشمهایش معلوم بود گریه کرده. عاطفه گفت: «بازم شیطونی کردین؟» سایه خندید. پرسیدم «اتفاقی افتاده؟»
- نه! شما میدونین که تلویزیون همیشه جلوم روشنه. هر کانالی هم که میزنم داره روضه و نوحه نشون میده. من هم گوش میکنم و خب گریهام میگیره. میشینم با اینها گریه میکنم. (لبخند میزند)
پس از چند دقیقه گپ و گفت، سایه میگوید:
«سالها پیش یک شعری گفتم به اسم «اربعین» که تمومش نکردم».
با تعجب اصرار میکنم شعر را بخواند و میخواند:
«یا حسین بن علی
خون گرم تو هنوز
از زمین میجوشد
هرکجا باغ گل سرخی هست
آب از این چشمه خون مینوشد.
کربلایی است دلم»
***