صفحه چت آلمان به قزاقستان
آلمان: slm, bdri my bro؟
قزاقستان: hello, please write mesle Adam.
آلمان: ببخشید. قزاقجان، دادا... یه کم بهم گاز میدی؟
قزاقستان: جانِ داداش خودمم گذاشتم واسه زمستون. کمه هنوزم. داریم جیرهبندی میکنیم که برسونیم تا زمستون.
آلمان: حالا نمیشه یه فکری کنی؟
قزاقستان: نمیخوام بهت بگم برو دوراتو بزن و بیا و تا ساعت فلان بازیم. روی من حساب نکن داداش.
آلمان: باشه دادا. صفا باشه. بای.
*
صفحه چت آلمان و نروژ
آلمان: سلام سلطان. چطوری ستون؟
نروژ: سلام. خوبی شما؟
آلمان: دادا یه بوی عجیبی میآد توی قاره. میگن از سمت شماست.
نروژ: آره دیگه. بعد از ماجرای روسیه مجبوریم.
آلمان: داداش، خطریه هاااا. بیار گازت رو بذار توی انبارای ما. نه دیگه جا میگیره ازت، نه دیگه بو میآد از کشورت. چیه آخه این ماده بیرنگ و بدبو.
نروژ: دادا خودتی. واسه هر پیسش برنامه داریم. فردا روز زمستونه. دیگه مزاحم نشو که به اتحادیه میگم.
آلمان: آخه...
نروژ: last seen long time ago
*
صفحه چت آلمان و رئیس بومیان جنگل آمازون
آلمان: سلام داداشیای خودم.
رئیس بومیان آمازون (ر.ب.آ): سلام. بله؟
آلمان: بهبه... از این ورا... چه خبرا؟
ر.ب.آ: داداش، تو پیام دادیا... برو سر اصل مطلب.
آلمان: باشه. ما برای کشورمون هیزم میخوایم.
ر.ب.آ: هیزم واسه گرما؟
آلمان: نه بابا... فکر نکنی واسه زمستونه ها... واسه تزیینات و خوشگلی میخوایم.
ر.ب.آ: چقدر؟
آلمان: هرچی بیشتر بهتر. ما خیلی خوشگلی و باکلاسی رو دوست داریم.
ر.ب.آ: میفرستم برات.
آلمان: حالا بخاری هیزمی آشنا نداری؟
ر.ب.آ: نه داداش.