مثل گل بودی و پرپر شدهای
آخرش راهی آنور شدهای
هست پشتسر تو حرف تو زیاد
هرچه گفتند سپردیم به باد
رفتهای بالاخره، بد یا خوب
کرد خورشید در آن ملک غروب
بس که چون رعد به عالم زدهای
مثل باران همهجا نم زدهای
ابرها شکل کلاهت شدهاند
عاشق روح(!) چو ماهت شدهاند
جز تو کی پیرزنی خیلی پیر
مرده و مانده از او تاج و سریر
گرم میراث تو هستند اینها
آه! ای گریه کنت دلفینها
حیف از آن هوش و از آن استعداد
رفتی و نصف جهان شد آزاد
شک ندارم که تو شادی حالا
شده مستعمرهات آن دنیا
مطمئنم که بر اصحاب شِمال
شدهای منشأ قحطی زغال
باج دادی به ملائک، قطعا
شده زقوم به نامت، فورا
میشود بیتو چه خاکی به سرم
کاش یکبار بگویی پسرم!
میفرستم به روان تو درود
حیف! زیر قدمت دوزخ بود