آن زمانی که اجل غنچه عمرت را چید
رعشه افتاد به دست تو ننه همچـون بید
ملکه! با ملکالموت ببند از امروز
به دعاهای فیلیپ نیست عزیزم امید
داد و بیداد که رفتی به سفر یکدفعه
عمر کوتاه تو دیگر نشد از نو تمدید
ملل خنگ و ببو را چه کسی ای بانو
یک نفس مثل تو من بعد تواند چاپید؟!
حاصل دزدی یک قرن شده بیصاحاب
موقع بذل فقط دست و دلت میلرزید
بستهبندی شدهای داخل یک جعبه کنون
مردمت شاد از اینند که گاوت زایید