بازیگران حرفهای مشغول کارند
بیمزد و منت دائما برنامه دارند
هر روز، هرجا این زبلها را ببینی
جادوگرانی روی امواجی سوارند
آماده دردی، غمی، مرگی، عزایی
نیشی به زخمی، بر خرابیها هوارند
مانند اربابانشان خیلی ملوسند
پا روی گردنها به نرمی میگذارند
بهتر اگر پیراهنی بالا رود، چون
اعلام خواهد شد که اینها بیشمارند
در معبد آمون کچلها با زلیخا
پاکی یوسف را به زندان میسپارند
اما هنوز آزادی کافی ندارند
در انتظار و عاشق سگهای هارند
مام وطن با پشت دستش راند از خود
بازیگرانی را که ختم روزگارند