موضوع انشا: تعطیلات تابستان را چگونه گذراندید؟
خانم اجازه؟! تا گفتید تعطیلات تابستان، اشک از چشمانمان جاری شد. هرچه تابستان خوش گذشته بود، این تَهمَههایش خوب نبود.
برادرم که امسال کلاس دهم میرود، همین هفته پیش، به ما کلی کار میداد. ما هم چون بزرگتریکوچکتری حالیمان میشود همهاش را اجرا کردیم.
روی دیوار با زغال مینوشت: «#نه_به_اجبار» بعد از گرفتن عکس و فیلم هم، ما را مجبور میکرد تا پدرمان ندیده، با یک آفتابه و جارو از دیوار پاکش کنیم.
از نبرد فیلمهای هالیوودی یک تکه برمیداشت و خبر میزد که تهران سقوط کرد. آخرش هم از من مصاحبه میگرفت که الان چه حالی دارم! همان فیلمها را به اسم شهرهای دیگر هم میزد.
برای آمدن به مدرسه، باید موهایمان را میزدیم. فیلم موهای من و خودش با چشمان شطرنجی شده، با اسم پنجاه نفر، منتشر شد.
با دوستانش، دستشان را همزمان روی بوق و گاز موتورسیکلتشان نگه میداشتند و تیتر میزدند که همدردی تیمملی موتورسواری با حوادث اخیر! شاید بپرسید که در این آخری من چه نقشی داشتم... خب باید یکی بود تا گوشی را ببرد بالاپشتبام که آنتن بدهد و این فیلم منتشر شود! کلا آخر تابستان خیلی سخت گذشت.
ما از این انشا نتیجه میگیریم که باید شبها زود بخوابیم تا پدرمان همین اول سالی به مدرسه تعهد ندهد.