محمدعلی میرزایی: بگذارید از زندگی شروع کنیم؛ زندگیای که قطعا دچار تلاطم، فراز و نشیب، سختی و راحتی است. در این زندگی میتوان نگاه مثبت یا منفی به ابعاد مختلف روزمره داشت؛ روزمرهای که خود همین مشکلات و درگیریها را شامل میشود. در این میان خانوادهای را تصور کنید که شاید درگیر مشکلات و درگیری مقطعی باشد و طبیعتا تکتک اعضای خانواده باید برای آرامش و رسیدن به ثبات مشخصی تلاش کنند، چون اگر غیر از این باشد، به طور یقین تمام اعضای خانواده تحت تاثیر عواقب آن قرار میگیرند. این نوع مقایسه را میتوان در سطح جامعه هم داشت؛ حال که ناآرامیهایی در سطح کشور اتفاق افتاده که دلایل آن توسط نهادهای انتظامی و امنیتی مشخص خواهد شد، انتظار میرفت برخی هنرمندان و به اصطلاح سلبریتیها به ثبات جامعه سر سوزنی فکر میکردند، نه اینکه به دنبال آتشافروزی در کشور باشند.
این مساله آنقدر از اهمیت برخوردار است که محمدمهدی اسماعیلی، وزیرفرهنگ و ارشاد اسلامی در تاریخ دوم مهر گفت: رئیسجمهور با خانواده مرحومه «مهسا امینی» تماس گرفته و گفته گویی یکی از اعضای خانواده خودم را از دست دادهام اما برخی از این اتفاق برای التهاب استفاده میکنند. امروز هنرمندان باید به جامعه امید ببخشند. از همه اهالی فرهنگ و هنر در این روز شروع مهر میخواهم که آرامش به جامعه تزریق کنند. مردم را به آرامش دعوت کنند. از گفتن مسائلی که شاید حتی حق هم باشد اما با لحن بد گفتنش به کسانی کمک میکند که میخواهند آرامش کشور را هدف قرار دهند، پرهیز کنند. اما گویی برخی سلبریتیها و هنرمندان به دنبال تزریق آرامش در جامعه نبوده و اهداف دیگری در سر میپرورانند. یکی آرزوی مرگ وزیر فرهنگ را دارد و دیگری فکر بازی کردن در پروژه رسانههای لندننشین و سعودی است.
سمیرا خطیبزاده، دکترای رسانه و مدرس دانشگاه در گفتوگو با «وطنامروز» در تحلیل این مساله میگوید: ما نخستین بار نیست که دچار از این دست آشوبها و ناآرامیهای اجتماعی میشویم که هر کدام از آنها به یک بهانهای اتفاق میافتد. آن چیزی که در این آشوب اخیر بیش از پیش خودش را نمایان کرد، نقش غلط سلبریتیها در دمیدن به این آتش فتنه بود. بیشتر افرادی که در این ناآرامیها حضور داشتند که توسط لیدرهای مشخص منحرف شده بودند، در رنج سنی حدود 25 سال بودند که شناخت دقیقی از انقلاب و شخصیت حضرت امام خمینی«ره» نداشتند و بیشتر از طریق نمادسازیهای غلط امپراتوری رسانه سلطه در جریان آن دوره قرار گرفتند و میتوان یکی از دلایل انحراف آنها را همین شناخت ناصحیح از موقعیت موجود و انقلاب دانست. الگو و مرجعیت فکری به دنبال خود رفتار فکری را به همراه دارد و از اهمیت ویژهای برخوردار است و امروز به واسطه تلاش بیشائبه استعمار جدید در جنگ رسانه و شناختی که دارند، مرجعیت فکری کودکان و نوجوانان را از رهبران و عالمان دینی به برخی سلبریتی تقلیل دادهاند.
خطیبزاده افزود: میتوان گفت به دلیل کمکاری برخی دستگاههای فرهنگی، خواه ناخواه آن نوجوان الگوپذیری غلطی از سلبریتی دارد که این مساله مستلزم یک برنامهریزی منسجم از سوی نهادهای مسؤول است. در ناآرامیهای اخیر بسیاری از سلبریتیها به صورت سازمانیافته فعالیت میکردند و معتقدم در کنار این سلبریتیها که در همان ابتدا علیه نظام و کشور موضع خاصی گرفتند -که باید با آنها برخورد جدی شود- باید به دنبال کشف دستهای پنهان این موضوع باشیم.
وی افزود: در علم ارتباطات اقناع مخاطب یکی از موضوعات مهم و حائز اهمیت است. طرف مقابل بسیار خوب مفهوم اقناع را درک کرده و بخوبی از تکنیکهای آن بهره میبرد اما به نظر میرسد جبهه خودی قصد ندارد به شکل علمی وارد این عرصه شود و برنامهای برای استفاده از تکنیکهای امتحانشده ندارد. از برجستهترین تکنیکهای اقناع، استفاده از چهرههای مشهور است. دشمن از این حربه بخوبی استفاده کرده تا جوان را برای آتش زدن آمبولانس و خودروها و بانکها اقناع کند. خودمان هم در تبلیغات بازرگانی از این تکنیک اقناع بهره میبریم. سلبریتیها همان چهرههای مشهورند و براحتی توانستند در این فتنه مخاطبان خود را به درجهای از اقناع برسانند.
خطیبزاده در ادامه گفت: راهکار ما برای رسیدن به یک وضعیت مطلوب در بهرهگیری از این تکنیک اقناعی چیست؟ این چهرهها هم از سوی دیگر باید تعهدهایی داشته باشند به منبعی که از طریق آن به شهرت رسیدهاند. این افراد از تریبون همین نظام به اوج شهرت رسیدهاند و باید تعهداتی به این تریبون داشته باشند، نه اینکه با برخی اقدامات به آن لگدپراکنی کنند. متولیان امر فرهنگ نباید اجازه دهند هر شخصی با هر طرز فکری از این تریبون بهره ببرد و پس از مدتی به ارزشهای نظام دهنکجی کند.
وی در پایان یادآور شد: البته هنرمندانی هم وجود داشتند که در برابر موضعگیریهای غلط با آزادگی تمام ایستادند. این افراد هم باید دیده شوند و جریان انقلابی باید چنین سلبریتیهایی را نیز برجسته کرده و به جامعه معرفی کند.