printlogo


کد خبر: 255366تاریخ: 1401/8/1 00:00
پدیده‌هایی که در «دایره زنگی» مسخ شده‌ بود چگونه در عالم واقعی تکرار شد؟!
مغز‌های کوچک دایره زنگی

محمدرضا کردلو: «ای کاش این بدن یاری می‌کرد منم می‌رفتم تو خیابونا! اَقَلَّن یکی دو تا بوق می‌زدم!» دایره زنگی- 1386.
1- 15 سال پیش، اصغر فرهادی در دایره زنگی، فیلم پرفروش آن سال‌ها، شخصیتی داشت به نام سرهنگ. پیرمرد سلطنت‌طلب کراوات‌زده‌ای که چپ می‌رفت و راست می‌آمد، می‌گفت: «اینها رفتنی‌اند!» موضع تمسخرآمیز فیلم نسبت به او، تلویحا واکنش «همه» به مفهوم «براندازی» بود. بتازگی که باز به تماشای این فیلم نشستم، ارجاعات بیشتری در نسبت با مسائل اخیر، نظرم را جلب کرد. سرهنگ در نخستین دیالوگ خود در فیلم، نان در دست گرفته و وارد ساختمان می‌شود، در مواجهه با مردی ناشناس که در حال خروج از ساختمان است، از «خیابون‌ها» می‌پرسد:
«سرهنگ: خبری بود؟
مرد: کجا؟
سرهنگ: خیابونا
مرد: چه خبری؟
سرهنگ: شلوغی!
مرد: بله! خب تا دلتون بخواد. 
سرهنگ: پس بوق یادت نره باباجون؛ بوق».
سرهنگ در جای دیگری، فلسفه انواع بوق را برای دختری جوان توضیح می‌دهد: «یه بار بوق می‌زنن واسه عروسی. یه بار بوق می‌زنن دور از جان شما، بلانسبت، می‌خوان یکی را سوار کنن، از کنار خیابون. یه بار هم بوق می‌زنن انقلاب کنن. قدر خودتونو بدونید. ‌ای کاش این بدن یاری می‌کرد منم می‌رفتم تو خیابونا! اَقَلَّن یکی دو تا بوق می‌زدم!»
من خودم وقتی سرهنگ دایره زنگی را در ذهنم مرور می‌کردم و پیش خودم می‌گفتم چهره‌های سینمایی و ورزشی، این روزها، چقدر شبیه سرهنگ شده‌اند، اصلا این توصیه‌هایش برای انقلاب کردن یادم نبود. دوباره که تماشا کردم، متحیر شدم از کارکرد «بوق» در این روزها و تمسخرش در آن روزها. 
2- از 1386 تا امروز، از دایره زنگی تا امروز، خیلی سال گذشته، خیلی اتفاقات افتاده و زمین و زمان عوض شده است. این وسط شبکه‌های ماهواره‌ای جز اینکه ماسک حرفه‌ای بودن را برداشته‌اند، تغییر ماهوی چندانی نکرده‌اند. شبکه‌های اجتماعی هم در فرم و محتوا، فراتر از آنچه در گذشته از سوی ماهواره‌ها و رادیوها ارائه می‌شد، چیزی ندارند. فقط همه چیز گسترده‌تر شده است. می‌دانم، برخی مخاطبان از این کلمه خوش‌شان نمی‌آید، لاجرم چیزی که هست را نمی‌شود انکار کرد؛ و آن «دشمن» است. این وسط فقط دشمنی بیشتر شده است. اینها تغییرات آن طرف بود. این طرف تغییرات بسیار بیشتر بوده است. 
3- در دایره زنگی، ماهواره‌بین‌ها طبقه متوسط نوکیسه‌‌ای هستند که نقد می‌شوند. کسانی که پول شارژشان را نمی‌دهند، وقت گوسفند خریدن پول نیم کیلو ادرارش را هم کم می‌کنند، همه جا به دروغ می‌گویند به آنتالیا می‌روند در حالی که مقصدشان شمال است (برای ادا و اطوار). این طبقه برای همین ادا و اطوار و ژست فرهنگی پول تهیه فیلمی را می‌دهد که حتی نمی‌داند موضوعش چیست و... و چه جامعه آشنایی، که من هیچ گاه نپسندیدم برای توصیف‌شان از کلمه «مردم» استفاده شود، هر چند بخشی از «مردم» هستند. در تحلیل‌های اخیر که من می‌بینم، خیلی در استفاده از واژه «مردم» اسراف می‌شود. اقلیت‌ها، اقشار، الیت‌ها و... هیچ‌گاه نمی‌توانند تعریف دقیقی از «مردم» بدهند. اتفاقا وقتی وجوه ملی را مدنظر قرار دهیم، در تعریف «ملت» هم باید به ظرافت‌ها دقت کرد. استفاده دقیق از «مردم» مهم است. برای آن آدمی که توی اتاقش نشسته و خود را موظف به توئیت زدن و استوری گذاشتن برای «مردم!» می‌داند، هر بار استفاده غلط از این کلمه، اختلال در دستگاه محاسباتی را بیشتر می‌کند. آنقدر که صبح می‌رود در خیابان و می‌بیند دنیایش به اندازه یک زمین تا آسمان، با دنیای مردم فرق دارد. 
4- حالا که یک ماهی از «حوادث اخیر» می‌گذرد، عمیق شدن در «بحران»ی که حتما نمی‌شود با کلمه «حوادث اخیر» توضیحش داد، شاید آسان‌تر از روزهای اول باشد (هر چند همین حالا هم سخت است)؛ بحرانی که بسترها، علت‌ها و وجوه فراوانی دارد که من از میان آنها «فیک‌‌نیوز»‌ها را برجسته می‌کنم و البته چیزهایی دیگر که احتمالا در ادامه بنویسم. فیک‌‌نیوزها، در عین مسخره بودن خیلی جدی روان اجتماعی را به هم می‌ریزند. قدیم گستره این فیک‌نیوزها زیاد نبود اما حالا به خاطر توسعه شبکه‌های اجتماعی فراگیرتر از همیشه، تاثیرگذارند. اخباری که اصغر فرهادی در «دایره زنگی» تمسخرشان می‌کند، حالا خود او و بسیاری دیگر از چهره‌های ورزشی و هنری را هم تحت تاثیر قرار می‌دهد و آنها را به واکنش‌های شتاب‌زده وا می‌دارد. در دایره زنگی، شعله، زنی مجرد به دنبال ارتباط با شبکه‌ای ماهواره‌ای برای خواندن شعر است. همزمان با تلاش او برای برقراری ارتباط، روی پشت‌بام جدلی می‌شود و آنتن ماهواره او قطع می‌شود. آن سوی خط، برای همین اتفاق معمولی قصه‌ها سروده می‌شود. زن راه می‌افتد تا از طریق دیگری این ارتباط برقرار شود. در راه پلیس به او هشدار می‌دهد درختی شکسته و خیابانی را که در آن حضور دارد بسته است. او پشت تلفن می‌گوید پلیس دنبالش است و آن سوی خط، آن ‌سوی مرز و خارج از این کشور، چه ماجراهایی که نمی‌سازند برای این اتفاق معمولی. مجری برنامه ماهواره‌ای خطاب به مخاطبان می‌گوید: «این خانم می‌خواست یک شعر عاشقانه بخواند، چرا باید بریزن و دستگیرش کنن وسط مصاحبه‌اش. اینا اساسا با عشق مشکل دارن! بحث سیاسی و غیرسیاسی نیست. دهانت را می‌بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم. شعله جون (خطاب به همان زن) سعی کن مقاوم باشی. برات دعا می‌کنیم و جز این کاری از دست‌مون برنمیاد. شعله برای ما هیچ وقت خاموش نمی‌شه!» من هنوز پای این قسمت فیلم قهقهه می‌زنم اما خب خیلی‌ها هنوز این جور قصه‌سرایی‌ها را باور می‌کنند. قضیه وقتی جالب‌تر می‌شود که یکی از آشنایان شعله در خارج، بازداشت و زندانی شدن او را باور می‌کند و زنگ می‌زند و خیلی جدی درباره این موضوع صحبت می‌کند. بخشی از مهاجران که این روزها، برای خالی کردن خشم حاصل از تحقیر در غربت، پای تظاهرات و تحریم ایران می‌آیند، شبیه شخصیت خاله شعله هستند که از خارج برای او که نه بازداشت شده و نه گیر افتاده، عزاداری می‌کنند! 
5- در روزها و هفته‌های اخیر، چهره‌هایی که می‌توان به بخشی از آنها عنوان «سلبریتی» داد، بر پایه همین فیک‌نیوزها کنشگری می‌کنند و کوتاه هم نمی‌آیند. حتی پس از شفاف شدن قضایا و آشکار شدن برخی دروغ‌ها، عقب نمی‌نشینند. طبعا میان این همه فیک، چهار تا خبر راست هم هست که اتفاقا واکنش‌برانگیز و عصبانی‌کننده است اما حجم اغراق بسیار بالاست. آنقدر که برای بخشی از این سلبریتی‌ها هر شب در عالم مجازی انقلاب شده و همه چیز در اختیار براندازان قرار گرفته است. صبح که می‌شود می‌بینند همه چیز سرجایش است. شاید منطق بسیاری از واکنش‌های شتاب‌زده، همین توهم باشد؛ توهمی که شانه به شانه‌ توهم سرهنگ دایره زنگی می‌زند. 
6- دیروز کی‌روش در واکنش به ماجرای تحریم تیم‌ ملی فوتبال ایران از جام‌جهانی 2022 قطر گفت: «می‌دانم که اکثریت مردم ایران چه جوابی به این کمپین خواهند داد. می‌دانیم که مردم ایران عاشق تیم‌ ملی هستند و دوست دارند تیم‌ ملی را در قطر ببینند. و همین جواب برای این کمپین کافی است». این غربی غریبه، بسیار واقعی‌تر از سرهنگ‌های دایره‌زنگی ایران را می‌شناسد و مردمش را که برای پیروزی می‌جنگند. کی‌روش در 2018 هم در واکنش به تحریم‌هایی که موجب شده بود تیم ‌ملی با بازی‌های دوستانه کمتری به جام‌جهانی برود، گزاره‌ای طلایی مطرح کرده بود که باید قاب کرد و پیش چشم مغزهای کوچک غرب‌زده گذاشت. او گفته بود: تحریم‌ها اگر صدسال هم ادامه پیدا کنند، زورشان به پیروزی نمی‌رسد و ما برای پیروزی می‌جنگیم.

Page Generated in 0/0049 sec