رضا کردلو: خواستم متنی «برای آرتین» بنویسم؛ برای این نام اساطیری. قصهها و غصههایش و آیندهای که پیش چشمانش است. کلمه با همه بزرگیاش کم است. قصه آرتین، با قصه همه آنهایی که تا امروز خسارت دیدهاند، متفاوت است. آرتین حالا نه پدر دارد، نه مادر دارد و نه برادر. انگار خواهر دیگری داشته که چند روز بعد قرار بود در مراسم ازدواجش شادی کنند. من از خانواده آرتین عذرخواهی میکنم اما اگر از منظر «قصه» هم به ماجرایی که برای «آرتین» پیش آمده نگاه کنیم، قصهاش شبیه هیچ کدام از ماجراهای این 40 روز نیست. آرتین کودک است و حالا با «آینده»ای مواجه است که برای من که او را ندیده و نمیشناسم، غمگنانه و ترسناک است. پدر و مادر او شهید شقیترین تفکر شدهاند؛ تفکر تکفیر. تکفیری که نشان داده هر جا بتواند، روی سیاه خود را نشان خواهد داد. داعش هم در بیانیهاش و هم در جریدهاش، با جزئیات از عملیات عنصر تکفیری خود حرف زده و باز تهدید کرده. من تهدید کردنهای داعش را فراموش کرده بودم. مفتیشان، آن روزهای اول اعلام موجودیت، روزهایی که پرچم سیاه داعش در صحرای عراق و سوریه فرمانروایی میکرد، تهدیدهایی کرده بود که به ایران هم حمله خواهند کرد. آن روزها داعش تا چند ده کیلومتری قصر شیرین رسیده بود. همان روزهایی که عدهای برای امنیت میجنگیدند و وقتی شهید میشدند، حتی نام و نشانشان تا مدتی مخفی میماند، که نکند طعم طعن و کنایه، خانوادههایشان را بیازارد. مردم، بویژه جوانترها، سالها پس از پایان جنگ 8 ساله رژیم بعث علیه ایران، با ناامنی غریبه شده بودند. چندصد هزار شهید و جانباز آن جنگ با هیولایی شبیه صدام، برای سالها ضمانت کرده بود امنیت را. و آنقدر دور بودیم از «ناامنی» که جوک میساختیم با «عوضش امنیت داریم»! و حتی در همان روزهای سخت یکهتازی داعش در عراق و شام، امنیت اینجا چنان بود که گویی ایران کشوری در میانه انبار باروت خاورمیانه نیست! نه سفرهای شمال تعطیل شد، نه تفریح در جنوب، نه کویرگردی و ستارهبینی گنگها تعطیل شد، نه آفرودبازی وسط جنگلها. چرا که ایرانی به قاعده آشناست.
قاعده جنگ از میان کلام مولا که فرمود: «هر ملتی که درون خانه خود مورد هجوم قرار گیرد، ذلیل خواهد شد». این «امنیت» هنوز درک نشده است.
یادم هست وقتی داعش به مجلس حمله کرد، برای چند روز، همه، تقریبا همه به این نتیجه رسیده بودند که «امنیت مهم است» اما نمیدانم چرا این فهم مقطعی است و باید هر بار تلنگری خسارتبار، یادمان بیاورد که «امنیت مهم است». این بار تفکر تکفیر، بهانه را در شعار آزادی دید! و چه متناقضنمای تلخی. آرتین همه داراییاش را و همه آیندهاش را برای این تلنگر داد. حالا باز میشود شعار آزادی و آینده داد وقتی در همین مقدمه، آیندهای از کودکی بیگناه سلب شده است؟
راستی! به آن پرچم سیاه فکر کردهاید؟ و اینکه چرا پایش به ایران باز نشد؟! چند روز پیش جوان کتک خورده و فحش شنیدهای را دیدم از آنان که مدافعان حرم میخوانندشان. غصه سرشارم کرد. جوانی که رفته تا داعش پایش به تهران باز نشود، حالا در تهران کتک میخورد! برای آزادی، آن که را آزادی را ضمانت کرده، میزنند. آرتین در میان این سردرگمی بیکس شد. اما باید برخیزد، برای بزرگ شدن. آنچه از تاریخچه نام اسطورهایاش برمیآید، دشمنش را خار خواهد کرد. باید بزرگ شود.