برای دیدن «جهان بانو» همراه دخترانم به «بوستان ولایت» رفتیم. میدانستم قرار است شاهد یک اثر نمایشی بزرگ باشیم و همینطور هم بود. پردهها پایین میرفتند و داستانهایی از زنان تاثیرگذار از ابتدای خلقت بشر به تصویر کشیده میشد. از حوا و هاجر و آسیه و حضرت مریم و... که داستانهایشان در قرآن روایت شده است تا کمکهای حضرت خدیجه به پیامبر، نشان دادن بخشی از زندگی حضرت زهرا، به تصویر کشیدن سخنرانی باشکوه حضرت زینب در شام، در صحنههایی که معلوم بود هزینه بسیاری صرف ساخت آنها شده است.
در راه بازگشت، دخترهایم بعضی صحنهها را برای هم تعریف میکردند، گاهی از یک ماجرا سوالی میپرسیدند که برایشان توضیح میدادم و در مجموع، لذت برده بودند. میدانم خیلی از صحنههایی که از این زنان بزرگ تاریخ دیدهاند، در ذهنشان ماندگار میشود و شاید روزی، جایی اثری را که گذاشته است، به ظهور برساند.
من اما داستاننویسم. از نگاه یک نویسنده به این پروژه بزرگ مینگرم و فکر میکنم شاید میشد داستان عمیقتری برای اتصال این ماجراها رقم زد. شاید قرار بوده این نمایش به ادعای سازندگانش، تصویری امروزی از زنان تاثیرگذار طول تاریخ و زنان معاصر ارائه کند اما هر چه به زمان حال نزدیکتر میشدیم، ماجراها فاقد داستان میشدند. مثلا درباره زنان کادر درمانی که مدتهاست از خانواده خود دورند، فقط با یک صحنه تکراری مواجهیم که فرزندی میخواهد مادرش را ببیند و پدر دستش را میکشد تا فاصلهاش را با مادر حفظ کند. در واقع نمایش به مدد مداحیها و موسیقیهایی که به موقع روی کار میآمد، سعی در پوشاندن ضعف داستان داشت. مثلا ما از حضرت زهرا و آن همه کنشگری و اثرگذاری که هم زمان پیامبر، هم بعد از آن برای بیعت با امیرالمومنین داشت، چیزی نمیبینیم. در حالی که زمان زیادی از آن بخش به شهادت ایشان و حمل تابوت و مداحی سپری شد.
صمیمانه بگویم دوست داشتم نمایشی ببینم که چیزی بیشتر از آنچه درباره هر کدام از این زنان بزرگ شنیدهایم، برای ما روایت کند و در نهایت، اگر قرار است ما را به آسیبهای رسانه توجه بدهد، کمی غیرشعاریتر به این مقوله بپردازد که این اتفاق نیفتاد.
فکر میکنم پروژه بزرگ «جهان بانو» برای دختران نوجوان میتواند تاثیرگذار باشد اما بهتر بود نویسندگان اثر، برای مخاطب جوان و بزرگسال هم حرفهای عمیقتری در دل داستانها میگنجاندند.