منشی: با تشکر از جناب پرزیدنت که در این جلسه شرکت کردن. ما اینجا جمع شدیم که ایران رو آزاد کنیم.
بایدن: بگین همه بیان از تجربیاتشون استفاده کنیم.
منشی: بله قربان. تمام گروههایی که این چند سال خواستن ایران رو آزاد کنن هستن.
بایدن: خب باید فکرهامون رو بریزیم رو هم... اوخ! این صدای چی بود؟
منشی: قربان نماینده محترم داعش این بغل کلاس خودانفجاری گذاشته.
رجوی: اجازه! آخه این پشمالوها چیه که آوردین تو کار؟ ما خودمون تو آلبانی تروریست داریم عین دستهگل!
بایدن: نه برای آزادی ایران باید انتخابات بذاریم...
ربع پهلوی: میون کلامت شکر انتخابات واسه چی؟ من خودم بلانسبت پادشاهم. حکومت رو کنترات میگیرم همهشون رو از قید حیات آزاد میکنم.
بایدن: حالا کی اینو شیرفهم کنه؟!
بهایی: ببینید من میگم یه کم فاز فرهنگی برداریم. بیایین به صورت نرم و آرام مردم رو تشویق کنیم لخت بشن بریزن توی خیابون.
ریگی: بشین بابا سوسول. اینجور آزادسازیها به دل من نمیچسبه. آدم باید خودش با دست خودش کارد رو بگیره...
منشی: آنقدر نپرین تو حرف هم. پرزیدنت رو همینجوریش هم به زور قرص روشن نگه داشتیم.
ریگی: خواستم بگم شما فقط اشاره بفرمایید. شاهرگ همه بلوچستان و هر جایی شما بگین پخپخ
بایدن: آره خب باید از ظرفیت قومیتها هم... اونجا چه خبره سرمون رفت؟
منشی: هیچی قربان پانترکها و پانکردها سر آزادی دریاچه ارومیه دعواشون شده.
ربع پهلوی: غلط کردن. این دریاچه مال ایرانه. قراره بعد از آزادی با یه جزیره توی دریای عمان طاق بزنم.
الاحوازیه: داداش اون ورا همهاش پیشفروش شده رفته. فکر آزادی یه جا دیگه باش.
مصی: قربان میبینید تو رو خدا؟ اینا همه دنبال منافع خودشونن. ولی شما غصه نخورید. یه چیزی بذارید روی حقوق این برج، خودم ایران رو آزاد میکنم میدم خدمتتون.
شیرین عبادی: راستی دو سه تا تحریم مونده مال شرکتهای تخلیه چاه توالت. گفتم اینم اضافه کنید نتونن محصولاتشون رو صادر کنن آمریکا.
بایدن: منشی جان من حالم خوش نیست. از اینا هم که بخاری در نمیاد. بیا خودمون گزینه نظامی رو بزاریم روی میز.
منشی: رو میز بود قربان چاییتون رو گذاشتین روش.
بایدن: عه اینه؟ لک شده که! دیگه به درد نمیخوره. میگم نمیشه پول بدیم بعضی سلبریتیهاشون براندازی کنن؟
منشی: چند سال تلاش کردیم ولی متاسفانه مردم نمیذارن! همین 13 آبان، دیدین دیگه.
بایدن: چه مردم بیچشم و رویی هم دارنها. ما اینجا داریم خودمون رو جر میدیم آزادشون کنیم بعد اینا اینجور... اصلا به این غولتشن بگید بره اونجا کماندویی براندازی کنه. دیشب توی یه فیلم دیدم قشنگ بود.
منشی: قربان کسی اینجا نیست، این کت خودتونه گذاشتین روی صندلی.
بایدن: همینم مونده تو به من گیر بدی. اصلا مگه این عراق چی داره که خودمون رو منترش کردیم؟
منشی: عراق نه! ایران.
بایدن: خب حالا همون ایروان. خودم میدونم تو آفریقاست.
منشی: قربان انگار حالتون خوش نیست.
بایدن: زر نزن میزنم لهت میکنم ها.
منشی: اون دیواره قربان نزنین توش مچ مبارک در میره.
بایدن: بابات در میره. این بیادب کی بود دست نداد در رفت؟
منشی: آقا جلسه رو خاتمه میدیم زنگ بزنین آمبولانس بیاد!