printlogo


کد خبر: 256475تاریخ: 1401/8/26 00:00
ایران را آزاد می‌کنیم اما ما را نزنید!

 علی کردانی: در ناآرامی‌های اخیر و اردوکشی‌های خیابانی و تئوری‌پردازی‌ها برای حل مشکلات جامعه، بسیاری از گفتمان‌های حق و ناحق لباس رسانه و مطالبه بر تن کردند.  فارغ از خرده‌‌گفتمان‌ها و برخی بازی‌گوشی‌ها و نابخردی‌های جوانانه و زنانه که در قالب شعارهایی مانند «زن، زندگی، آزادی» به ‌دنبال هیجانات خیابانی و لبیک‌گویی به بی‌بی‌سی و سعودی اینترنشنال بودند، پشت پرده‌ آتش‌بازی‌های خیابانی «پروژه‌ای بزرگ و ننگین» برای چالش‌آفرینی پیش روی انقلاب اسلامی دست‌وپنجه نرم می‌کرد؛ پنجه‌های تیزی که توان در افتادن با قدرت ایدئولوژیک و استقلال 44 ساله ایران اسلامی را ندارد. گرگ‌ها برای ایرانی‌ها دندان تیز می‌کردند و کمی از خوی درندگی‌شان را که سال‌ها در افغانستان، عراق و سوریه نشان داده بودند، به ایران منتقل می‌کردند. 
سعدی در گلستان خود حکایتی نقل می‌کند: «پادشاهی را شنیدم به کشتن اسیری اشارت کرد. بیچاره در آن حالت نومیدی ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن؛ که گفته‌اند: هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید». 
البته موضوع حکایت چیز دیگری است هنگامی که اسیر دانست پادشاه او را می‌کشد و دیگر امیدی به زنده ماندن نداشت، شروع کرد به پادشاه دشنام دادن و ناسزا گفتن، چرا که «هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید». به این معنی که هر گاه انسان از چیزی ناامید شد، ممکن است دست به هر کار ناشایستی بزند و کینه و کاستی گذشته را به میدان آورد. از این‌ رو ردپای آمریکایی‌ها را براحتی می‌شد در شعارها و آتش‌بازی‌های خیابانی پیدا کرد؛ وقتی‌ شعار «زن، زندگی، آزادی» را سر دادند، چندی بعد بایدن گفت: ایران را آزاد می‌کنیم. کلمه آزادی از خیابان‌های تهران به تریبون بایدن سلام داد؛ آزادی را هر دو سر دادند. بی‌تردید این هماهنگی‌های گفتاری و رفتاری رازی فراتر و پروژه‌‌ای عظیم‌تر را بر‌ملا می‌کرد. هدف آنان از شعار آزادی زنان، اسارت ایران بود؛ آنها می‌خواستند و می‌خواهند پروژه‌‌ای بزرگ را در ایران رقم بزنند که اسم رمز و نقطه شروع آن «آزادی زنان» بود. اینکه رفته‌رفته سراغ اساس ایران بروند تا آنجا که اسارت ایران محقق شود. اما مثل همیشه دروغ می‌گویند، چرا که آنها سالیان متمادی ملت‌ها و زنان را در افغانستان، عراق و سوریه به اسارت گرفته بودند و زندگی‌شان را به خاک سیاه نشاندند. در واقع آنان در شیپور آزادی زنان دمیدند تا اسارت ایران را به ‌دست آورند. 
به‌ هر حال هر آشوبی موضوع می‌خواهد و موضوع آنها همان اسم رمز آزادی بود تا به ‌وسیله آن جنگ‌های داخلی دامنه‌دار راه بیندازند و در حاشیه آن و هنگامی که کشور درگیر جنگ‌ها و اختلافات داخلی شد، وارد کارزار شوند و به تجزیه، تحریم و تحقیر ایران بپردازند. 
اگر چنین پروژه‌ای عرصه گسترده‌تری پیدا می‌کرد، بی‌تردید وارد می‌شدند تا کامی از ناکامی‌های خود برگیرند و دلی از عزای همیشگی خود که عدم استقلال ایران است، دربیاورند. آمریکا در آینده‌ منزوی شده و رو به افول خواهد رفت؛ به همین دلیل دست ‌و پاهای آخر خود را می‌زند. 
جالب آنکه حکایت آمریکا و ایران در گلستان سعدی به چشم می‌خورد؛ آمریکا همان اسیری است که هر چه به لحظه‌های واپسین فرمانروایی و یکه‌تازی خود در دنیا نزدیک می‌شود، آرامش خود را از دست می‌دهد و رو به ایران کرده و ناسزا می‌گوید: «هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید».
اما این ناسزاها و هیاهوهای آخرین که خود را در قالب ناسزاها و آشوب‌های خیابانی نشان می‌دهد، تنها یک پیغام می‌خواست و آن، چراغ سرخ موشک‌ها بود. در همین راستا ایران پیغام اصلی خود را به دشمنان و پروژه‌سازان جنگ‌های خیابانی مخابره کرد و همان‌طور که انتظار می‌رفت و سردار سلامی گفت، آنها آرامش خود را از دست داده و به ‌واسطه دیگر کشورها به ایران التماس کرده و پاسخ دادند «ما احساس می‌کنیم می‌خواهید ما را بزنید؛ [اما] نزنید». این‌ گونه التماس‌ها بخوبی نشان می‌دهد ما در روزگار موشک‌ها و توانمندی‌های نظامی به ‌سر می‌بریم؛ هر چند مذاکره نیز در جای خود می‌تواند مفید باشد. 
چه خوب است این نوع آگاه‌سازی‌ها به جوانان گفته و یادآوری شود؛ هر چند تمام مطالب گفته شده، مانع از آن نیست که میزهای گفتمانی راه بیندازیم و به خلأهای موجود رسیدگی کنیم. گفتمان‌ها سبب می‌شود شکاف‌ها و خلأ‌ها پیدا شده و برای آن تدبیری اندیشیده شود، چرا که در روزگار رسانه برخی آسیب‌ها ظرفیت اغتشاش‌سازی و ناآرام‌سازی دارد و چه بهتر، قبل از رسیدن به نقطه تلاطم، کانون آرامش را رونق دهیم و گفتمان‌ها می‌توانند بهترین کانون‌های آرامش‌سازی و آرامش‌دهی اجتماعی محسوب شوند؛ مادامی که از دل این گفتمان‌ها راهکارهای عملی برای حل مشکلات به وجود بیاید. 
مسؤولان مربوط نیز نباید به بهانه تضعیف، از گفتمان‌سازی بهراسند، چرا که گفتمان‌ها ابتدای‌شان نقد است اما امتدادشان راهکار و آبادانی است. 
از این رو رهبر حکیم انقلاب فرمودند: «وقتی گفتمان‌سازی شد، آن‌وقت همه به این فکر خواهند افتاد و در همه یک انگیزه‌ای به وجود می‌آید؛ کأنه یک جاده‌ وسیع و یک بزرگراهی به وجود می‌آید که همه میل می‌کنند از این بزرگراه حرکت کنند».
در هر صورت گرگ‌های زخمی که همیشه گرفتار «نسیان ادواری» می‌شوند، با پیغام‌های بجا دوباره خواهند فهمید ایران نه سوریه است، نه افغانستان و نه هیچ‌ جای دیگر؛ ایران، ایران است؛ با هر مشکلی.

 


Page Generated in 0/0124 sec