رای گفت برهمن را : حکایت کن حدیث ملتی که کلاه ملت دیگر بردارد و با اموال ایشان فخر فروخته، کلاس گذارد؟
برهمن گفت: شنیدم اواخر قرن ۱۸ میلادی انقلابیون فرانسه کاخ لوور را تصرف نموده آن را تبدیل به موزه کردند.
چو شاهی را ز کاخش کیش کردی
بکن تبدیل کاخش را به موزه
که هر وقت او به یاد قصر افتاد
ز بالا تا به پایینش بسوزه!
پس از چندی نزد بزرگ خود رفته و عرضه داشتند: بزرگا! موزه را آثار باستانی باید و این موزه خالی است، و ما در اینجا زحمت بیهوده میبریم و از بیکاری با زیر بغل خود صدا درآوریم.
گفت ای سفیهان، آثار باستانی از کجا آورم و بدین جیب خالی عتیقهجات چگونه خرم؟
به جیب من تو مپندار پول و مالی هست
چو عقل در سر بایدن چو موی بر کف دست
گفتند: غم مخور که در ایران سلسله قاجارند و جز شعور هرچه خواهی دارند، نزد آنان رویم و امتیاز حفاری عتیقهجات ایران بستانیم.
گفت: شکر این موهبت چگونه ادا کنیم و به کدام پدرسوختهبازی از زیر بار منت ایشان خلاصی گیریم، که قیمت هر عتیقه پول خون پدرجدمان است؟
گفتند: بهای عتیقه را با خون خود پردازیم و سال ۱۳۶۶ شمسی با محاسبه سودش خون آلوده به ایران فرستیم. گفت: نیک است، چنین کنید.
پس در پی اجرای این فرمایش رفتند و از خلالدندان دهنی داریوش سوم تا در و دیوار تخت جمشید آنچه توانستند کش رفتند.
و این چنین، موزه لوور، موزه لوور گردید.