«گیلدخت» اما در این میان از ویژگیهایی برخوردار است که آن را از قاطبه آثار مربوط به سلاطین قاجار متمایز میکند.
نزدیک به 90 درصد داستانی که «مجید آسودگان» نوشته و «مجید اسماعیلی» جلوی دوربین برده، در فضای یک عمارت خاننشین در روستایی در گیلان میگذرد. ترتیب دادن مناسبات و افت و خیز روابط آدمها و اتفاقاتی که برای اهل عمارت رخ میدهد در 60 قسمت یک سریال تلویزیونی کار سادهای نیست، نه در نگارش و نه در به تصویر کشیدنشان. به طور معمول، در سریالهای پرقسمت، یا خردهداستانهای گوناگون با ورود و خروج بازیگران میهمان به داستان اصلی و محیط ارتباطات شخصیتهای محوری، بار کششمندی سریال را به دوش میگیرند یا تعدد لوکیشنها به مدد نویسنده و کارگردان میآید. «گیلدخت» یک خط روایی مشخص دارد و همه چیز حول آن روایت میشود، بیآنکه داستان اصلی به حاشیه برود یا شخصیتهایش در محدودههای جغرافیایی متنوع و زمانهای پیشین و پسینی (بازگشت به گذشته و سفر به آینده) سیر داده شوند.
این ویژگی، کار کارگردان را هم به مراتب دشوار میکند. او باید برای پرهیز از نماهای تکراری، هر بار از زاویهای نو به لوکیشنهای مشابه وارد شود و نگذارد مخاطب از دیدن تکراری مکانهای ثابت، چه فضاهای بسته و چه فضاهای باز، دلزده شود. مجید اسماعیلی و تیم تصویربرداری سریال، البته تا حدود بسیار زیادی از عهده این کار برآمدهاند و نتیجه، رضایتبخشتر از میانگین موفقیت تولید چنین سریالهایی از آب درآمده است.
ارزش تلاش گروه تولید موقعی بیشتر دانسته میشود که به زمان ضبط این سریال و مصادف شدنش با دوران شیوع کرونا توجه شود که به سبب مشکلات دورههای اوجگیری شیوع و تعطیلی کار، گاه امکان تطابق زمان ضبط با زمان داستانی و سیر فصلهای گرم و سرد سال در روند فیلمنامه را سخت میکرده است.
از دیگر سو، «گیلدخت» نقطه ثقل داستانی خود را از «دارالحکومه» تهران به «دارالمرز» گیلان منتقل کرده است. با اینکه داستان عاشقانه گلنار، دختر تقیخان فومنی و اسماعیل، میرشکار خان، با هجوم هولناک توطئهگرانی از دل دربار مظفرالدینشاه، دستخوش توفان میشود، فیلمنامه بدون ورود به کاخ شاه و خانههای درباریان، سر پا میماند و جذابیت بصری سریال نیز با همان لوکیشنهای عمارت خان و روستا و جنگل و امامزاده و... حفظ میشود و از این ناحیه ضعف و نقصان نمیپذیرد.
در واقع، سازندگان این سریال و دستاندرکارانش در معاونت برونمرزی صداوسیما، 2 رویکرد تولید «هر چه تلویزیونیتر» از حیث بودجه و امکانات سریالسازی و تمرکززدایی از پایتخت و بردن داستان به شهرها و مناطق دیگر کشور را بخوبی دنبال کرده و سامان دادهاند. البته این ملاحظه را هم باید داشت که «گیلدخت» با وجود تکیه بر اصول سریالسازی تلویزیونی، در کنار طراحی صحنه و تصویربرداری خوب، بضاعتی تحسینبرانگیز از جنبه پربازیگر بودن دارد و چهرههای خوبی را کنار هم جمع کرده است.
ویژگی دیگر سریال، روایت داستانی تخیلی در بستر تاریخی واقعی است که 2 مزیت را برای «گیلدخت» به ارمغان آورده است. از یک طرف، از آنجا که نه «آصف» و «صفی» و «طاووسالملک» شخصیتهای واقعیاند و نه تاریخ قاجار، نشانی از شخصیتهایی چون «تقی» و «میرزارضا» و... دارد، سریال دچار چالشهای تطابق و عدم تطابق با مستندات تاریخی نمیشود و دست نویسنده و کارگردان را در روایت داستانشان باز میگذارد.
از طرف دیگر، قصه سریال در یک بستر تاریخی دارای مابهازای واقعی، یعنی سلطنت مظفرالدینشاه رخ میدهد و بازنمایی وضعیت اجتماعی و زندگی مردم ایران در این دوره، پشتپردههای معمول دربار و رقابت روس و انگلیس برای سیطره بر ارکان حکومت ایران و سیر تطور استقلالطلبی و میهندوستی مبتنی بر ریشههای مذهبی ایرانیان را در یک مقیاس کوچک روستایی اما گویا و رسا، در پیچوخم داستان اصلی ممکن میکند و از این جنبه، از غنای کافی بهرهمند است. مردم روستایی که در «گیلدخت» میبینیم، ظلم و اشغالگری را برنمیتابند، باورهای دینی استوار دارند، حریم خانه و خانواده را محترم میدانند و آقا زینالعابدین، روحانی روستا، جایگاه خاصی میانشان دارد.
یکی دیگر از ویژگیهای «گیلدخت»، قرار داشتن یک شخصیت زن در مرکز داستان آن است که از مؤلفههای جذابیت آثار نمایشی است و بخش مهمی از تعقیبکنندگان مجموعههای دنبالهدار داستانی را که با داستانهای زنانه ارتباط میگیرند، به صف تماشاگرانش اضافه میکند.
گلنار که آوازه زیبایی و کمالاتش در تهران و دربار غوغا به پا کرده، دختری است متکبر و ایرادگیر که هیچ چیز راضیاش نمیکند، حتی دستپخت میرزارضا، آشپز نابینای معروف دربار که به دلایلی مغضوب بارگاه شده و در عمارت تقیخانی به اداره مطبخ مشغول است. در واقع، عزیمت به گیلان، بعد از سالها اقامت در خانه اعیانی تهران، از گلنار آدمی ساخته که گاه با یک من عسل هم قابل تحمل نیست. تنها چیزی که دل گلنار را در ولایت پرباران گیلان گرم میکند، عشق اسماعیل میرشکار است که آن هم با بحران ایجادشده در داستان، پشت ابرهایی از ابهام و مخاطره به محاق میرود. سیر رویدادها دل نازک گلنار را بیش از پیش میرنجاند و روزگار، هر روز رویی ترشتر از قبل به او نشان میدهد و گذر گلنار را دقیقا به همان آدمها و موقعیتها و جاهایی میاندازد که روزی از تمامشان بیزار بوده و شأن و شؤونش را بالاتر از همنشینی و همراهی با آنها میدانسته است.
«گیلدخت» داستان دختر شکننده و سرکش تقیخان است که در کوره حوادث دامنگیر خودش و خانوادهاش، آنقدر میگدازد که به نماد قهرمانی و دفاع زن ایرانی از خانه و خانواده و سرزمین مادری تبدیل میشود و این مضمونی است که طرفداران زیادی دارد؛ بویژه که در دل داستانی از یکی از جذابترین دورههای تاریخی ایران روایت میشود و ادبیات کلامی زیبا و پرظرافت دوره قاجار شیرینترش هم میکند.
شخصیتپردازی باورپذیر و جذاب گلنار تنها یکی از نقاط قوت «گیلدخت» است و به موازات خودش، شخصیتپردازی آصفالدوله، شاهزاده قاجار را دارد که در کنار هم، 2 نقطه تمرکز اصلی نویسنده را میسازند و هر دو، در 2 قطب شخصیت مثبت و منفی، مخاطب را جذب میکنند. ریزهکاریهای نمایش شخصیت این دو را بازی خوب میترا رفیع و سعید چنگیزیان تکمیل میکند و علاوه بر آنکه میترا رفیع را در نخستین بازی در چنین جایگاهی، به عنوان بازیگری مستعد و آیندهدار معرفی میکند، بازی متفاوت و درخشانی از سعید چنگیزیان به نمایش میگذارد که به یقین فصلی نو در آینده کاری این بازیگر میگشاید.
البته «گیلدخت» که به دلایلی پیش از سریال «بیهمگان» پخش نشد تا نخستین حضور میترا رفیع را در نقش اول بنمایاند، فقط هم به معرفی میترا رفیع بسنده نمیکند و چند بازیگر جوان و خوشاستعداد دیگر هم به عرصه بازیگری سینما و تلویزیون معرفی میکند که میتوانند به غنای این هنر کمک کنند. این جنبه نیز از دیگر ویژگیهای سریال جدید معاونت برونمرزی صداوسیماست.
و اما نکتهای که بیش از همه باید به آن توجه شود، اهمیت امنیت و مفهوم دفاع از خانه و حریم خانواده است که در «گیلدخت» با بهره گرفتن از فیلمنامهای قصهگو و با روایتی خطی و عامهپسند بازنمایی شده و با گرههای داستانی متوالی، مخاطب را در پایان هر قسمت، کنجکاوانه تا قسمت بعدی با خود همراه میکند. تمام عناصر تولید در روند ساخت این اثر در یک هماهنگی مناسب عمل کردهاند؛ از دوربین که ثابت است و همه جا شاهد قصه و متناسب با ذات تاریخی داستان عمل میکند، تا طراحی لباس و صحنه چشمنواز و... و هر آنچه برای روایت داستانی متفاوت از عشق و میهندوستی لازم است.
تماشای «گیلدخت» در این روزها که میهن عزیزمان ایران، از هر سو محل طمعورزی دشمنان امنیت و استقلالش است، نه فقط خالی از لطف نیست که ارزش و جایگاه امنیت و عزت و استقلال را بیش از پیش به همگیمان گوشزد میکند.