printlogo


کد خبر: 256870تاریخ: 1401/9/5 00:00
تأملی بر سیره حاکمیتی پیامبر اعظم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) در مدیریت و برخورد با تلاطمات‌ اجتماعی و سیاسی
مدارا تا رسوایی باطل
سیره پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) مبتنی بر تسامح با مردم و مدارا با دشمنان داخلی بود، البته حکومت اسلامی با کسانی که به دنبال نابودی نظام اسلامی و غارت بیت‌المال هستند با شدت عمل برخورد می‌کند

در سال‌هاى اخیر یکى از مباحث رایج محافل سیاسى و اجتماعى بحث تساهل و تسامح بوده به گونه‏اى که تیتر بسیارى از روزنامه‏ها را به خود اختصاص داده و متخصصان و صاحبنظران به نقد و بررسى آن پرداخته و مى‏پردازند. برخى، مرزهاى تساهل را بسیار وسیع و حتى نامحدود دانسته و برخى دیگر حد و مرز مشخص سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى را براى آن تعریف مى‏کنند. شایسته است ابتدا به دیدگاه قرآن و سنت درباره این مقوله، نگاهى اجمالى بیفکنیم و ببینیم اساسا اسلام دین تساهل و نرمش است یا صلابت و سرسختى و یا هر دو؟ 
با مطالعه و تأمل در احکام و دستورات اسلام به این نتیجه مى‏رسیم نوعى تسهیل و آسان‏گیرى در دل احکام لایتغیر و قوانین ثابت اسلام نهفته است به طورى که رفق و مدارا یکى از ملاک‌هاى مورد نظر شارع مقدس در مقام تشریع احکام و تکالیف بندگان بوده است. مثلا درباره وضو، اگر کسى به خاطر عذرى چون زخم برداشتن یکى از اعضاى وضو، استعمال آب حتى به صورت جبیره‏اى برایش ضرر و زیان یا مشقت داشت، مى‏تواند به جاى وضو تیمم کند. یا قرآن مجید درباره روزه ماه رمضان مى‏فرماید:
«فمن کان منکم مریضا او على سفر فعده من ایام اخر؛ اگر کسى از شما بیمار یا مسافر بود روزهاى دیگرى را به جاى آن روز، روزه بگیرد». 
در حالى که ما بالوجدان احساس مى‏کنیم بسیارى از مسافران و بیماران با اندکى تحمل مى‏توانند روزه بگیرند ولى از آنجا که خداوند متعال بنایش بر این است که در وضع تکالیف بر بندگان آسان بگیرد و نه تنها تکالیف ما فوق طاقت، بلکه حتى در بسیارى موارد تکالیف مادون طاقت‌شان را نیز بر آنان وضع نکند، تکلیف روزه ماه رمضان را از مسافران و بیماران برداشته است. از این جهت در ادامه این آیه شریفه و در آیه بعد در بیان فلسفه برداشتن تکلیف روزه ماه رمضان از مسافر و بیمار آمده است: «یرید‌الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر»؛ خدا راحتى شما را مى‏خواهد نه سختی‌تان را. 
یعنى بناى خداى متعال در وضع تکالیف آسان‏گیرى بوده است. از این رو دین اسلام آیینى سختگیر، مشقت‏زا و خشک نیست. دستورات اسلام بر پایه فشارهاى بى‏جا و لجوجانه شکل نگرفته است. عمل به احکام اسلام براى نفوس پاک، آسان و روان است و هرگز چون آیین‌هاى بودایى و هندویى مکلفان را به ریاضت‏کشى، گوشه‏گیرى و عزلت‌گزینى مبتلا نمى‏کند. روزى همسر عثمان بن مظعون، نزد پیامبر صلى‌الله علیه و آله آمده و از شوهرش به دلیل بى‌مبالاتى در امور زندگى شکایت کرد و گفت عثمان روزها روزه مى‏گیرد و شب‌ها به عبادت برمى‏خیزد؛ رسول خدا صلى‌الله علیه و آله بشدت ناراحت ‏شدند، از خانه بیرون آمدند و در پى عثمان رفتند، تا اینکه او را در حال نماز پیدا کردند و فرمودند: «یا عثمان لم یرسلنى‌الله تعالى بالرهبانیه و لکن بعثنى بالحنیفیه السهله السمحه...» اى عثمان! خداوند مرا براى گوشه‏نشینى و رهبانیت نفرستاده، مرا بر شریعت مستقیمى که سهل و آسان است و مبعوث کرده است. 
یعنى دستورات دین من دستوراتى مطابق فطرت و ملایم با نفس سلیم انسان است. آدمى را به تکلف‌هاى بى‏جا و نامعقول نمى‏افکند. 
اما همین اسلام که شریعتى سهل بوده و احکامش بر مبناى آسان‏گیرى بر بندگان وضع شده است، در برخى موارد بشدت سخت گرفته، نه تنها تساهل به خرج نداده، بلکه با صلابت و شدت عمل رفتار کرده است. 
یکى از مسائلى که اسلام در آن سخت‏گیرى کرده مساله حفظ اموال مسلمین و بیت‌المال است. اسلام در حفظ و حراست از اموال عمومى و بیت‌المال حساسیت ویژه‏اى به خرج داده و با متخلفان با خشم و تندى برخورد مى‏کند. به عنوان نمونه به یکى از برخوردهاى على علیه‌السلام درباره متخلفان در نگهدارى بیت‌المال که مورد تایید رسول خدا صلى‌الله علیه و آله قرار گرفته، اشاره مى‏کنم. 
على علیه‌السلام در سال دهم هجرى، براى جمع‏آورى مالیات مسیحیان نجران از سوى پیامبراکرم صلى‌الله علیه و آله به منطقه نجران سفر کردند. پیامبر صلى‌الله علیه و آله پس از سفر على علیه‌السلام به نجران، براى انجام مراسم حج، مدینه را به سوى مکه ترک گفتند. على علیه‌السلام بعد از جمع‏آورى اموال نجران به جهت پیوستن به رسول خدا صلى‌الله علیه و آله مستقیما از نجران به سوى مکه حرکت کردند. در میان راه اموال را به نیروهای‌شان سپردند و به خاطر حاجتى، زودتر خود را به پیامبر صلى‌الله علیه و آله رساندند، پس از گفت‌وگو با آن حضرت به طرف نیروهای‌شان رهسپار شدند اما وقتى به نیروها ملحق شدند، دیدند آنها پارچه‏هاى یمنى جمع‏آورى شده از نجرانی‌ها را بین خود تقسیم کرده، هر کدام یکى از آنها را به عنوان لباس احرام پوشیده‏اند. حضرت بشدت از این موضوع خشمگین شده، جانشین خویش را که هنگام رفتن به سرپرستى آنها گمارده بودند توبیخ و سرزنش کردند و دستور دادند تمام پارچه‏ها را از تن در آورند. این برخورد على علیه‌السلام موجب خشم و غضب نیروهاى تحت امرشان شد. از این رو وقتى وارد مکه شدند زبان به شکوه و شکایت از آن حضرت گشودند. اندک اندک شکایت و عیب‌جویى از آن حضرت بالا گرفت و کار به جایى رسید که کاسه صبر نبى اکرم صلى‌الله علیه و آله که معمولا به اقتضاى مقام رهبرى در درگیری‌هاى میان اصحاب دخالت نمى‏کردند، لبریز شد و صریحا از على علیه‌السلام و اقدام ایشان حمایت کردند و به منادی‌شان دستور دادند در میان مردم بگوید: «ارفعوا السنتکم عن على بن ابى‏طالب، فانه خشن فى ذات‌الله عز و جل، غیر مداهن فى دینه»؛ زبان‌های‌تان را از ملامت کردن على بن ابى‌طالب نگاه دارید، او در اجراى حکم خداى عز و جل خشن است و در دین خویش اهل تساهل نیست.
دومین مورد از مواردى که اسلام نرمش را کنار گذارده و با حساسیت و صلابت ‏برخورد کرده، به مساله اجراى حدود الهى بازمى‏گردد. اسلام در اثبات جرائم شروط سختى قرار داده است به طورى که به آسانى نمى‏توان شخصى را متهم به جنایتى کرد ولى پس از اقامه بینه و مبرهن شدن تخلف، در اجراى حدود سختگیر و بى‏گذشت است. مثلا براى زناى محصنه حد سنگسار را قرار داده یا براى قتل نفس و برخى جنایات جسمانى قصاص را وضع کرده و آن را مایه حیات جامعه شمرده و در بحرانى‏ترین شرایط از اجراى حدود صرف‏نظر نمى‏کند. 
رسول خدا صلى‌الله علیه و آله هنگام فتح مکه براى پیشگیرى از فتنه‏گری‌هاى قریش و از بین بردن بغض و کینه آنان نسبت‏ به اسلام، سیاست رأفت و تالیف قلوب را برگزیدند. کسانى را که به منزل برخى سران قریش پناه مى‏بردند امان دادند و جز چند تن از مشرکان بقیه را آزاد کردند. اما در همان شرایط حساس و بحرانى، از اجراى حد الهى بر یکى از زنان قریش صرف‏نظر نکردند. زنى از قبیله بنى مخزوم و از خانواده‏هاى بزرگ مکه را به جرم دزدى دستگیر کردند و طبق موازین اسلام باید انگشتانش قطع مى‏شد، قریش از این موضوع سخت نگران شدند، چرا که او از این خاندان محسوب مى‏شد، از این رو تلاش سختى را آغاز کردند تا پیامبر صلى‌الله علیه و آله را به چشم‌پوشى، عفو و اغماض وادارند. پس از تحقیق و تفحص به این نتیجه رسیدند اسامه بن زید را براى وساطت نزد آن حضرت بفرستند، چرا که پیامبر علاقه خاصى به اسامه داشتند اما بر خلاف انتظار آنها، وقتى اسامه تقاضاى خود را به پیامبر صلى‌الله علیه و آله عرض کرد، رنگ چهره آن حضرت دگرگون شده، فرمودند: «اتشفع فى حد من حدودالله؟»؛ آیا درباره حدى از حدود خدا شفاعت مى‏کنى؟!
به قدرى واکنش پیامبر صلى‌الله علیه و آله تند بود که اسامه فورا حرف خود را پس گرفت و از رسول خدا صلى‌الله علیه و آله تقاضا کرد نزد خدا برایش استغفار کند. آنگاه رسول خدا صلى‌الله علیه و آله مردم را گرد آورده و فرمودند: «اقوام پیش از شما هلاک شده‏اند، چرا که وقتى شریفى در میان‌شان سرقت مى‏کرد رهایش مى‏کردند ولى وقتى ضعیفى دست‏ به دزدى مى‏زد، بر او حد جارى مى‏کردند. اما قسم به آن که جانم در ید قدرت اوست، اگر فاطمه دختر محمد دزدى کند، دستش را قطع مى‏کنم».
سومین موقفى که خداوند متعال در آن با خشم و غضب برخورد کرده و از پیامبر خواسته است در آنجا تساهل و تعارف را کنار بگذارد، موقف برخورد با دشمنان و منکران دین بوده است. خداوند متعال در سوره قلم خطاب به نبى اکرم صلى‌الله علیه و آله مى‏فرماید: «فلا تطع المکذبین ودوا لو تدهن فیدهنون‏»؛ از منکران و کذابین اطاعت نکن. آنها دوست دارند اگر تو تساهل به خرج داده و به آنان نزدیک شوى، با شما مداهنه کنند. 
کفار دوست داشتند با پیامبر صلى‌الله علیه و آله پشت میز مذاکره و صلح بنشینند و بر سر دین خدا با آن بزرگوار مصالحه و معامله کنند. بى‏تردید اگر پیامبر صلى‌الله علیه و آله حاضر مى‏شدند دست از نفى شرک و بت‏پرستی کشیده و تنها به خداپرستى دعوت مى‏کردند، مشرکان مکه با ایشان کنار مى‏آمدند؛ چنانکه سران قریش به پیامبر صلى‌الله علیه و آله گفتند:
«تدعنا و الهتنا و ندعک و الهک‏»؛ ما و خدایان ما را رها کن تا ما تو و خدایت را رها کنیم. 
ولى آن حضرت هرگز تن به چنین سازشى نداده و فرمودند: «قولوا لا اله الا الله‏»؛ بگویید خدایى جز خداى یکتا نیست. 
یا قرآن مجید در وصف اصحاب واقعى پیامبر صلى‌الله علیه و آله مى‏فرماید: «محمد رسول‌الله و الذین معه اشداء على الکفار رحماء بینهم»؛ محمد صلى‌الله علیه و آله فرستاده خداست و کسانى که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند. 
یعنى مسلمان راستین و اصحاب صادق پیامبر صلى‌الله علیه و آله باید در برابر کفار مقاوم و باصلابت ‏باشند، نه نرم‏خو و با تسامح.
بنابراین باید گفت اسلام هم دین با گذشت است و هم دین با صلابت، هم تساهل و تسامح دارد و هم خشم و برائت. اساسا دین اسلام، دینى سهل و آسان است؛ یعنى احکام آن بر اساس تسهیل بر بندگان و رعایت طاقت آنان وضع شده است و هرگز آدمى را به مشقت‌هاى بى‏جا، ریاضت‌هاى بى‌مورد، گوشه‏گیرى و عزلت‌گزینى مبتلا نمى‏کند ولى در عین گذشت و مدارا در برخى موارد، چون حفظ بیت‏المال و اجراى حدود الهى و برخورد با دشمنان دین بشدت سرسختى و صلابت نشان مى‏دهد. على بن ابیطالب علیه‌السلام نیز در دوران حکومت‏‌شان با حوادث و پیشامدهاى متعددى روبه‌رو شدند که در برابر برخى از آنها به طور شگفت‏انگیزى سکوت و مدارا و در مقابل برخى دیگر با خشم و غضب رفتار کردند. 
نخستین موردى که حضرت در آن مدارا مى‏کردند در برخورد با خواص منحرف بود. امیرالمؤمنین علیه‌السلام براى هدایت کسانى که روزى در صف مجاهدین اسلام رزمیده و دین خدا را یارى کرده ولى پس از مدتى فریب زر و زیور و شیاطین را خورده و از مسیر اسلام ناب خارج شده بودند با گذشت و بردبارى رفتار و سعى مى‏کردند از خطاهاى گذشته‏شان چشم‌پوشى کرده، آنان را از هلاکت و شقاوت نجات دهند. حتى‌المقدور لغزش‌ها و نیات آلوده‏شان را نادیده مى‏گرفتند و با رفق و سماحت‏ با آنان رفتار مى‏کردند. مادامى که آنان علنا روبه‌روى مسلمانان صف نمى‏کشیدند و دست ‏به شمشیر نمى‏بردند، با آنها برخورد نمى‏کردند. این حقیقت در برخورد آن حضرت با ناکثین کاملا هویداست. وقتى که طلحه و زبیر از آن حضرت اجازه خروج از مدینه را خواستند، حضرت مى‏دانستند آنها مناسک عمره را بهانه قرار داده و قصد فتنه‏انگیزى دارند اما مانع خروج‌شان نشده و آنها را حبس نکردند. حتى پس از اشغال بصره توسط طلحه، زبیر و عایشه و آمادگى براى جنگ، در میدان جمل نیز بارها به طور مستقیم و غیرمستقیم با آنها مذاکره کردند تا آنها را از مسیر باطلى که برگزیده‏اند بازگرداند. سرانجام قرآنى را به دست جوانى داده تا آنها را به تن دادن به حکم قرآن دعوت کند ولى نتیجه‏اى نداشت؛ آنها آن جوان را به شهادت رساندند و حضرت را مجبور به جنگ کردند. 
على علیه‌السلام مى‏دانستند درگیرى با خواص، قشر عوام نومسلمان را به حیرت وامى‏دارد، برخى گمراه شده به خواص منحرف مى‏پیوندند و جاهلانه حیات طیب دنیوى و اخروى خویش را تباه مى‏کنند و برخى دیگر در بهت فرو مانده، از شرکت در جنگ کناره‏گیرى مى‏کنند، کما اینکه عده زیادى از مردم به بهانه اینکه جنگ على علیه‌السلام با طلحه و زبیر جنگ با اهل قبله است، از شرکت در سپاه حضرت کناره گرفتند.
در نتیجه در این میان سپاه اسلام بر اثر تفرقه و اختلاف از درون متلاشى مى‏شود و دشمنان اسلام؛ یعنى معاویه به قدرت مى‏رسد. از این رو تا حد امکان سعى مى‏کردند با مدارا خطر انحراف خواص را از سر امت اسلامى برطرف کنند. 
البته این نرمخویى بى حد و مرز نبود و تا زمانى ادامه مى‏یافت که مصالح جامعه اسلامى را تهدید نمى‏کرد ولى اگر نفس مدارا موجب فروپاشى حکومت دینى مى‏شد، با تمام قوا وارد میدان مبارزه مى‏شد و با شدت با آنها برخورد مى‏کرد. اگرچه طلحه و زبیر هیچ‌یک توسط یاران على علیه‌السلام به قتل نرسیدند ولى کشته شدن‌شان در خلال جنگ، توسط یاران حضرت امرى طبیعى بود، چرا که هیچ دستور خاصى از طرف حضرت مبنى بر ممنوعیت کشتن طلحه و زبیر صادر نشده بود. 
دومین مصداق از مصادیق مداراى حضرت در مواجهه با متحجران و انسان‌هاى کوته‌‌‌فکر تجلى یافت. آن بزرگوار در برخورد با خوارج که به خاطر کج‌فهمى و حماقت‌شان فریب نیرنگ‌هاى معاویه را خورده، بازیچه دست منافقان قرار گرفته بودند و تفسیرهاى التقاطى از دین ارائه مى‏دادند نیز مانند ناکثین، بلکه حتى بیش از آنها رفق و مدارا به خرج دادند. جنگ صفین را در سرنوشت‏سازترین لحظات پیروزى با اصرار آنها متوقف کرده به پیشنهاد آنها سند تحکیم و آتش‌بس موقت را با معاویه امضا کردند. به خاطر پافشارى خوارج ابوموسى اشعرى را به جاى ابن عباس و مالک اشتر، به نمایندگى از خویش براى مذاکره با عمرو بن عاص به دومه‏الجندل فرستادند. پس از ماجراى تحکیم و امضاى سند تحکیم در همان میدان جنگ صفین برخى خوارج فورا از نظر خود برگشتند و شعار لا حکم الا لله سر دادند اما حضرت خویشتندارى به خرج داده، آنها را قلع و قمع نکردند. پس از اینکه مذاکرات عمرو بن عاص و ابوموسى اشعرى به نفع عمرو بن عاص پایان یافت و خوارج به نیرنگ معاویه و عمر و بن عاص پى بردند، به جاى توبه و عذرخواهى از امیرالمؤمنین علیه‌السلام، از آن حضرت خواستند توبه کند، چرا که غیر خدا را حکم قرار داده است. اما امام علیه‌السلام با همه جفاکاری‌هاى آنان، با آنها درگیر نشدند. ولى زمانى که عبدالله بن خباب، همسر و زنان همراهش را به جرم حمایت از امیرالمؤمنین علیه‌السلام به قتل رساندند، آنها را قلع و قمع کردند، چرا که آنان از آن تاریخ به گروه خطرناکى تبدیل شده بودند که امنیت جانى و مالى جامعه را به خطر مى‏افکندند. رمز مداراى حضرت با متحجران نیز روشن است، چرا که رفتار آنان برخاسته از فکر شیطانى و الحادى نیست، از این رو باید با صبر و سلوک آنها را هدایت کرد. 
امیرالمومنین علیه‌السلام در مسائلى چون اجراى حدود، حفظ و توزیع عادلانه بیت‏المال و برخورد با عناصر منافق و معاند که در پى هدم اسلام و حکومت اسلامى بودند شدت عمل به خرج مى‏دادند. شاید راز این حساسیت و جدیت این بود که با تعطیلى حدود، نظم جامعه فرومى‏پاشید و با بى‏مبالاتى نسبت ‏به حفظ و توزیع بیت‏المال، ظلم و تبعیض در جامعه نهادینه مى‏شد و با کوتاه آمدن در مقابل توطئه‏هاى دشمنان دین و حکومت دینى، شرف و هویت امت اسلامى از بین مى‏رفت. 
هنگامى که عمر به وسیله یکى از موالى به نام ابولؤلؤ مجروح شد، پسرش عبیدالله براى گرفتن انتقام خون پدر تصمیم گرفت هر غیر عربى را که در مدینه دید به قتل برساند، به همین دلیل مانند حیوان درنده‏اى بیرون آمد و با شمشیر خود 3 تن از موالى مدینه (هرمزان، جفینه و دختر کوچک ابولؤلؤ) را بدون محاکمه و اثبات شدن جرم‌شان به قتل رساند. این فاجعه هولناک اکثر اصحاب را خشمگین کرد‏ به طورى که همگى خواهان مجازات عبیدالله شدند اما در میان آنان تنها على علیه‌السلام بود که دست از پیگیرى قضیه بر نداشتند. تا زمانى که عبیدالله را در صفین به سزاى عملش نرسانیدند، آرام ننشستند. این ماجرا به‌خوبى نشان مى‏دهد امیرمومنان علیه‌السلام در اجراى حدود الهى جدى بوده تساهل و تسامح را مردود مى‏دانستند.
یکى از بارزترین نمونه‏هاى جدیت و سختگیرى امام علیه‌السلام نسبت ‏به اجراى حدود، پا فشارى آن حضرت در تازیانه زدن یار سابقه‏دارشان نجاشى بود. نجاشى از شعراى سپاه على علیه‌السلام به شمار مى‏آمد که در صفین خدمات فراوانى به امام على علیه‌السلام و سپاه کوفه کرد. وى با سرودن اشعار مهیج و حساب‏شده موجب تقویت روحیه سپاه امام على علیه‌السلام در میدان نبرد مى‏شد. وقتى یکى از یاران حضرت در میدان جنگ، افتخارى مى‏آفرید، وى با اشعار خویش از او مدح مى‏کرد. چنین شخصى با آن سوابق درخشان، پس از جنگ صفین، در کوفه، در روز اول ماه مبارک رمضان با یکى از دوستانش شرب خمر کرد و چیزى نگذشت که صداى فریاد مستانه آنها به گوش همسایگان رسید، یکى از همسایگان موضوع را به امام على علیه‌السلام اطلاع داد. على علیه‌السلام عده‏اى را فرستادند، خانه‏اش را محاصره کرده و او را دستگیر کردند. برخى از دوستان نجاشى و اهالى کوفه توقع داشتند حضرت از اجراى حد او صرف نظر کرده و در مجازاتش تسامح به خرج دهند ولى حضرت، با وجود اینکه در آن ایام به حمایت مردمى احتیاج مبرم داشت ‏به توقع بى‌جاى آنان اعتنایى نکرده نجاشى را تازیانه زدند. وى را بدون عبا و قبا، در ملآ عام برده صد ضربه شلاق زدند و با همان وضع در میان مردم رها کردند.
یاران یمنى على علیه‌السلام از این اقدام حضرت غضبناک شدند. برخى به نشانه همدردى با نجاشى و اعتراض به على علیه‌السلام جبه‏هاى خود را از شانه‏های‌شان برداشته روى بدن برهنه نجاشى انداختند و برخى دیگر نزد على علیه‌السلام آمده به آن بزرگوار اعتراض کردند و از ایشان جدا شدند.
یکى از امورى که حضرت بر آن اصرار و پافشارى مى‏ورزید، جلوگیرى از بخشش‌هاى نارواى بیت‏المال و تقسیم مساوى آن بین مسلمانان اعم از عرب، عجم، عبد و مولى بود؛ چیزى که بسیارى از اصحاب از آن رویگردان بوده، تاب و تحمل پذیرش آن را نداشتند. به همین جهت‏ یکى بعد از دیگرى به آن حضرت اعتراض کرده و پس از مدتى علم مخالفت و دشمنى و کناره‏گیرى را برافراشتند.
از زمان خلیفه دوم، بیت‌المال بر اساس سوابق و درجات اصحاب تقسیم مى‏شد، در زمان خلیفه سوم نیز همین سیاست، با تساهل افزون‌ترى ادامه یافت، یعنى نه تنها طبق دیوان عمر اموال بیت‏المال به طور نامساوى بین اصحاب تقسیم مى‏شد، بلکه حاتم‌بخشى‏هاى بى‏حساب و کتابى از سوى خلیفه انجام می‌شد. از این رو ذائقه بسیارى از اصحاب به اخاذى ناروا از بیت‌المال عادت کرده، مساله تساهل در استفاده غیرعادلانه از بیت‌المال رواج یافت. 
تقسیم مساوى بیت‌المال موجب ناراحتى و اعتراض بسیارى از بیعت‏کنندگان و دوستان دور و نزدیک آن حضرت شد به طورى که افرادى چون طلحه و زبیر و حتى نزدیکان آن حضرت چون برادرش عقیل و خواهرش ‌ام‌هانى بدان اعتراض کردند. 
حضرت در اموال کارگزاران بشدت دقت مى‏کردند. اگر کسى به طور غیرمنتظره صاحب ثروت یا خانه و زمینى مى‏شد، فورا منبع درآمد او را جست‌وجو مى‏کردند. اگر به ناحق از بیت‌المال سهم افزون‌ترى براى خود مى‏گرفتند با شدت عمل و برخورد تند على علیه‌السلام مواجه مى‏شدند، از این رو زیاده‌خواهان از آن حضرت جدا شده، به معاویه مى‏پیوستند. 
شریح، قاضى حضرت در کوفه خانه‏اى به 80 دینار خرید (هر دینار معادل 10 درهم بود و این مبلغ در آن روزگار براى خرید خانه‏هاى گلى کوفه مبلغ گزافى به شمار مى‏آمد)؛ حضرت فورا قنبر را دنبال او فرستاد و بشدت وى را مورد بازخواست قرار دادند.
سرانجام سختگیری‌ها و پافشاری‌هاى حضرت در مصرف عادلانه بیت‌المال، به دلیل عادت خواص در دوران خلفاى گذشته به استفاده بى‌رویه و اخاذى غیر عادلانه از آن، به مشکلى بزرگ در حکومت‏حضرت مبدل شد به طورى که بسیارى از یاران حضرت از او جدا شدند و آن بزرگوار را تنها گذاشتند ولى حضرت هرگز از سیاست‏ خویش دست نکشیدند و به بخشش‏هاى ناروا و تقسیم نابرابر بیت‌المال رضایت ندادند.
حتى عده‏اى از اصحاب امیر مؤمنان پس از جدایى مردم از آن حضرت و فرار عده کثیرى از آنها به سوى معاویه، به آن حضرت پیشنهاد کردند به طور موقت‏ به اشراف عرب و اعضاى قریش سهمى بیش از موالى و غیرعرب بپردازند، تا قدرى اوضاع حکومت سامان یابد و پس از سامان یافتن اوضاع طبق روال سابق عمل و بیت‌المال را به طور مساوى تقسیم کنند ولى حضرت نپذیرفتند.
در عصر امامت امیر مؤمنان علیه‌السلام افراد جامعه از حیث تعهد به دین به 3 دسته دوستدار، بى‏تفاوت و دشمن تقسیم مى‏شدند. دوستداران و ارادتمندان به دین کسانى بودند که قبل از فتح مکه اسلام آورده، طعم مجاهدت‌ها، مرارت‌ها، سختی‌ها و کمبودهاى صدر اسلام را چشیده یا به دلیل پیوند با قرآن و سنت پیامبر صلى‌الله علیه و آله روح مکتب را درک کرده و با مذاق دین انس و الفتى خاص داشتند. این افراد غالبا در میان مهاجرین و انصار و پس از رحلت نبى اکرم صلى‌الله علیه و آله در میان نزدیکان اهل‏بیت علیهم السلام یافت مى‏شدند.
بى‌تفاوت‌ها کسانى بودند که دین، مساله اساسى و معیار حرکت فردى و اجتماعى آنان نبود، تا آنجا به دستورات دینى پایبند بودند که زندگى روزمره‏شان به راه بود، نه کارى به سیاست داشتند و نه دیانت، هم و غم‌شان معیشت‏ بود. این دسته که اکثریت جامعه آن روز را تشکیل مى‏دادند، غالبا مسلمانانى بودند که در مناطق خارج از مکه و مدینه مى‏زیستند و پس از فتح مکه به سال نهم هجرى، وقتى که اقتدار نظام اسلامى مسلم شد، فوج فوج به اسلام گرویدند، تا تحت‏ حمایت نظام اسلامى، منافع، امنیت و آسایش بیشترى براى خویش فراهم کنند. البته بعد از پیامبر صلى‌الله علیه و آله اکثر مسلمانان سرزمین‌هاى مفتوحه شام، عراق، ایران و مصر جزو همین دسته به حساب مى‏آمدند.
اما دشمنان اسلام در زمان امامت امیر مؤمنان علیه‌السلام علاوه بر کفار، منافقانى بودند که تحت عنوان حزب طلقا در کنار اصحاب به سر مى‏بردند. حزب طلقا، همان کفار قریش بودند که تا آخرین نفس براى نابودى اسلام و حکومت اسلامى تلاش کرده و در این راه خسارت‌هاى جانى و مالى فراوانى متحمل شدند. اما با مقاومت‌هاى مجاهدان اسلام نتوانستند اسلام را نابود کنند. به این دلیل به ناچار در سال هشتم هجرى در جریان فتح مکه از ترس شمشیر مسلمانان ظاهرا اسلام آوردند ولى همواره در کمین ضربه زدن و ریشه کن کردن دین و بازگرداندن جامعه به دوران جاهلیت ‏بودند، چرا که با پیروزى اسلام زندگى اشرافى، امتیازات ظالمانه و هوسرانى‏هاى حرام‌شان از دست رفته بود.
حضرت وقتى به حکومت رسیدند همه کارگزاران اموى را از کار برکنار کردند، تنها کسى که مقاومت مى‏ورزید معاویه بود.
از نظر على علیه‌السلام بنى‌امیه عناصر منافق و فتنه‌گرى بودند که به دروغ ادعاى مسلمانى داشته و در سایه تساهل خلفاى گذشته زیرکانه در دستگاه خلافت نفوذ کردند و پست‌هاى کلیدى جامعه اسلامى را در دست گرفتند. از این رو به مردم تذکر مى‏دادند که اساسا آنها مسلمان نیستند، هنوز کفر دوران جاهلیت در پشت پرده دل‌های‌شان پنهان است و اگر فرصتى پیدا کنند علیه اسلام فتنه مى‏کنند، باید از آنها هراسید و به آنان دست دوستى، صلح و صفا نداد. 
حضرت احساس مى‏کردند مصالحه و کنار آمدن با معاویه، به معناى پذیرش حاکمیت کفر و نفاق بر مسلمانان شام و تکیه زدن منکران دین بر منصب پیامبر خداست. 
یکى از مرزهاى ممنوع تساهل در مکتب علوى تساهل با دشمنان اسلام، شیاطین، منافقان و به طور خلاصه عناصر غیرخودى است؛ مرزى که حضرت هرگز آن را در هم نشکستند و از آن پا فراتر ننهادند.
بنابراین در جمع‌بندى باید گفت مدارا و شدت عمل در حکومت اسلامى داراى حد و مرز مشخصى است. حاکم اسلامى تا آنجا که به مصالح اسلام و جامعه اسلامى ضربه‏اى وارد نشود، مى‏تواند براى هدایت ‏خواص منحرف یا متحجران سیاسى و مذهبى از خود بردبارى نشان دهد ولى بر سر مسائلى که تضمین‌کننده نظم جامعه و اسلامیت ‏یک نظام سیاسى است، یعنى مقوله‏هایى چون اجراى حدود و حفظ بیت‌المال و برخورد با معاندان و منافقانى که به دنبال هدم اسلام و نظام اسلامى هستند، باید سختگیر و با صلابت‏ باشد و ضعف و سستى به خود راه نداده، مشى مدارا و تسامح را کنار بگذارد.

Page Generated in 0/0199 sec