printlogo


کد خبر: 257035تاریخ: 1401/9/9 00:00
انتشارات روایت فتح از «قاسم حاج‌قاسم» رونمایی کرد
شیفته قاسم، محافظ حاج‌قاسم

شهید «وحید زمانی‌نیا» از محافظان وفادار حاج‌قاسم سلیمانی، جوانی رعنا بود که به تازگی رخت دامادی بر تن کرده بود. زندگینامه این محافظ وفادار که در جوار سردار دل‌ها شربت شهادت را نوشید، در قالب کتاب ««قاسم حاج‌قاسم» رونمایی شده است.
به گزارش «وطن‌امروز»، کتاب «قاسمِ حاج‌قاسم» زندگینامه «شهید وحید زمانی‌نیا» محافظ سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، در شهرری رونمایی شد. این کتاب زندگینامه داستانی «شهید وحید زمانی‌نیا» محافظ سردار قاسم سلیمانی است. او متولد ۳۰ تیرماه ۷۱ در محله اتابک تهران است که پس از گذراندن تحصیلات  ابتدایی به نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و این پیوستن تقریباً همزمان شد با جنایات تکفیری‌ها در سوریه و عراق و وی هم با تلاش فراوان راهی سوریه شد.
شهید زمانی‌نیا در ادامه و پس از شکست تکفیری‌ها در سوریه و عراق و بازگشت آرامش به این کشورها به تیم حفاظتی حاج‌قاسم سلیمانی پیوست و در اغلب سفرها در کنار سردار بود تا اینکه بامداد ۱۳ دی‌ماه به همراه حاج‌قاسم سلیمانی، ابومهدی المهندس و تعدادی دیگر از همرزمان به دست تروریست‌های آمریکایی به شهادت رسید. شهید زمانی‌نیا هنگام شهادت تنها ۲۷ سال داشت و تنها ۲ ماه بود که با همسرش پیمان عقد ازدواج بسته بود.
شهید زمانی‌نیا جوان و تازه دامادی بود که در ۲ سال آخر زندگی که محافظ حاج‌قاسم بود پا به پای ایشان همراهی‌شان کرد. زینب مولایی نویسنده این اثر است و انتشارات روایت فتح آن را به چاپ رسانده است. در بخش‌هایی از این کتاب، رفتار و منش حاج‌قاسم در قالب خاطرات وحید و حاج‌قاسم را می‌خوانیم و با ویژگی‌های رفتاری و اخلاقی شهید وحید زمانی‌نیا آشنا می‌شویم. در بخشی از این کتاب آمده است: «وحید چون علاقه‌ خاصی به حضرت قاسم(ع) داشت، شب ششم محرم خیلی حال و روزش دیدنی بود. از این تناقض شادی و گریه در روضه خیلی خوشش می‌آمد. یک جور خاصی با سوز و دل برای رفقا تعریف می‌کرد: آخ آخ اون موقعی که تو روضه‌ داری دست می‌زنی و گریه می‌کنی، نمی‌دونی چه حالی می‌شم که. اون گل و نقل‌هایی که می‌پاشن، اون رجزی که حضرت قاسم می‌خونه دلم رو پاره پاره می‌کنه، بعضی شب‌ها خوابش رو می‌بینم. اون لحظه‌ای که غم سنگینه، دل اهل حرم سوخته اما سربلندن و افتخار می‌کنن به وجود حضرت قاسم... به به آدم شب شیشم از این همه زیبایی کیف می‌کنه. 
همیشه می‌گفت: گلِ قاسمیه با من. شب ششم برای هیات‌شان گل می‌خرید. وقتی مداح روضه‌ را می‌خواند، وحید با حال خوش و اشکی که به چشم داشت گل را پرپر می‌کرد و روی سر عزاداران می‌ریخت. رفقایش زیرچشمی نگاهش می‌کردند، انگار روی زمین نبود. یک جوری اشک می‌ریخت که اشک بقیه را هم درمی‌آورد».

Page Generated in 0/0066 sec