آن صاحب سبیل قجری، آن عاشق دبلیوسی فرنگی، آن زننده مُهر مشروطیت، آن حیفکننده Oil مملکت، آن دارنده فوبیای تاریکی، آن حملکننده رولور خارجی، مظفرالدینشاه قاجار - دامّت ریختوپاشاتُه - از نوادر دودمان خود بود و البته مانندش در جد و آبایش بسیار بود.
از خصایص وی این بود که چند ماه به چند ماه به فرنگ رفتی و به وقت برگشتن، چون اصحاب کهف، همه چیز صد ورژن جلوتر یافتی.
نقل است «دارسی» از مظفرالدینشاه نفت خواست. مظفرالدینشاه گفت: «بویور*! کل ایران حفر کنید، هر کجا نفت زد بالا از برای شما، مثقالی هم بگذارید برای ما. مکتوب کنید 16 درصد به اضافه ۲۰ هزار لیره، خداوند برکت دهاد!» دارسی با خود فکر کرد اگر از ایزد منان چیزی دیگر طلب کردی، خداوند استجابت نمودی. ندا آمد: «چیز دیگر مثلا چی داداش؟!» پس از اشتهای وافر خود شرمگین شد و به شاه گفت: «وِری گود! فقط چند سال برای ما باشد؟» مظفرالدینشاه گفت: «رُندش کنید.» و تعلل کرده، گفت: «مثلا ۶۰ سال.» و اینچنین کردند.
نقل است رضاشاه - سانسوره الله غضبه و فُحشه - چون کنار بخاری رفت یادش آمد مملکت نفت هم داشت. گفت: «راستی! فلانفلانشدهها! پس سهم ما کجا رفت؟!» ملازمان گفتند: «کمپانی انگلیسی میبرد.» رضاشاه گفت: «بخاری هم که خاموش شدهاست... بیاورید آن سند قرارداد دارسی فلانشده را!» آوردند و در بخاری بینداخت و گفت: «حالا شد!» در خبر آمده است در سنه ۱۳۱۲ بریتانیا به دیوان لاهه شکایت برد، چنانکه طفل تخس مقصر به والد بیخبر خود ببرد. لاهه گیس و گیسکِشی به طرفین واگذار کرد.
در نهایت رضاشاه - دامّت قمپزه - توافق کرد همان مثقال نفت را کمی زیاد کنند، در عوض مدت امتیاز که تا سنه ۱۳۴۰ بود، به ۱۳۸۶ تمدید نمایند و اینچنین ننگ مظفرالدینشاه گربهشور کرد. تُربه علی رأسه.
*بویور: بفرما