حضور چین در حیاط خلوت آمریکا و نیمنگاه سعودی به شرق نشانه تلاش همپیمانان آمریکا برای تطبیق سیاستهای خود با نظم جدید جهانی است
علیرضا حجتی: اقدام اخیر چین در صدور بیانیه مشترک با اعضای شورای همکاری خلیجفارس را چگونه باید فهم کرد؟ آیا باید امضای شی جین پینگ، رئیسجمهور چین پای این بیانیه را آنطور که برخی در ایران فهمیدند یا قصد دارند اینگونه بنمایانند به معنای چرخش چین علیه ایران یا رویگردانی پکن از تهران دانست؟
در پایان سفر رئیسجمهور چین به عربستان و انعقاد قرارداد جامع اقتصادی با ریاض، سران 2 کشور بیانیه مشترکی صادر کردند که در آن از ایران خواسته شده با آژانس بینالمللی انرژی اتمی همکاری کند و به معاهده منع اشاعه سلاحهای هستهای پایبند باشد، همچنین در آن بر اهمیت احترام ایران به اصول حسن همجواری و عدم دخالت این کشور در امور داخلی کشورها تاکید شده است. همچنین در بند 12 بیانیه دیگری که پکن با اعضای شورای همکاری خلیجفارس امضا کرده، آمده است: رهبران بر حمایت خود از همه تلاشهای صلحآمیز، از جمله ابتکار و تلاش امارات عربی متحده برای دستیابی به راهحلی مسالمتآمیز در موضوع جزایر سهگانه (تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی) از طریق مذاکرات دوجانبه با رعایت موازین حقوق بینالملل و حل این موضوع با رعایت مشروعیت بینالمللی تأکید کردند.
این موضع چین کافی بود تا جریانها و تحلیلگرانی که تا پیش از این در جریان انعقاد تفاهمنامه همکاری 25ساله ایران و چین، تحلیلهای غیرواقعی و عجیبی مبنی بر از دست رفتن استقلال کشور و وابستگی و فروش ایران به اژدهای زرد ارائه میکردند، ناگهان نگران قرارداد بین چین و عربستان سعودی و دور خوردن ایران شده و با عناوینی همچون شوک چینی به ایران، این لحظه را تصویر کنند. طی سالهای گذشته یکی از آفات کشورمان کشانده شدن سیاست خارجی و مباحث روابط بینالملل به حوزه عمومی و به اصطلاح خیایانی یا استادیومی شدن این عرصه بسیار تخصصی و پیچیده بوده که منجر به صدمات بعضا جبرانناپذیری نیز به منافع ملی شده است. آیا اقدام غیرمتعارف پکن درباره جزایر سهگانه ایرانی (هر چند صرفا از تلاشها و ابتکاراتی برای حل مساله در چارچوب حقوق بینالمللی حمایت میکند) یا بیانیه مشترک با سعودی به معنای ورود چین به فاز تقابل با ایران است؟ مطلقا اینطور نیست.
در وهله نخست پکن 14 سال قبل مشابه همین موضع را گرفته بود. چین و اعضای شورای همکاری خلیجفارس خردادماه سال 1387 در بیانیه پایانی سومین اجلاس مشترک خود در بحرین اعلام کردند اختلافات بر سر این جزایر باید مطابق حقوق بینالملل با توجه به پیشنهادات امارات عربی متحده حلوفصل شود. در همان مقطع جواد منصوری، سفیر وقت جمهوری اسلامی ایران در پکن در دیدار مدیرکل حقوقی وزارت خارجه چین، از حمایت این کشور از مواضع اعراب در ارتباط با جزایر سهگانه تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی ابراز ناخرسندی کرده بود. با این وصف چرا موضعی که قبلا سابقه داشته است این بار حساسیتبرانگیز میشود؟ دلیل آن را باید در برساخت رسانهای جستوجو کرد؛ جایی که موضوع چینوفوبیا -چینهراسی- توسط رسانههای جریان اصلی و غربی، طی سالیان گذشته افکار عمومی ایران را هم کمابیش تحت تاثیر قرار داده است. اگر سفر شی به عربستان در کانتکست صحیح خود فهم نشود هر تحلیلی به بیراهه رفته است. هدف رئیسجمهور چین از انعقاد قرارداد جامع با سعودی دشمنی یا دور زدن ایران نیست، بلکه این نزدیکی به خاطر دوران گذار در نظم جهانی تکقطبی پساجنگ سرد صورت گرفته است. تقابل نفتی اخیر سعودی با ایالات متحده در اوپک پلاس و استقبال باشکوه عربستان از شی جین پینگ در مقایسه با استقبال سرد و بیاعتنایی ریاض به جو بایدن در جریان سفر رئیسجمهور آمریکا به این کشور در همین راستا صورت میگیرد. در حقیقت دستگاه تحلیلی ریاض و اعراب خلیجفارس به عنوان متحدان راهبردی و سنتی آمریکا با فهم دوران انتقالی نظم جهانی، سیاست خارجی خود را با شرایط جدید تنظیم کرده و از رویههای پیشین پیروی نمیکنند.
در فضای تغییر نظمهای جهانی که منطق آنارشیک نظام بینالملل- آنارشی نه به معنای هرج و مرج بلکه به معنای فقدان یک ناظم در جهان- حادتر میشود، دولتها برای بقای خود دست به اتحادها و ائتلافهای متنوعی میزنند. در چنین شرایطی امروز انتخاب پکن به عنوان یک متحد از سوی بازیگران منطقهای و بینالمللی شاید بیش از آنکه تصمیمی مطابق خواست دستگاه سیاست خارجی هر دولتی باشد ناشی از اجبار محیط بینالملل برای یافتن متحدانی قوی است.
با این وصف، بازنده اصلی اتحاد چین و اعراب، ایالاتمتحده و بویژه دولت بایدن است که باید شاهد حضور پررنگ دشمن راهبردی خود در منطقه غرب آسیا باشد. ضمن اینکه در روابط بینالملل درست یا غلط، اصل بر تامین منافع هر کشور است و بر پایه این اصل، اقتضا میکند تعاملات و روابط کشورها از تنوع و گستردگی برخوردار شود؛ یعنی رابطه چین با ایران نافی روابط چین با عربستان یا بالعکس نیست. از همین رو برای بازیگران جهانی این یک امر بدیهی است که باید سبد دیپلماسی خود را گسترده کنند تا در شرایط منازعه یا وضعیتهای غیرقابل پیشبینی و ناخواسته، بتوانند گزینههای متنوعی برای موازنهسازی در اختیار داشته باشند.
مثال مشهوری که در این رابطه وجود دارد، راهبرد «موازنه منفی» چین در دوران جنگ سرد است که چین کمونیست تحت رهبری «مائو» با آمریکا به عنوان دشمن اصلی متحد خود، اتحاد جماهیر شوروی، رابطه ایجاد کرد اما آیا روسها به خاطر این اقدام به طور کلی قید چین را زدند و این کشور را از مدار روابط خود خارج کردند؟
دقیقا به علت نادیده گرفتن این اصل و کنار گذاشتن دیپلماسی متوازن بود که در دولت قبل منافع ملی کشورمان آسیب دید. زمستان سال ۱۳۹۴ (۷ سال پیش از قرارداد با عربستان) به فاصله اندکی پس از اجرای برجام، شی جین پینگ رئیسجمهور چین با یک برنامه جامع همکاری به تهران آمد اما دولت اعتدالگرای ایران که در سیاست خارجی و روابط بینالملل اتفاقا معتدل نبود، رئیسجمهور چین را به آخر صف هدایت کرد با این امید که کشورهای غربی قرار است سرمایهگذاری گستردهای در ایران انجام دهند و نیازی به چین نیست.
محمدجواد ظریف، وزیر سابق خارجه، عواقب کنار گذاشتن دیپلماسی موازنه را اینگونه شرح میهد: «اگر درباره ضرورت کار متوازن با شرق و غرب به یک اجماع ملی رسیده بودیم و از یک سو با خوشخیالی، دوستان دوران سختی را در سراب طمع سرازیر شدن شرکتهای غربی از خود نرنجانده بودیم و از سوی دیگر از همه امکانات برجام برای ایجاد منافع اساسی اقتصادی برای همه کنشگران- به شمول شعبات خارجی شرکتهای آمریکایی- بهره برده بودیم، هم دوستانمان سرخورده نمیشدند و در دوران سختی رهایمان نمیکردند و هم ترامپ برای فشار حداکثری با مانع جدی سرمایهداران جهانی- از جمله در داخل آمریکا- مواجه میشد. فقط نیاز بود همدل و همصدا از همه امکانات برای اجرای بهینه سیاست کشور در پذیرش برجام استفاده میکردیم».
به طور کلی نگاه مطلقانگارانه و صفر و صدی به مقوله سیاست بینالملل و روابط خارجی هیچ جایگاهی ندارد. روابط میان کشورها و دولتها در محیط بینالمللی در شبکهای از محاسبات گسترده و پیچیده شکل میگیرد. به طور مثال پکن بخوبی میداند در شرایطی که خود با معضلات ارضی مثل تبت و تایوان روبهرو است، نباید سیاستی درباره جزایر سهگانه ایرانی اتخاذ کند که مشابه آن درباره وحدت سرزمینی خودش انجام شود یا اینکه چین اگرچه با استفاده از اهرم اقتصادی گاهی نگاه ابزاری به متحدان و شرکای خود داشته اما در عین حال واقف است نباید ایران را به بهای انرژی عربستان و رابطه با ریاض از دست بدهد، چرا که نقش ایران در منطقه یک نقش امنیتساز بوده است، در حالی که افراطگرایی تکفیری که توسط عربستان سعودی سازماندهی میشود، میتواند مرزهای چین را تحت تاثیر قرار دهد.
بنابراین بنا بر منطق رئالیستی روابط بینالملل که حتی مورد قبول نئولیبرالها هم است، معیار ارزیابی کنش دولتها و قدرتهای بزرگ بر مبنای شناخت این منافع و تعارضها و محاسبات چندوجهی تصمیمسازان آنهاست و موضوعاتی مثل اخلاق و اعتماد و وفاداری، سنجشی بیاعتبار و مردود برای ارزیابی رفتار دولتهاست. چین هم از این قاعده مستثنا نیست و این کشور را همانطور که هست باید شناخت.
اگر چین امروز یک توافق جامع با عربستان امضا میکند، پیش از این قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل درباره یمن را به نفع حامیان ایران و ضرر عربستان وتو کرده است و در جنگ سوریه با محور ایران و روسیه همکاری میکند. همچنین چین همان کشوری است که اگرچه سال 1389 به 6 قطعنامه سازمان ملل علیه برنامه هستهای ایران از جمله قطعنامه 1929 رای مثبت میدهد اما بالغ بر 120 شرکت چینی به علت همکاری با ایران مورد تحریمهای آمریکا قرار گرفتهاند و از سال گذشته به تمام فشارهای واشنگتن برای خودداری از خرید نفت ایران، جواب منفی داده است. چین به 3 قطعنامه اخیر شورای حکام آژانس علیه ایران رای منفی داده است و در حالی که به درخواست عربستان برای عضویت دائم در پیمان شانگهای پاسخی نداده، با حمایت از تهران، باعث کسب عضویت دائم این پیمان توسط ایران شد. کسانی که تصور میکنند اقدام اخیر پکن دشمنی با ایران بوده، در مقابل این موارد جز سردرگمی پاسخی نخواهند داشت. مساله مشخص این است که چین در حال اجرایی کردن ابرپروژه خود؛ «یک کمربند-یک راه» با احیای جاده ابریشم است و منطقه غرب آسیا نقش یک شاهراه را در آن دارد، از این رو امنیت منطقه و موضوع انرژی که انتقال آن برای چین حیاتی است، حائز اهمیت است. به همین خاطر چین در منطقه به دنبال یک رابطه متوازن با ایران و عربستان سعودی است.
با همه اینها پکن باید بداند امنیت منطقه که موجب شده چین امروز با خیالی آسوده در حال تحقق رویای خود در احیای جاده جدید ابریشم باشد، مرهون تلاشهای ایران در مبارزه برابر افراطگرایی و تروریسمی است که ابعاد ایدئولوژیک آن میتوانست و هنوز هم میتواند امنیت چین را هم با خطر روبهرو کند و این ایران بود که برای مقابله با تروریسم تکفیری هزینه داد. در نتیجه، امضای بیانیه ضدایرانی توسط پکن در ریاض هیچ توجیهی نداشته و یک امتیاز منفی برای دولت این کشور است، بویژه در شرایطی که چین تلاش میکند برای تثبیت انگاره هژمون از خود، پرستیژ مثبتی به نمایش بگذارد.
تهران با تجارب تاریخی و اندوختهای که از بازیگری در روابط بینالملل معاصر دارد، منافع ملی و سیاست خارجی را با اعتماد به هیچ قدرت غربی و شرقی پیش نخواهد برد و البته که برای نیل به چنین هدفی، افزایش مولفههای قدرت باید در دستور کار قرار گیرد.