محمد سلشحور: پاییز سال 1401 در حالی به پایان رسید که ایران و ایرانیان مجموعه خاطرات تلخی را در 90 روز ملتهب تجربه کردند؛ تصاویر زنندهای از جنایاتی همچون حادثه تروریستی شیراز و ایذه، جمعه خونین زاهدان و میدانداری اغتشاشگرانی که متوحشانهترین اعمال و رفتار را در مواجهه با نیروهای مدافع امنیت از خود نشان دادند. خون ناحق ریخته دهها تن از بهترین جوانان این مرز و بوم و طمع دشمنان خارجی برای تبدیل کردن ایران به زمین سوخته جنگ داخلی باعث شد غم ایام بر دل بسیاری از مردم سنگینی کند. حالا راحتتر و مستندتر از 3 ماه قبل و آخرین روزهای تابستان میتوان به این واقعیت اقرار کرد که فروپاشی اجتماعی ایران و کلید زدن جنگ مردم علیه مردم با فعال کردن گسلهای قومی، مذهبی و سیاسی مهمترین نقشه دشمنان در ماههای اخیر بوده است؛ نقشهای که در آن از رسانههای فارسیزبان خارجنشین تا گروههای تروریستی و جریانهای تجزیهطلب در یک راستا با هدفی مشترک حرکت میکردند. تعبیر «جنگ ترکیبی» برای توصیف حوادث ماههای اخیر از سوی رهبر حکیم انقلاب را باید کاملترین تعبیر برای ادراک شرایط سختی دانست که کشور با آن مواجه شد. در این جنگ ترکیبی ابتدا باور عمومی مورد هجمه و حمله رسانههای ضدانقلاب قرار گرفت و بعد تلاش شد با به میدان آوردن اشرار و مشروعیتبخشی به تروریسم و خشونت، مقدمات جنگ داخلی را در ایران فراهم کنند. در این فضا گروههای مختلف سیاسی و اجتماعی نیز به عنوان مهرههای یک پازل وظیفه جهتبخشی به اعتراض بالقوه جامعه را داشتند؛ اعتراضی که رد معیشت را میشد در آن دید اما جهتگیری میدانی فرهنگی و اجتماعی بر آن غالب شده بود.
با تمام این اوصاف پاییز تلخ 1401 در شرایطی به نقطه پایانی خود رسید که در فصل شمردن جوجههایش نشان چندانی از موفقیت ضدانقلاب را نمیتوان مشاهده کرد. ضدانقلابی که در برهههایی با ایجاد این توهم که تنها چند قدم تا براندازی باقی مانده است باعث و بانی توهم جمعی از نیروهای خارجنشین شد، حالا پس از گذشت 3 ماه بیش از همه به دنبال اثبات موجودیت خود است؛ موجودیتی که دیگر قرار نیست نمود عملی و بروز بیرونی داشته باشد و بیشتر در پوشش «حضور نداشتن» برای خود موجودیت میخرد.
فراخوانهای سریالی و شکست خورده اعتصاب به دنبال آن میگشت تا حتی در خیابانهای خالی نیز برای خود وزنی را تعیین کند. با این حال «نه» مردم به آشوبگران و شکست این فراخوانها باعث شد ضدانقلاب نیز مجددا به دنبال فضایی غیر از خیابان و کف جامعه برای عرض اندام خود بگردد. بازی ناشیانه یک هنرپیشه برای ایجاد یک موج سیاسی جدید هم چندان کارساز نبود تا در نهایت آنچه در روزهای پایانی پاییز از ضدانقلاب و توهم براندازی باقی میماند، کمپین مضحک تحریم یلدا(!) باشد. اما تحریم آیینی قدیمی همچون یلدا در چه پازلی طرح و پیگیری میشد؟
* علیه یک زندگی معمولی
ادبیات جریانبرانداز برخلاف شعار مرسومش کمترین نسبت را با زندگی و آزادی دارد. کافی است فهرستوار به سوژههایی که در 3 ماه گذشته با غضب ضدانقلاب همراه شده نگاهی بیندازیم. حمله به تیمملی فوتبال و نمایندگان ورزشی ایران، خصومت با نمادهای ملی همچون پرچم و سرود، توبیخ افراد برای شرکت در میهمانی و در نهایت تحریم یلدا به عنوان سنتی آیینی جملگی در 2 خصیصه مشترک بودند: «جریان داشتن زندگی» و «حس جمعی». گویی ضدانقلاب هر چیزی که زندگی معمولی مردم را شکل و قوام ببخشد به عنوان پادزهر توطئههای خود میبیند. آشوب به التهاب و خصومت زنده است و هر جا زندگی معمولی جای التهاب و ارتباط و تعامل روزمره جای خصومت و نفرتپراکنی را بگیرد با نفرت آشوبگران مواجه میشود. بر همین اساس تقلای این ایام ضدانقلاب را بیش از هر چیز باید تلاشی برای تضعیف ابزارهای انسجامبخش ملی دانست. هر آنچه حس و خاطره مشترکی را برای ایرانیان خلق کند، با دشمنی این جریان مواجه خواهد شد.
از سوی دیگر حمله به آیینهای جمعی همچون یلدا این فرصت را به جریان ویرانیطلب میدهد تا بدون آنکه نمودی در عرصه عمومی پیدا کند، کماکان برای خود موجودیتی خلق کند. در این فضا مردم میتوانند بیاعتنا به فراخوانها باشند اما تکرار فراخوانها به عنوان شاهد مثالی از زنده بودن ضدانقلاب دیده شود.
* پایان 90 روز آشوب و آماده برای خواب زمستانی
در 3 ماه گذشته دشمنان خارجی ایران با بازیگری ضدانقلاب یک جنگ ترکیبی بیسابقه را به کشورمان تحمیل کردند. احتمالا جریان ضعیف شده آشوب و ویرانیطلب در ماههای آینده به خواب زمستانی برود و گستره فعالیتش محدود شود. با این حال نباید چشم بر زخمی که در این 90 روز بر پیکره جامعه ایران وارد شده بست. اهرم اصلی ضدانقلاب در این ایام نفرتپراکنی و حرکت به سمت نزاع مردم علیه مردم بوده است. فروپاشی سامان اجتماعی ایران از طریق تضعیف تمام مؤلفههای وحدتبخش مسالهای بوده که با جدیت پیگیری شده است. تقویت آیینهای جمعی، باز کردن فضای سیاسی، امکانبخشی به گروهها و جریانهای اصیل برای حاکم کردن فضای مفاهمه و تعامل و مواردی از این دست باطلالسحر نقشههای آشوبگران خواهد بود.
جریان آشوب در ماههای گذشته تمام توان خود را برای نرمالیزه کردن ایده ترور و سفیدشویی تروریستها به کار بست. در نخستین سطح تلاش میشد درباره اصل وجود تروریسم تشکیک وارد شود؛ تشکیکی که با اینهمانی میان مدافعان امنیت و تروریستها باعث افزون شدن خشم عمومی میشد. واقعه حمله به شاهچراغ در چنین فضایی پیگیری شد و البته با روشن شدن اصل ماجرا و انتشار اسناد و ادلهای که دال بر عاملیت داعش بود، بیاعتباری روایت ضدانقلاب برملا شد. با این حال پس از ایجاد تشکیک در اصل وجود تروریسم حاضر در پوشش اعتراض، خط بعدی رسانههای ضدانقلاب مشروعیتبخشی به این تروریسم با گنجاندن آنها در جایگاه قربانی و دادگر بود. میدانداری تروریستها و تبدیل شدن خیابان به عرصه جنگ داخلی، آرزو و نقشه قدیمی دشمنان انقلاب و نظام بوده است. برآمدن از پس این توطئه نیازمند شناخت صحیح ضربات وارد شده بر جامعه ایران است.