حضور گسترده و چشمگیر مردم از اقصی نقاط ایران و جهان برای زیارت مزار سپهبد شهید قاسم سلیمانی نشاندهنده تحکیم بیعت مردم با مکتب سلیمانی است
یونس مولایی: چند روز قبل بود که خاک ایران میزبان 400 لاله گلگون گمنام بود؛ بینامهایی که نشان ایران را تا ابد برای نسلهای متمادی نمایندگی میکنند. استقبال از پیکر پاک شهیدان گمنام در تمام استانهای کشورمان مثالزدنی بود. با این حال توجهات بیش از قابهای مملو از جمعیت شهرهای بزرگ به یک روستای کوچک دوخته شد. مردم روستای پردنجان استان چهارمحالوبختیاری که احتمالا بیشترمان پیش از ثبت قاب مشهورشان در بدرقه یک شهید گمنام، نام روستایشان را هم نشنیده بودیم جلوهای از ارزشهای جمعی مردم ایران شدند. گویی تمام روستا برای بدرقه شهیدی آمده بودند که شاید محل تولدش هزاران کیلومتر دورتر از پردنجان باشد. خیره شدن به این قاب و یافتن واقعیتهای جامعه ایران در متن و حاشیهاش، کار چند روزم شده بود. این تشییع و تمام اجزای حاضر در آن حکایت یک نقاشی از تاریخ و هویت ایران را داشت؛ ایرانی که شهیدانش زندهترین رکن وحدتبخش آن به حساب میآیند، ایرانی که شهرت شهید بر گمنامی شهید پیشی میگیرد و نهایتاً سرزمینی که با همه تکثر و تمایزاتش بر سر یک حلقه وصل معنوی به مقصدی مشترک میرسد.
پس اجازه دهید قبل از نوشتن از مردی که امروز سومین سالروز نشستنمان بر داغ باشکوهش است بگویم: به نام شهید.
سردار سپهبد حاجقاسم سلیمانی در بامداد همچون امروزی جامه شهادت را به تن کرد؛ جامهای که به گواه هر آنچه از او به ما رسیده است، آرزوی دیرینهاش بوده و در تمام زندگی به تمنای آن مبارزه کرده است. سلیمانی عارفانهترین کلماتش و خالصانهترین احساساتش را پای این مرگ خونین نوشته و گفته بود: «آه! مرگ خونین من! عزیز من! زیبای من! کجایی؟ مشتاق دیدارت هستم... وقتی بوسه انفجار تو، تمام وجود مرا در خود محو میکند، دود میکند و میسوزاند. چقدر این لحظه را دوست دارم. آه... چقدر این منظره زیباست. چقدر این لحظه را دوست دارم. در راه عشق جان دادن خیلی زیباست... خدایا! ۳۰ سال برای این لحظه تلاش کردم. برای این لحظه با تمام رقبای عشق درافتادهام. زخمها برداشتهام، واسطهها فرستادهام. چقدر این منظره زیباست! چقدر این لحظه را دوست دارم». برای همچون اویی که غلتیدن در حوض خونین شهادت آرمانی زیستنی بوده است، مرگی اینچنین به دست شقیترین دشمنان دین خدا پاداشی شایسته بود. اما شهادت او خیر جمعی نیز به حساب میآمد. آنچنان که بدرقه میلیونی او در شهرهای مختلف نشان از آن داشت که خون شهید چگونه میتواند وجدان بیدار و فطرت حقیقتجوی انسان مسلمان را درگیر خود کند. بر همین اساس شهید حاجقاسم سلیمانی در قیاس با سپهبد حاجقاسم سلیمانی جایگاه اجتماعی بالاتری دارد. او را بحق میتوان «شناسنامه ایران» و سندی هویتبخش برای اعصار متمادی به حساب آورد. طرح «مکتب سلیمانی» از سوی رهبر حکیم انقلاب و بخشیدن وجهه فراشخصیتی به این بزرگمرد تاریخ معاصر ایران بخوبی این حقیقت را عیان میکند که راه و رسم سلیمانی را میتوان نمونهای قابل تکثیر و نجاتبخش برای ایران و ایرانیان دانست.
توصیفات و تعابیر رهبر انقلاب همچون «عشق همیشگی به شهادت»، «تربیت حقیقی در مکتب اسلام و امام خمینی(ره)»، «صدق و اخلاق»، «مجاهدت دائمی»، «اخلاص و اهل تظاهر و ریا نبودن»، «انقلابیگری با پرهیز کامل از حزبگرایی و جناحگرایی»، «شجاعت و تدبیر توأمان»، «حساسیت شدید به حدود شرعی حتی در میدان جنگ»، «معنویتگرایی»، «تعهد و ایمان»، «روحیه مقاومت و فداکاری» و «استکبارستیزی» درباره این قهرمان را میتوان نقطه ایدهآل ارزشهای انقلابی و مطلوب مردم ایران دانست. «مکتب سلیمانی» از آن رو که مفاهیم و نظام ارزشی مردم ایران در قالب یک شخصیت تجربهشده معاصر نشان میداد، عملا زمینهساز احیای روح جمعی ایرانیان در زمانهای شد که فقدان تفکر و عمل انقلابی برای مردم به چشم میآمد. از سوی دیگر وصیتنامه شهید سلیمانی را میتوان یک مانیفست کامل انقلابی در زمانه حاضر دانست که نشان از عمق بینش آن شهید از مسیر پیش روی خود و ملت ایران دارد. تعبیر اخیر رهبر انقلاب مبنی بر اینکه شهید سلیمانی «ملیترین» و «امتیترین» فرد بود، نشان از نگاه و پیوست این شهید به ۲ رکن ایران و اسلام نه در تضاد یکدیگر که در صیانت از یکدیگر است. در بخشی از وصیتنامه شهید سلیمانی آمده است: «مهمترین هنر خمینی عزیز این بود که اول اسلام را به پشتوانه ایران آورد و سپس ایران را در خدمت اسلام قرار داد. اگر اسلام نبود و اگر روح اسلامی بر این ملت حاکم نبود، صدام چون گرگ درندهای این کشور را میدرید؛ آمریکا چون سگ هاری همین عمل را میکرد، هنر امام این بود که اسلام را به پشتوانه آورد؛ عاشورا و محرم، صفر و فاطمیه را به پشتوانه این ملت آورد. انقلابهایی در انقلاب ایجاد کرد. به این دلیل در هر دوره هزاران فداکار جان خود را سپر شما و ملت ایران و خاک ایران و اسلام و بزرگترین قدرتهای مادی را ذلیل خود کردهاند». تنها توقف در همین بخش از وصیتنامه این شهید کافی است تا عمق و وسعت نگاه حاجقاسم درباره سرنوشت کنونی ایران و جهان اسلام روشن شود. عبور از دوگانههای تضادآفرینی همچون «ملیت و دیانت» و فهم دقیق در به خدمت گرفتن این 2 عنصر در کنار یکدیگر از هنرهای آن شهید بود که به شکل اعلی در مبدل شدن شهادتشان به نقطه تولدی دوباره برای ایرانیان نمایان شد.
شهید حاجقاسم سلیمانی اکنون حقیقی است که هر سال در این روز یک بار دیگر بر ایران و فرزندانش زاده میشود. نامیرایی او و الهامبخشی مسیری که در آن جان احیاگر خویش را فدا کرد نشان از حقیقت شهادت در تفکر و زیست شیعی دارد. او شناسنامه ایران است، ایران خود را به نام و راه او میشناسد و در کشاکش هر مشکل و ناملایماتی اصل خویش را در آن مییابد.
این روزها وقتی به انبوه جمعیتی که راهی مزار شهید بزرگوارمان در کرمان میشوند نگاه میاندازم، بیش از هر چیز این تصور برایم تداعی میشود که حالا حاجقاسم سلیمانی تبدیل به یک آیین جمعی برای ایرانیان شده است. مواجهه با هیچ شهید معاصری همچون او نبوده است. تاریخ شهادتش تبدیل به یک مناسبت ملی و دینی شده است، مزارش محل اجتماع دلدادگان انقلاب و اسلام است و نامش تبدیل به نمادی از ایستادگی و مقاومت شده است. از قاب مشهور روستای پردنجان تا تراکم جمعیت در مزار سردار شهید در کرمان، میتوان امتداد یک مسیر را به مشاهده نشست. مزار حاجقاسم سلیمانی که بخوبی او را سیدالشهدای مدافعان حرم میخوانند، حالا همچون حرمی امن، پناهگاه عاشقان شهیدان شده است. آیین سلیمانی تجسم آرمان او در واقعیت اجتماعی ایران است.