دکتر کیهان برزگر*: استراتژی بازدارندگی سردار سپهبد شهید سلیمانی در قالب محور مقاومت، فراتر از تمام ویژگیهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، یک دستاورد عمده استراتژیک داشت و آن تضعیف نقش استراتژیک آمریکا در میدانهای سیاست و نبرد نظامی و حرکت به سوی ایجاد یک نظم نوین منطقهای است.
این نوع «بازدارندگی ترکیبی» ۳ ویژگی اصلی داشت: نخست، ترکیب ابزارهای سختافزاری نظامی با ابزارهای نرمافزاری بسیج تودهها و نیروهای ضدحضور بیگانگان. جنگهای طولانی آمریکا در منطقه جز خرابی، گسترش افراطگرایی و افزایش منازعات درونکشوری و بینکشوری نتیجهای در پی نداشت. همین تحول، فضای سیاسی لازم برای کاربرد چنین استراتژیای را فراهم میکرد.
دوم، تعادل بین امکانات موجود و محدودیتهای استراتژیک ناشی از ایفای نقش رقبای منطقهای و قدرتهای بزرگ خارجی بود. سردار سلیمانی با هزینه اندک یک نیروی بازدارنده در برابر تهدیدات ضدایرانی متقارن (آمریکا و رژیم اسرائیل) و نامتقارن (نیروهای تکفیری-تروریستی) به وجود آورد.
سوم، ایجاد یک شیوه موثر و نوین جنگ در میدانهای نبرد منطقهای بود که به اصطلاح «دفاع پیشرو» خوانده میشود. در این شیوه نبرد، مقابله با تهدیدات بالقوه و بالفعل با کمک نیروهای محلی و ضدحضور بیگانه در کشورهای میزبان صورت میگیرد.
در نتیجه استراتژی بازدارندگی ترکیبی فرمانده سلیمانی، به لحاظ نظامی، شیوه نبرد ایران در سرکوب داعش و سایر نیروهای تکفیری، در مقایسه با شیوه نبرد آمریکا و متحدان منطقهایاش به رغم اعمال هزینههای کلان، پیروز شد. آمریکا برای جنگ و پیروزی بر داعش و طالبان راهحل واقعبینانه و عملی در میدان نبرد نداشت. به لحاظ سیاسی هم، قدرت و نقش ائتلافسازی ایران بین جریانهای سیاسی در شرایط منازعه و پسامنازعه در کشورهای محل نبرد در عراق، سوریه و یمن برای تشکیل حکومت فراگیر افزایش یافت.
اما دستاورد مهم استراتژیک بهکارگیری این نوع راهبرد، تضعیف و حرکت به سمت افول نقش جریانسازی آمریکا و غرب و شکلگیری یک نظم نوین منطقهای است. ویژگی این نظم این است که اکنون کشورهای منطقه خود به طور مستقل به ایفای نقش سیاسی- امنیتی و حتی اقتصادی برای تامین منافع و امنیت ملی خود میپردازند.
جنبش ضرورت ایفای نقش مستقل کشورها، از ایران به سایر قدرتهای منطقهای مثل ترکیه و عربستان سعودی هم سرایت کرد. اکنون ترکیه (عضو 70 ساله ناتو) و عربستان سعودی (متحد سنتی و وابسته به چتر امنیتی آمریکا) به نفع منافع خود با روسیه در جنگ اوکراین همکاری نزدیک دارند.
نتیجه استراتژی محور مقاومت و بازدارندگی ترکیبی شهید سلیمانی، تضعیف جریان آمریکایی و غرب در میدانهای سیاست و نبرد نظامی منطقه است. البته خروج نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان و عراق به معنای خروج سیاسی و عدم علاقه آمریکا به مسائل قدرت و سیاست در منطقه نیست اما این واقعیت را هم باید پذیرفت که تضعیف یک قدرت در میدان نبرد موجب تضعیف سیاسی بالقوه و بالفعل آن قدرت در ایفای نقش منطقهای میشود.
تضعیف نقش منطقهای آمریکا یک دستاورد استراتژیک برای تقویت قدرت منطقهای ایران با توجه به 3 پویایی ژئوپلیتیک زیر است.
نخست، آمریکا یک کشور غیرقابل اعتماد برای متحدان سنتی خود به شمار میآید. نتیجه اینکه گرایش بیشتر به سمت همکاریهای منطقهای افزایش مییابد که اکنون محور سیاست خارجی کشورمان است.
دوم، آمریکا توانایی هدایت و موفقیت در جنگها، بویژه مدیریت شرایط پسامنازعه در منازعات منطقهای را ندارد. نتیجه اینکه در آینده شاهد تقویت جریانهای مستقل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی در منطقه خواهیم بود که در برخی مواقع با هدف متنوعسازی روابط همانند نزدیکی ترکیه و روسیه یا عربستان و چین، حتی منافع آمریکا را هم به چالش میکشند.
نهایتا سوم، خروج کامل میدانی آمریکا از منطقه و به تبع آن تضعیف نقش سیاسی آن در بلندمدت است. در این شرایط ارزش نقش و قدرت استراتژیک ایران به عنوان یک قدرت بلامنازع منطقهای، نهتنها در حوزه همسایگان، بلکه حوزه قدرتهای بزرگ یعنی اروپا، روسیه و چین افزایش مییابد.
بنابراین، سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی میدان را برای نقشآفرینی کشور مهیا کرد و اکنون فرصت برای بهکارگیری یک دیپلماسی فعال در شرایط انتقال به یک نظم نوین منطقهای فراهم است.
* مدیر گروه علوم سیاسی و روابط بینالملل
دانشگاه علوم و تحقیقات