printlogo


کد خبر: 259405تاریخ: 1401/11/6 00:00
واقعه آمل یا مصائب براندازی در دهه ۶۰

شنیدم که در سنه ۱۳۶۰ جمعی برانداز در جنگل‌های آمل مستقر بودند:
سنگر گرفتند، در قلب جنگل
با تیر و ترکش، با سیخ و منقل
همی‌گفتند ما چون بقیه اُمُّل نیستیم، بل شکر خدا کمونیستیم، باید خود دست به کار انقلاب شویم، باشد که از آن پس داخل آدم حساب شویم. 
نه لنگ و لوچ و قراضه نه ابله و گیجم
خود انقلاب نمایم، مگر که افلیجم؟
و چون خدمت به خلق شعار ایشان بود هر از گاه، از جنگل برون می‌دویدند و به تیر و ترکش خدمت خلق می‌رسیدند، از آن که شاعر گفت:
عبادت به جز خدمت خلق نیست 
و بزرگ ایشان شخصی بود وارسته و کمی تا قسمتی خجسته، در ششم بهمن سنه ۱۳۶۰ گفتا: «چه نشسته‌اید که مردم همه طالب ما گشته‌اند. در شهر آمل اعلامیه‌های ما را چون کاغذ زر می‌برند و گاو و گوسفند آن را لذیذتر از یونجه تر می‌چرند، پاسداران از شهر گریخته‌اند و کلیدهای اماکن استراتژیک را در کوچه ریخته، بلکه ما افتخار دهیم و خم شده آن را در جیب نهیم و این نه امری نهفته است که آقای حیاتی هم در اخبار آن را گفته است». شنیدم که باور کردند و با سلاح به آمل شتافتند، لیک هنوز روزی نگذشته بود که خود را در گونی یافتند.
یکی از ایشان را دیدند، تنی چند را کشته، دستگیر شده بود و می‌گریست. گفتند: این چه حالت است؟ 
گفت: به حرف لیدرمان، رفتم انقلاب کنم
چه سود، جمله سخن‌هاش مفت و زر زر بود
دریغ! شورش زیر لحاف ممکن نیست
چه می‌شد ار دهه شصت هم توییتر بود!

Page Generated in 0/0068 sec