شبیه قصه زائو و آل میترسم
ز سایه چون بچهای خردسال میترسم
زَ زَ... زنم مـِ مـِ میتر سـَ سـَ... سد و مـَ مـَ من
صـَ صد برابر اهل و عیال میترسم
صدای خشخشی انگار من شنیدم یا
خیال میکنم و از خیال میترسم؟
اجل به روی سرم تاب میخورد هر دم
ز هر صدم صدم احتمال میترسم
ز هرچه ثابت و جنبنده است اطرافم
شده که از ترک on the wall میترسم
درون میوه فروشی به خویش لرزیدم
شبیه بمب شده پرتقال، میترسم
زدند حلقه و گفتند تیم بادیگارد
نترس، گفتم علیایّحال میترسم
ترامپ بیصفت از پشت سر به من پِخ کرد
ببین چطور از این مرد زال میترسم
ازو سؤال نمودم چو سگ نمیترسی؟
جواب داد که نه، چون شغال میترسم
و تا فرابرسد لحظه سفر به درک
گمان کنم که علیالاتّصال میترسم