مهدی بختیاری*: سالها قبل بین دهه 1990 تا 2010 عملیاتهای شهادتطلبانه فلسطینیها علیه اشغالگران سرزمینشان، شکل و شمایل متفاوتتری با آنچه امروز میبینیم، داشت.
گروههای مقاومت برای رسیدن به اهدافشان باید عوامل شهادتطلب را یک به یک از میان حصارهای در هم تنیده و سدهای متعدد حفاظتی که دور تا دور سرزمین اشغالی کشیده شده بود، عبور میدادند؛ آن عامل، جلیقه انفجاری یا مواد منفجره را همراه خود به میان اشغالگران میبرد و با زدن یک دکمه، تکههای بدنش را مانند ترکشی به جان اشغالگران سرزمینش میکوبید.
با حضور فرماندهانی نظیر شهید «یحیی عیاش» فرمانده وقت گردانهای شهید عزالدین قسام (شاخه نظامی حماس) این عملیاتها شدت بیشتری گرفت، بویژه پس از آنکه یک صهیونیست جانی با مسلسل به میان نمازگزاران حرم شریف ابراهیمی رفت و مردمی که در حال عبادت بودند را به خاک و خون کشید.
با وقوع این جنایت، موج عملیاتها شدت بیشتری گرفت که در 5 بخش به برخی از مهمترین آنها اشاره میکنیم؛ عملیاتهایی که سران اشغالگران صهیونیست را در یکی از بزرگترین بنبستهای تاریخ جعلی و نامشروعشان گرفتار کرد و حتی ترور فرمانده شهادتطلبان (یحیی عیاش) هم نتوانست جلوی این موج را بگیرد.
* عملیاتی که قلب اسرائیل را متلاشی کرد
پس از جنایت «باروخ گلدشتاین» در حرم ابراهیمی، یک سلسله عملیات شهادتطلبانه برای انتقام خونهای ریخته شده نمازگزاران شهید این ماجرا طراحی شد که شاید مهمترین آنها 8 ماه پس از این واقعه رخ داد؛ هدف، قلب شهر تلآویو بود.
تا آن زمان، 2 عملیات استشهادی برای انتقام از این جنایت طراحی شده بود که مجریان آن شهیدان «رائد زکارنه» و «عمار عمارنه» بودند.
19 اکتبر 1994 میلادی/ 27 مهر 1373 خورشیدی، در حالی که دستگاههای عریض و طویل امنیتی اسرائیل تمام ظرفیت خود را برای شکار مغز متفکر و طراح این عملیاتها مهندس یحیی عیاش به کار گرفته بودند، اسرائیل به سمت مرگبارترین انفجار خود در طول تاریخ جعلیاش تا آن روز، پیش میرفت؛ انفجاری که این بار قلب سرزمینهای اشغالی و نماد آرامش اسرائیل را هدف گرفته بود: خیابان «دیزنکف» در تلآویو!
«رانی شکید» در این باره میگوید: «دیزنکف خیابان پنجم تلآویو است و برای اهالی این شهر، مرکز و قلب تلآویو حساب میشود».
یک جوان فلسطینی به نام «صالح عبدالرحیم حسن صوی نزال» داوطلب انجام ماموریت شد.
او 13 سپتامبر 1967 به دنیا آمده و دارای 6 برادر و 4 خواهر بود.
تمام دوره تحصیلاتش را در «قلقیلیه» به پایان رساند و موفق به اخذ مدرک از دبستان و راهنمایی «المرابطین (مرزبانان)» شد تا دوره دبیرستان را در سال 1987 میلادی به پایان برساند و در موسسه شرعی قلقیلیه پذیرفته شود اما به خاطر تنگدستی خانواده و والدین و گذران معیشت، دانشگاه را رها کرد تا در کشاورزی و نانوایی به پدرش کمک کند.
صالح اواسط دهه 80 میلادی، به عضویت حماس درآمد و از نخستین افرادی بود که جذب حماس شده و از همان اوایل نیز تحت پیگرد نیروهای صهیونیست قرار گرفت تا اینکه 16 آوریل 1994 عضو رسمی گردانهای شهید عزالدین القسام (شاخه نظامی حماس) شد.
یکی از برادرانش، 9 آگوست 1988 در جریان درگیری با نظامیان صهیونیست در قلقیلیه به شهادت رسید و برادر کوچکترش هم که قاسم نام داشت، پیش از آغاز انتفاضه اول در جریان تمرینات حماس در سال 1987، هدف اصابت گلوله قرار گرفته و شهید شده بود.
مهندس یحیی عیاش که برای ضربه سوم در انتقام جنایت حرم ابراهیمی آماده میشد، بمبها را در کنار هم چیده و سپس آنها را به هم میچسباند و نهایتا این بمب بزرگ را داخل کیسهای قرار داد که شبیه کیسههای معمولی بود که اسرائیلیها به دست میگیرند.
مجری عملیات در مقابل دوربین حاضر شده و وصیتنامه خود را خواند: «من شهید زنده «صالح عبدالرحیم حسن صوی نزال»، ساکن شهر مقاوم قلقیلیه، در گردانهای شهید عزالدین قسام فعال بودم که تحت پیگرد قرار گرفتم.
رابین حقیر و باراک حقیر گفتهاند هیچ گزینهای ندارند جز کشتن افراد هسته مرکزی گروهی که وظیفه آنها مراقبت از سرباز ربوده شده «نحسون فاکسمن» است و این در حالی است که هیچیک از مطالبات انسانی ما برای آزادی تمام اسرا و افراد دربند برآورده نشده است.
تنها راهکار برای مساله ما، جهاد است و هیچ راهی جز آن وجود ندارد. پس چرا باید به این دنیای فانی دل بست؟
به امید دیدار بر سر حوض کوثر و نوشیدن از آبی گوارا که پس از آن هیچ تشنگیای نخواهیم داشت».
این برای نخستین بار بود که مجریان عملیاتهای استشهادی وصیتنامه مکتوب خود را مقابل دوربین فیلمبرداری ضبط میکردند.
بنا بر آنچه گفته شده است، مهندس یحیی عیاش خود شخصا مجری عملیات را به تلآویو برده و سوار بر اتوبوس شماره 5 کرد؛ اتوبوسی که تمام صندلیهای آن توسط اشغالگران صهیونیست پر شده بود.
«گیدون عذرا» معاون وقت شاباک در رابطه با این عملیات میگوید: «هنگامی که بمب در اتوبوس منفجر شود، تاثیر آن بسیار بیشتر خواهد بود. اتوبوسی که انتخاب شده بود مثل یک قوطی در بسته بود که هر کسی که داخل آن باشد صدمه میبیند».
وقتی اتوبوس شماره 5 در حال گذر از تقاطع خیابان دیزنکف بود، مجری شهادتطلب عملیات، کلید انفجار را فشار داد.
یک کارشناس چک و خنثیسازی بمب در ارتش اسرائیل میگوید: «انفجار در وسط اتوبوس رخ داده بود. یعنی مرگبارترین جای اتوبوس، جایی که فشار، آتش و سوزش انفجار بیشترین و شدیدترین صدمه را به بدن مسافران میزند».
در این عملیات متهورانه که با طراحی دقیق یحیی عیاش و اجرای شجاعانه صالح صوی صورت گرفت، 23 صهیونیست اشغالگر کشته و بیش از 40 نفر دیگر مجروح شدند.
مسؤولان امنیتی، لشکری و سیاسی اسرائیل همه متفقالقول یک نظر را در رابطه با عملیات عیاش در تلآویو دادند: «عملیات دیزنکف بزرگترین عملیات در طول تاریخ اسرائیل از اعلام موجودیت تا به امروز بوده است».
برقکاری که جان صهیونیستها را در «دیسکو» گرفت
سال 2001 هنوز نخستین روز ژوئن را پشت سر نگذاشته بود که یک اتفاق بزرگ، تلآویو را تکان داد.
جمع کثیری از صهیونیستها برای ورود به یکی از کلوبهای شبانه ساحلی در تلآویو به نام «دلفیناریوم» صف کشیده بودند اما در میان آنها جوانی 20 ساله حضور داشت که برای رقصیدن به دیسکو نیامده بود! او با خود بمبی دستساز داشت که با فشردن یک دکمه، کلوب را برای اشغالگران به جهمنی هولناک تبدیل کرد.
«سعید حسن حسین حوتری» متولد 1979 شهر الزرقاه و از اهالی قلقیلیه بود که دوران تحصیل خود را در اردن گذراند و سپس در دانشکده «وادی السیر» وابسته به سازمان بینالمللی کمک به پناهندگان در رشته برق مشغول تحصیل شد.
او که مدتی را هم برای کمک به مخارج خانواده خود سبزیفروشی کرده بود، از دوستان بسیار نزدیک شهید «فادی عطاءالله» به حساب میآمد که 2 ماه قبلتر، در محل پایانه اتوبوسرانی یکی از شهرکهای صهیونیستنشین نزدیک قلقیلیه، دست به عملیات استشهادی زد که منجر به کشته شدن ۲ نفر از اشغالگران و زخمی شدن دهها نفر شد.
برای همین، پلیس دولت خودگردان، سعید را بازداشت و به مدت 12 روز از او درباره این عملیات بازجویی کرد.
مبارزان فلسطینی تا پیش از آن، در چندین عملیات استشهادی، تعداد زیادی از ساکنان سرزمینهای اشغالی را به جهنم فرستاده بودند و حالا سعید حوتری باید این راه را ادامه میداد.
او سوار بر یک خودروی کرایهای، خودش را به تلآویو رساند و به سمت محل انجام عملیات- که از پیش تعیین شده بود- حرکت کرد.
این جوان 20 ساله با خود بمبی داشت که در آن پر بود از قطعات ریز فلزی تا هنگام انفجار این قطعات تبدیل به ترکشهای کشنده شود.
ساعت به نیمه شب اول ژوئن رسیده بود که سعید دکمه بمب را در میان دیسکو فشار داد و انفجاری مهیب موجب هلاکت 20 و زخمی شدن 130 نفر شد.
برخی هم میگویند سعید حوتری بمب را در یک گیتار مخفی کرده و وقتی افراد بیشتری دور او جمع شدند، آن را منفجر کرده است.
این یکی از بزرگترین عملیاتهای استشهادی مبارزان فلسطین بود.
بلافاصله با اعلام خبر این عملیات، خیابانهای قلقیلیه پر شد از تصاویر این مرد جوان و جمع کثیری از مردم فلسطین برای عرض تبریک و تسلیت به خانه پدر او رفتند.
اگر چه یاسر عرفات با یک تشر جورج بوش پسر (رئیس جمهور وقت آمریکا) این عملیات را محکوم کرد و پلیس او هم اجازه نداد خبرنگاران وارد خانه شهید شوند اما سعید با این اقدام بار دیگر نشان داد عمق سرزمینهای اشغالی در تیررس شهادتطلبان فلسطین است.
* کارشناس فلسطین