printlogo


کد خبر: 260132تاریخ: 1401/11/27 00:00
مروری اجمالی بر سیره عبادی و اجتماعی- سیاسی امام موسی کاظم(ع)
امام محراب و میدان

امام موسی کاظم(ع) همچون اجداد مطهرشان دارای 2 ویژگی برجسته و به ظاهر متضادند. تاریخ در عین اینکه امام هفتم شیعیان را مردی زاهد و عابد معرفی کرده است، ایشان را مردی مجاهد و امامی در صحنه و میدان نیز توصیف کرده است. این نوشتار در تلاش است این 2 جنبه برجسته امام موسی کاظم(ع) را به صورت اجمالی ترسیم کند. 
* سلوک عبادى و معنوى‏
انسان در تعامل با خداوند باید به ۳ عرصه توجه داشته باشد:
نخست خداوند را آن‌سان که سزاوار است، بشناسد و به او ایمان آورد. البته این به مفهوم تلاش براى شناخت بیشتر و دقیق‏تر خداوند است وگرنه بشرى که گرفتار محدودیت است، چگونه مى‏تواند خداى نامحدود را آنچنان که سزاوار اوست بشناسد؟!
دوم در عرصه عبادت او کوشا باشد و او را آن‌سان که شایسته اوست عبادت کند؛ اگرچه اینجا باید گفت حق عبادت او براى انسان‌ها ممکن نیست و آنان باید حداکثر تلاش خود را در این مسیر به ‏کار گیرند.
سوم تلاش کند در همه عرصه‏هاى زندگى از یاد خداوند غافل نشود و همه افکار، گفتار و رفتارش را بر خواست او منطبق سازد.
بحث درباره سلوک عبادی و معنوى امام موسی کاظم(ع) را باید در ۳ حیطه یادشده پى گرفت. در ادامه، نخست به بررسى اصول مربوط به حیطه عبادات مى‏پردازیم و اصل معرفت و ایمان به خدا را نیز به عنوان مقدمه لازم براى عبادت، در همین بخش مطرح مى‏کنیم و سپس اصول مربوط به ویژگى‏هاى معنوى در حیطه غیرعبادات را بررسى خواهیم کرد.
1- خصلت‏هاى معنوى عبادى‏
الف) معرفت و ایمان به خدا: شناخت معبود از اساسى‏ترین لوازم و شرایط عبادت راستین است، زیرا بدون شناخت معبود، عبادت او جز رفتارى تصنعى و پوچ و از سر عادت، چیز دیگرى نیست. 
آن بزرگوار تلاش بلیغى براى بیان اوصاف واقعى خداوند و زدودن تصویر تحریف‏آمیز از حقیقت ذات بارى تعالى داشت. آن حضرت، در نفى دیدگاه نادرست یکى از اصحاب، بدترین جسارت به خداوند را از ناحیه کسانى دانسته‏ که براى او جسم، صورت و اعضا و جوارح قائل هستند.  در روایتى دیگر، آن حضرت دیدگاه صحابى خود را درباره علم الهى تصحیح فرموده است. در جایى دیگر، دیدگاه مخالفان مبنى بر آنکه خداوند در ثلث آخر شب از آسمان فرود مى‏آید و مى‏فرماید آیا دعاکننده و استغفارکننده‏اى هست را نفى کرده و به تفصیل، لازمه‏هاى فاسد این نوع نگاه به خداوند را تبیین فرموده است.  این روایت، شاهد گویایى است براى این حقیقت که اگر امامان معصوم نبودند، معلوم نیست عقاید خرافى مخالفان، عقاید اسلامى و خود این دین را به چه سرنوشتى مبتلا مى‏کرد!
ب) شوق عبادت‏: عبادت براى کسى همچون امام موسی کاظم(ع)، امرى تحمیلى و از سر عادت یا اسقاط تکلیف براى دور ماندن از عقوبت نبود. پیش از این گفتیم که عبادت بدون معرفت، بى‏ارزش است و هر چه معرفت افزون‏تر شود، خشوع و افتادگى و احساس ذلت و حقارت در انسان نسبت به خداوند متعالى بیشتر مى‏شود و به دنبال آن، عشق و اشتیاق به عبادت چنین وجود عظیمى بیشتر خواهد شد. از این‏ رو قرآن کریم نماز را جز براى خاشعان، امرى سنگین و تحمیلى معرفى مى‏فرماید. شواهد زیادى را براى بیان اوج شیفتگى امام موسی کاظم(ع) به عبادت مى‏توان آورد. بخش دیگر، سخنان آن حضرت در وصف شیفتگى و شوق خود به عبادت است که در این‏ باره، به مناجات آن حضرت در زندان هارون اشاره مى‏کنیم. بنا بر گزارش برخى جاسوسان هارون، امام در زندان، در مناجات با خداوند، این جملات را در دعاهایش تکرار مى‏کرده و پس از آن خدا را شکر مى‏گفته ‏است: خدایا! من همواره از تو، فراغتى را براى عبادتت‌ طلب مى‏کردم و تو آن را برایم فراهم کردى، پس تو را [بر این نعمت‏] سپاس مى‏گویم. 
ج) فقه عبادت‏: آگاهى داشتن به احکام یا فقه عبادت، از جمله مهم‏ترین لوازم عبادت مطلوب و درست است، زیرا چگونگى عبادت را به لحاظ کمى و کیفى باید از خود معبود فرا گرفت. چه بسیارند کسانى که با بى‏توجهى به این اصل مهم، عمرى عبادت باطل انجام مى‏دهند! بدین لحاظ، امام موسی کاظم(ع) در پاسخ کسى که از ایشان درباره لزوم یا عدم لزوم پرسش درباره تکالیف شرعى پرسید چنین فرمود: مردم مجاز نیستند نسبت به آنچه در ارتباط با امور دین‌شان به آن نیازمندند بى‏اعتنا باشند. آن حضرت همچنین در بیانى جالب و بلیغ، مسلمانان را به تفقه در امر دین سفارش کرده و آن را موجب اتمام عبادت دانسته‏ است: در دین خدا تفقه کنید؛ زیرا فقه، کلید بصیرت و موجب اتمام عبادت و نیل به منزلت‏هاى رفیع و مراتب بالا در دین و دنیاست. برترى فقیه نسبت به عابد، همچون برترى خورشید بر ستارگان است. کسى که در امر دینش تفقه نکند، خداوند از عمل او راضى نیست. 
د) حال توجه در عبادت‏: روزى ابوحنیفه به حضور امام صادق(ع) مشرف شد و عرض کرد: «پسرت‏ موسى را دیدم در حالی که مردم از برابرش عبور مى‏کردند، نماز مى‏خواند و او آنها را نهى نمى‏کرد!» امام صادق(ع) نیز با شنیدن سخن ابوحنیفه، فرزندش را فراخواند و به او فرمودند: «پسرکم! ابوحنیفه مى‏گوید که در حال نماز خواندت مردم از برابرت عبور مى‏کرده‏اند؟» امام موسی کاظم(ع) عرض کردند: «آرى پدر جان، آن کس که من براى او اقامه نماز مى‏کنم، از آنان که از برابرم عبور مى‏کنند به من نزدیک‏تر است، زیرا خداوند فرموده: «من از رگ گردن به انسان نزدیک‏ترم». در این هنگام، امام صادق(ع) فرزندشان را به سینه چسبانیدند و فرمود: «پدر و مادرم به فدایت اى گنجینه اسرار».
از شواهد دیگر آن که حضرت هنگام تلاوت قرآن، آن را علاوه بر صوتى نیکو، با حال حزن قرائت مى‏کرد و مى‏گریست، به گونه‏اى که شنوندگان را تحت تاثیر قرار مى‏داد و آنان نیز به گریه حضرت مى‏گریستند و همچنین در حال عبادت، از خشیت الهى آنچنان مى‏گریستند که محاسن شریف‌شان خیس مى‏شد. 
نکته شایان ذکر دیگر در این زمینه آن است که اگر کسى داراى عبادات فراوان و طاقت‏فرسا باشد، چنین حالى ناشى از عشق او به عبادت از سویى و وجود حالت حضور و توجه به معبود از سوى دیگر است، زیرا بدون چنین حالى، انجام دادن عبادات طاقت‏فرسا ممکن نیست.
هـ) کثرت عبادت و احساس تقصیر: عشق و شوق انسان‌هاى شیفته عبادت به خلوت با معشوق حقیقى، آنان را علاوه بر سوق دادن به سوى عبادتى با روح و لذتبخش، به سوى کثرت در عبادت و انجام دادن عبادات طاقت‏فرسا سوق مى‏دهد. دلیل این امر نیز روشن است، زیرا آنان لذت خلوت با معبود را مى‏چشند و از این رو، از طول عبادت، دچار ملال و خستگى نمى‏شوند. امام موسی کاظم(ع) چنین انسانى بود. شیفتگى حضرت به عبادت، نام ایشان را با سجده‏هاى طولانى و نمازهاى پیاپى قرین ساخته است. اوج این بندگى را در زمان زندانى شدن آن حضرت مى‏یابیم.
درباره کمیت عبادت به چند روایت توجه کنید. نخست آنکه انسان مومن و شیفته عبادت، حتما بخشى از ساعات شبانه‏روز خود را به عبادت اختصاص مى‏دهد و عبادت را فداى دیگر امور و دیگر امور را فداى عبادت نمى‏کند. این نکته در روایتى از امام موسی کاظم(ع) به خوبى انعکاس یافته است. آن حضرت در وصیتى به عموم اصحابش، آنان را به نظم در زندگى و تقسیم‏بندى منطقى ساعات شبانه‏روز سفارش فرموده است: بکوشید اوقات [شبانه‏روزى‏] شما مشتمل بر ۴ ساعت (بخش) باشد: بخشى براى مناجات با خدا، بخشى براى امر معاش بخشى براى معاشرت با برادران و افراد قابل ‏اعتماد که شما را نسبت به عیوب‌تان آگاه مى‏سازند و در باطن با شما دوستى خالصانه دارند و بخشى را نیز براى لذات حلال اختصاص دهید. به وسیله همین بخش [اخیر] بر ۳ بخش دیگر توانا خواهید شد. 
این نوع تقسیم، مربوط به حالت اختیار است و در غیر این صورت، امکان دارد وضع به گونه‏اى متناسب با آن حالت تغییر یابد. براى مثال، هنگامى که امام موسی کاظم(ع) گرفتار حبس هارونى شد، چون امکان فعالیت‏هاى دیگر برای‌ ایشان فراهم نبود، از فراغت پیش‏آمده براى عبادت بیشتر بهره مى‏برد. آن حضرت‏ هنگام حبس، در مناجات با پروردگار چنین عرضه مى‏داشت: خدایا! من همواره از تو فراغتى را براى عبادتت‌ طلب مى‏کردم و تو آن را برایم فراهم کردى؛ پس تو را [بر این نعمت‏] سپاس مى‏گویم. 
از این رو، عبادات امام در زندان به گونه‏اى بود که حتى دشمنان را نیز به شگفتى وامى‏داشت.
انجام دادن حج واجب یا عمره با پاى پیاده، از دیگر جلوه‏هاى ریاضت‏هاى عبادى امام موسی کاظم(ع) بود. على‌بن‌جعفر(ع) در این باره گوید: با برادرم، موسى‌بن‌جعفر(ع) در ۴ سفر عمره همراه بودم که در این سفرها با اهل و عیالش به مکه مى‏رفتند، در حالى ‏که یکى از این سفرها 26 روز، دیگرى 25 روز، دیگرى 24 روز و دیگرى 21 روز طول کشید. 
آن حضرت با وجود فراوانى عبادت، هیچ‏گاه گرفتار عجب و افزون‏بینى در عبادات نشدند، بلکه بالعکس خود را در این مسیر مقصر مى‏دید. شاهد این مدعا، سخن آن حضرت به یکى از فرزندانش است: پسرکم! بر تو باد کوشش و جدیت! و نفست را از حالت احساس تقصیر نسبت به عبادت و طاعت خداوند خارج مساز، زیرا خداوند آنگونه که سزاوار اوست پرستیده نمى‏شود. 
2- خصلت‏هاى معنوى غیرعبادى‏
خصلت‏هاى مربوط به سیره معنوى معصومان را باید در ۲ حیطه کلى بررسى کرد: خصلت‏هاى معنوى عبادى و خصلت‏هاى معنوى غیرعبادى. مراد از دومى، آن دسته از اصول و ویژگى‏هاى اخلاقى است که به حیات معنوى انسان و نوع ارتباط او با خداوند متعالى مربوطند اما در مفهوم خاص عبادت داخل نیستند. از جمله:
1- دنیاگریزى و یاد آخرت‏: ابتلا به دنیاگرایى و غفلت از یاد خدا و آخرت، یکى از مهم‏ترین خطرهاى تهدیدکننده انسان در سلوک معنوى است. در سلوک معنوى امام موسی کاظم(ع) تاکید زیادى بر دورى از غفلت و خودفراموشى وجود دارد. براى نمونه، روزى آن حضرت در حالی که براى مراسم تدفین مرده‏اى در کنار قبر او حضور یافته بود، رو به حاضران فرمود: چیزى (دنیا) که آخرش این است، سزاوار است که انسان در آغازش زهد بورزد و چیزى (آخرت) که آغازش این است، سزاوار است انسان از آخرش بترسد! 
آن حضرت در سخنى دیگر، پس از آن که یاد مرگ را وسیله‏اى کافى و مناسب براى دورى از معصیت معرفى کرد، از اینکه انسان‌ها از ترس بیمارى جسمى، اهتمام زیادى به خوردنى‏ها و نوشیدنى‏های‌شان دارند اما از اینکه گناهان موجب ابتلا بدن‏های‌شان به آتش جهنم شود نگران نیستند، اظهار شگفتى کرد.  براى رهایى از این آسیب، امام موسی کاظم(ع) همواره توصیه مى‏فرمود انسان ساعات شبانه‏روزش را آن‏سان تقسیم کند و به کار گیرد که بتواند به همه وظایفش عمل کند؛ یعنى تقسیم ساعات به مناجات و عبادت، کسب روزى، دیدار دوستان و لذات حلال. نیز آن حضرت، بر جدى گرفتن نداهاى درونى و فرامین وجدانى و هشدارهاى نفس لوامه به عنوان واعظى از درون انسان تاکید مى‏فرمود: کسى که از درون جانش واعظى نداشته باشد، دشمنش (شیطان) بر او چیره خواهد شد. درباره خود آن حضرت، مناجات جانسوز معروفى که همواره آن را تکرار مى‏کرد، شاهدى گویاست بر توجه آن حضرت به مرگ و جهان آخرت: «اللهم إنى أسألک‌الراحه عندالموت والعفو عندالحساب».
2- اهتمام به طاعت و ترک معصیت‏: جلوه دیگر از حیات معنوى امام موسی کاظم(ع) در روحیه طاعت محض از خداوند و ترک معصیت متجلى است. تاکید آن حضرت به این اصل را در وصیت ایشان به یکى فرزندان‌شان مى‏توان یافت که فرمود: پسرکم! مبادا خداوند تو را در حال معصیتى ببیند که تو را از آن نهى کرده و مبادا تو را از طاعتى غایب ببیند که به تو آن را امر کرده است. 
بر همین اساس، امام موسی کاظم(ع) کسانى را که به گونه‏اى - ولو ناچیز- در خدمت دستگاه ظلم عباسیان بودند، شدیداً از ادامه همکارى نهى مى‏فرمود، مگر آنکه منصب خود را وسیله‏اى براى طاعت الهى قرار دهند و به مظلومان یارى‏ رسانند. نمونه مثال‏زدنى در این باره را در حالات «زیادبن ابى سلمه» و نیز «على‏بن یقطین» مى‏توان جست‌وجو کرد. 
3- توکل، تسلیم، رضا و شکر: مقام توکل بر خدا و تسلیم و راضى بودن به قضای الهى و شکر نعمت‏هاى الهى در قلب و زبان و عمل، از مقامات بلند بندگان خوب خداست. اوصاف یادشده همگى از قلب نشأت مى‏گیرند و به هم‏دیگر مرتبط هستند. این خصلت‏هاى حمیده در دعاها، سخنان و سیره امام موسی کاظم(ع) نیز جایگاهى خاص دارند. 
توکل از منظر امام موسی کاظم(ع) داراى درجاتى است. آن حضرت در پاسخ کسى که از ایشان درباره مفهوم آیه «و من یتوکل على‌الله فهو حسبه» پرسید، فرمود: توکل بر خدا درجاتى دارد: یکى از آنها چنین است که در همه کارها بر خدا توکل کنى و آنچه خدا در حقت انجام داد، راضى باشى و باور کنى که او جز خیر و فضل براى تو نمى‏خواهد و در این باره حکم او نافذ است. پس با تفویض امور به خدا، بر او توکل کن و بر او در همه کارها اعتماد داشته باش! 
امام، اصحاب خود را به داشتن مقام تسلیم نسبت به قضای الهى ترغیب مى‏کرد و در این باره چنین مى‏فرماید: براى کسى که درباره خداوند شناخت پیدا کرد، سزاوار است که روزى دادنش را کند نشمارد و او را در حکمش متهم ندارد. 
مقام شکر در سلوک معنوى امام موسی کاظم(ع) جایگاه عجیبى دارد. آن حضرت بر شکر کردن به گونه‏هاى مختلف آن - از جمله شکر زبانى- تاکید داشته است. به این‏ روایت توجه کنید: بازگویى نعمت‏هاى الهى شکر است و ترک آن کفران نعمت، پس نعمت‏هاى الهى را با شکرگزارى استمرار بخشید و اموال‌تان را با پرداخت زکات حفظ کنید و بلا را با دعا دفع کنید که دعا، سپرى نجاتبخش از بلاست، حتى اگر وقوع بلا حتمى باشد. 
آن حضرت خود سرآمد انسان‌ها در مراتب شکرگزارى بود؛ هشام‌بن‌احمر می‌گوید: همراه امام موسی کاظم(ع) در یکى از نواحى اطراف مدینه در حال حرکت بودم که ناگاه آن حضرت از مرکب پیاده شد و به سجده افتاد و مدتى طولانى در سجده بود! سپس سر برداشت و سوار مرکب شد. پرسیدم: «فدایت شوم! دلیل این سجده طولانى چه بود؟» فرمود: «من به یاد یکى از نعمت‏هایى افتادم که خداوند به من ارزانى داشته، خواستم شکرگزار پروردگارم باشم».
* سلوک اجتماعى‏
این جمله معروف را همه شنیده‏ایم که انسان، مدنى‌الطبع است؛ یعنى انسان، بدون مراوده، ارتباط و همزیستى با دیگر انسان‌ها یا نمى‏تواند یا به دشوارى مى‏تواند زندگى کند. از آنجا که انسان‌ها در زندگى اجتماعى، با گروه‏ها و مسائل گوناگونى روبه‌رو هستند، بحث در سیره اجتماعى نیز داراى ابعاد متنوعى خواهد بود. مجموع این ابعاد را در ۳ محور کلى مى‏توان دسته‏بندى کرد، زیرا ارتباط انسان در جامعه یا با حکومت‏هاست و یا با آحاد جامعه. ارتباط با افراد جامعه نیز یا در قالب حرکت علمى و فرهنگى است یا در قالب ابعادى همچون معاشرت‏هاى روزمره یا روابط اقتصادى. بدین‏ترتیب، ۳ مفهوم سلوک سیاسى، سلوک فرهنگى و معاشرت‏هاى اجتماعى پدید مى‏آید.
1- سلوک سیاسى‏
سلوک سیاسى امام موسی کاظم(ع) را در ۲ محور کلى مى‏توان بررسى کرد: ظلم‏ستیزى و تقیه. در اینجا بیشتر بر ابعاد اخلاقى در سیره سیاسى امام تاکید مى‏شود و نه بررسى تاریخى.
الف) ظلم‏ستیزى‏: اصل ظلم‏ستیزى تا مرز شهادت، از اصول ثابت و مستمر در سیره تمام معصومان بوده است و هیچ یک از آنان نه در سخن و نه در رفتار، پذیراى ظلم نبوده‏اند اما مظلوم واقع شده‏اند. شگفت آن است که از شخصیتى همچون امام موسی کاظم(ع) که تحت شدیدترین تنگناها، سخت‏گیرى‏ها و شکنجه‏ها قرار داشت، نه‏تنها حتى یک کلمه در تایید ظلم و ظالم شنیده نشده، بلکه مواضع سرسختانه‏اى نیز بر ضد ظالمان و نهى از حتى کوچک‏ترین همکارى با آنان از آن حضرت نقل شده است. همین روحیه ظلم‏ستیزانه، به حبس و شهادت آن حضرت انجامید. در ادامه چند نمونه از مواضع ظلم‏ستیزانه حضرت را مرور مى‏کنیم:
1- داستان صفوان جمال بسیار معروف است. امام حتى راضى نیست یکى از شیعیانش در حد کرایه دادن شتران حتی براى سفر حج، در خدمت ظالمى همچون هارون قرار گیرد. امام چنین استدلال مى‏کند: «همین که آرزو دارى هارون سالم بماند و از سفر بازگردد تا کرایه شتران را بدهد، آرزوى بقاى ظلم و ظالم را کرده‏اى!» و صفوان به بهانه فروش شتران، از این همکارى انصراف مى‏دهد. 
2- امام در مواجهه با زیادبن ابى‌سلمه، از کارگزاران حکومتى، مى‏فرماید: «اگر از بلندى پرتاب ‏شده و قطعه‏قطعه شوم، نزد من محبوب‏تر است از اینکه کارى براى ظالمان انجام دهم یا حتى بساطى برای‌شان پهن کنم مگر آنکه غم مومنى را برطرف سازم یا اسیرى را آزاد کنم یا دینى را ادا کنم». ایشان در ادامه به عقوبت یاورانى ظالمان در قیامت اشاره فرموده است. 
3- امام به على‌بن‌یقطین وزیر هارون، اجازه داد به کار خود ادامه دهد مشروط به آنکه این کار را وسیله‏اى براى رفع مشکلات ستمدیدگان قرار دهد. 
4- هنگامى که مهدى عباسى در ظاهر براى دادرسى جلوس کرده بود، امام با صراحت تمام به او فرمود: «چرا آنچه به ظلم از ما ستانده شده، به ما بازگردانده نمى‏شود؟» مهدى پرسید: «آن چیست؟» امام به تفصیل جریان غصب فدک را بازگو کرد. مهدى گفت: «محدوده آن را معین کن تا بازگردانم!» و امام حدود قلمرو حکومت عباسى را معین فرمود. مهدى که از این سخن و صراحت لهجه حضرت شوکه شده بود، گفت: «باشد تا درباره آن بیندیشم»! 
ب) تقیه و سکوت مدبرانه‏: ظلم‏ستیزى امام بدان معنا نبود که خود و شیعیان را در معرض خطر قرار دهد. امامان معصوم با بهره‏گیرى از سلاح تقیه، توانستند خود و شیعیان را از گرداب خطرهاى جدى برهانند که حکومت‏هاى اموى و عباسى ایجاد کرده بودند؛ در حالى که گروه‏هاى دیگرى که در تعارض با این حکومت‏ها قرار داشتند، با اقدامات حساب‏نشده، خود را در معرض آسیب و نابودى قرار دادند. تقیه به مفهوم سازش با ظالم و ظلم‏پذیرى نیست، بلکه رفتارى است مشروع و برآمده از فطرت و عقل که موجب دفع خطر دشمن و حفظ نیروها براى اقدامات بعدى در مسیر تقویت و ترویج حق مى‏شود و به همین جهت، معصومان از تقیه با عنوان «جنه‏المومن» (سپر مومن) یاد کرده‏اند. 
امام موسی کاظم(ع) نیز در سخن و عمل به اصل تقیه ملتزم بود. آن حضرت با تاکید بر اصل تقیه، به یکى از اصحابش چنین فرمود: «اگر در یکى از دو دستت چیزى باشد و بتوانى کارى کنى که دست دیگرت از آن آگاه نشود چنین کن»!
ایشان در عرصه عمل نیز با تدبیر و در جاى مناسب، به اصل تقیه عمل مى‏کرد. براى مثال، گاه ناچار بودند از خلیفه عباسى با عنوان امیرالمومنین یاد کند! طبعاً مراد حضرت در اینگونه موارد، امارت ظاهرى بر مومنان بوده و نه امارت استحقاقى. گاه ناچار بود همچون دیگران، به استقبال خلیفه عباسى برو!  اما همه این موارد در قبال حفظ مکتب قابل تحمل بود.
2- سلوک فرهنگى
شاید رسالت فرهنگى مهم‏ترین رسالت معصومان بوده و مواردى همچون نقش سیاسى، مقدمه تحقق اهداف فرهنگى بوده است. امامان معصوم در ایفاى نقش فرهنگى، همواره به ۲ اصل و مسیر کلى توجه داشتند:
الف) ارائه چهره واقعى دین‏: معرف حقیقى دین کسى همچون امام موسی کاظم(ع) باید باشد که او را فقیه‏ترین فرد در زمان خودش وصف کرده‏اند و حافظ‌ترین مردم به کتاب خدا دانسته‏اند. بدین لحاظ، آن حضرت مرجع علمى خاص و عام بود و روایات فراوانى از ایشان نقل شد. پاسخگویى آن حضرت به پرسش‏هاى فقهى، اعتقادى، تفسیرى، تاریخى و...، به جامعه شیعى منحصر نبود و جامعه مسلمان غیرشیعى و نیز اهل کتاب همچون علماى مسیحى، از دریاى علوم آن حضرت بهره‏مند بودند. موارد ذیل شواهدى بر این مدعاست:
1- راهنمایى ابوحنیفه به شرایط و آداب محل قضای حاجت در سن نوجوانى
2- بیان سرگذشت قوم احقاف و ربط دادن آثار و بقایاى کشف‏شده در مسیر کاروان حج مهدى عباسى بر این قوم
3- پاسخ به سوال شرعى یکى از شیعیان در منا در حال تقیه؛ سپس فرمود: «آنچه گفتم از رسول خدا(ص) است و او از جبرئیل و او نیز از ناحیه خداوند متعالى آورده است».
4- بیان تاریخ و چگونگى غصب فدک در مجلس مهدى عباسى 
5- مسلمان شدن کافر مسیحى پس از آن که امام، فقراتى از انجیل را براى او بازگو و قرائت کرد. 
تاثیرگذارى فرهنگى امام موسی کاظم(ع) به خدمات علمى آن حضرت منحصر نبود، بلکه در موارد بسیار، عملکرد اخلاقى امام در جامعه و نیز ارائه خوارق عادات، موجب هدایت گمراهان مى‏شد. به ۲ نمونه در این باره توجه کنید:
1- ابوخالد زیدى‏مذهب، پس از مشاهده کرامت امام موسی کاظم(ع) و اخبار غیبى آن حضرت، به امامتش ایمان آورد و هدایت شد. 
2- ارشاد و هدایت مردى از اهالى مغرب به نام یعقوب. 
ب) زدودن تحریفات و خرافات از چهره دین‏: مبارزه با انحرافات، تحریفات و خرافات فرهنگى، دومین نقش مهم فرهنگى امام بود. کسى که در تاریخ فرهنگى مسلمانان در ۳ قرن نخستین بررسى کوتاهى انجام دهد، بى‏تردید سر تواضع در برابر ساحت معصومان فرود مى‏آورد، زیرا بقاى اسلام اصیل را در گرو فعالیت‏هاى فرهنگى و سیاسى معصومان مى‏یابد. 
3- روابط اجتماعى‏
اصل در رفتار معصومان بر اساس برقرارى روابط اخلاقى و انسانى با افراد جامعه بوده است. همین نوع رفتار، در موارد بسیارى زمینه‏ساز هدایت کسانى شده که معصومان را به عنوان امام و راهنماى خود نمى‏شناختند. در سیره اجتماعى امام موسی کاظم(ع) نمونه‏هاى متعددى از این نحوه سلوک اجتماعى به چشم مى‏خورد که پرداختن تفصیلى به آنها و بیان همه نمونه‏ها از حوصله این نوشتار خارج است. مهم‏ترین محورهاى مربوط به نوع سلوک اجتماعى امام موسی کاظم(ع) عبارتند از: نفى تبعیض و نگاه‏هاى نژادپرستانه، دیگرگرایى و توجه به زیردستان، مدارا و جذب مخالفان، کظم‌غیظ و نفى شتم و نزاع، قدرشناسى از محبت دیگران، حضور در تشییع جنازه مومنان و اکرام میهمان.
الف) تکریم انسان‌ها و پرهیز از نگاه تبعیض‏آمیز: مى‏توان گفت از مهم‏ترین اصول مورد عمل و تاکید معصومان در حیات اجتماعى، نوع نگاه و رفتار آنان با به دیگر انسان‌ها بوده است. آنان مى‏کوشیدند همان نظر اصیل اسلام در این باره را زنده کنند و زنده نگه دارند. متاسفانه با رحلت رسول خدا(ص)، نگاه‏هاى نژادپرستانه جاهلى دوباره احیا شد. دومین خلیفه، گوى سبقت را در این زمینه از خلیفه اول ربود و سومین خلیفه نیز همان مسیر خلیفه دوم را در پیش گرفت. امیرمومنان على(ع) هر چند کوشید با این تصور و مشى باطل مقابله کند اما گویا جامعه اسلامى بنا نداشت از سنت سیئه خلفاى سه‏گانه در این زمینه دست بردارد.
در دوره حاکمیت معاویه و دیگر حکام اموى، نگاه‏هاى نژادپرستانه شدت گرفت و موالى یا غیرعرب‏ها، به لحاظ اجتماعى در وضعیت نابسامانى قرار داشتند. در نقطه مقابل، امامان معصوم تلاش فراوانى ‏کردند تا جامعه را به سوى تفکر منطقى و عادلانه اسلام در این زمینه سوق دهند.
در سیره امام موسی کاظم(ع) نیز به نمونه‏هاى شایان توجهى در این باره برمى‏خوریم. على‌بن‌ابى‌حمزه گوید: روزى نزد امام موسی کاظم(ع) بودم که 30 غلام حبشى را که براى حضرت خریده بودند، نزد ایشان آوردند. امام با یکى از آنان سخن گفت و پولى به او داد و فرمود: «به هر یک از اینان، ماهانه 30 درهم بده». وقتى رفتند، از حضرت پرسیدم: «به آن غلام چه فرمودید؟» پاسخ داد: «به او سفارش کردم با دوستانش رفتار نیک داشته باشد و در هر ماه نیز 30 درهم به آنان‏ بدهد، زیرا او را غلامى عاقل و درستکار و همزبان و هموطن با آنان یافتم و او نیز پذیرفت».
همچنین آن حضرت، روزى به مردى بدچهره از اهالى عراق برخورد کرد و نزد او نشست و با او بسیار گرم گرفت و به گونه‏اى سخن گفت که گویا او مى‏تواند نیاز امام را برطرف سازد! بعضى از کسانى که شاهد این صحنه بودند، عرض کردند: «شما بر او عرض حاجت مى‏کنید در حالی که او به شما نیازمندتر است؟!» امام فرمود: «بنده‏اى است از بندگان خدا و برادرى است از منظر کتاب خدا و همسایه‏اى است در سرزمین‏هاى خدا که با ما در بهترین پدران یعنى آدم و در بهترین ادیان یعنى اسلام مشترک است و شاید روزى، نیاز ما به او افتد و پس از احساس تکبر نسبت به او، متواضعانه در برابرش قرار گیریم».
ب) اهتمام به رفع مشکلات دیگران‏: روحیه دیگرگرایى، انفاق، ایثار، سخاوت و رفع نیاز نیازمندان و به ویژه افراد فرودست جامعه دیگر ویژگى مهم امام موسی کاظم(ع) در معاشرت با افراد بود، به گونه‏اى که «صرار موسى» (کیسه‏هاى موسى‌بن‌جعفر) بین مردم ضرب‏المثل شده بود. انفاق‏هاى آن حضرت معمولا پنهانى بود و به فراخور حال افراد از یکصد تا سیصد دینار پرداخت مى‏کرد. 
ج) محبت و مدارا حتى با مخالفان‏: رفتار محبت‏آمیز و همراه با مدارا با دیگران - حتى با مخالفان- ویژگى مهم‏ دیگر در حیات اجتماعى امام موسی کاظم(ع)، بود. گذشت از خطاى دیگران، پوشاندن خشم، پاسخ محبت را با محبتى متقابل و بالاتر دادن، شرکت در تشییع جنازه مومنان، توصیه به تواصل و تبار (ارتباط متقابل و نیکى افراد جامعه به یکدیگر)، نهى از شتم و نزاع و درگیرى، اکرام میهمان و اجابت دعوت افراد به میهمانى، از شواهد دال بر مدعاى فوق هستند که روایات متعددى در این باره وجود دارد. از آنجا که در این نوشتار، بنا بر اختصار است، تنها به ذکر ۲ روایت بسنده مى‏کنیم.
در روایتى آمده که امام از فردی پرسید: «وضع شما در تواصل و تبار (روابط اجتماعى و نیکى به یکدیگر) چگونه است؟» وى در پاسخ عرض کرد: «بسیار خوب!» امام فرمود: «چنان هست که یکى از شما در صورت نیاز، دست در کیسه برادر مومنش کند و به مقدار نیازش بردارد؟!» چون عاصم پاسخ منفى داد، امام فرمود: «پس به لحاظ تواصل در وضع خوبى قرار ندارید». از این روایت، به خوبى مى‏توان سطح توقع معصومان از نوع روابط اجتماعى شیعیان را استنباط کرد. نمونه دیگر، درباره فردى از اهالى مغرب به نام یعقوب است که امام ضمن اخبار از غیب و اشاره به نزاع و شتمى که بین او و برادرش درگرفته بود، به او فرمود: «چنین کارى، جزو دین من و پدرانم نیست».

Page Generated in 0/0197 sec