امام موسی کاظم(ع) همچون اجداد مطهرشان دارای 2 ویژگی برجسته و به ظاهر متضادند. تاریخ در عین اینکه امام هفتم شیعیان را مردی زاهد و عابد معرفی کرده است، ایشان را مردی مجاهد و امامی در صحنه و میدان نیز توصیف کرده است. این نوشتار در تلاش است این 2 جنبه برجسته امام موسی کاظم(ع) را به صورت اجمالی ترسیم کند.
* سلوک عبادى و معنوى
انسان در تعامل با خداوند باید به ۳ عرصه توجه داشته باشد:
نخست خداوند را آنسان که سزاوار است، بشناسد و به او ایمان آورد. البته این به مفهوم تلاش براى شناخت بیشتر و دقیقتر خداوند است وگرنه بشرى که گرفتار محدودیت است، چگونه مىتواند خداى نامحدود را آنچنان که سزاوار اوست بشناسد؟!
دوم در عرصه عبادت او کوشا باشد و او را آنسان که شایسته اوست عبادت کند؛ اگرچه اینجا باید گفت حق عبادت او براى انسانها ممکن نیست و آنان باید حداکثر تلاش خود را در این مسیر به کار گیرند.
سوم تلاش کند در همه عرصههاى زندگى از یاد خداوند غافل نشود و همه افکار، گفتار و رفتارش را بر خواست او منطبق سازد.
بحث درباره سلوک عبادی و معنوى امام موسی کاظم(ع) را باید در ۳ حیطه یادشده پى گرفت. در ادامه، نخست به بررسى اصول مربوط به حیطه عبادات مىپردازیم و اصل معرفت و ایمان به خدا را نیز به عنوان مقدمه لازم براى عبادت، در همین بخش مطرح مىکنیم و سپس اصول مربوط به ویژگىهاى معنوى در حیطه غیرعبادات را بررسى خواهیم کرد.
1- خصلتهاى معنوى عبادى
الف) معرفت و ایمان به خدا: شناخت معبود از اساسىترین لوازم و شرایط عبادت راستین است، زیرا بدون شناخت معبود، عبادت او جز رفتارى تصنعى و پوچ و از سر عادت، چیز دیگرى نیست.
آن بزرگوار تلاش بلیغى براى بیان اوصاف واقعى خداوند و زدودن تصویر تحریفآمیز از حقیقت ذات بارى تعالى داشت. آن حضرت، در نفى دیدگاه نادرست یکى از اصحاب، بدترین جسارت به خداوند را از ناحیه کسانى دانسته که براى او جسم، صورت و اعضا و جوارح قائل هستند. در روایتى دیگر، آن حضرت دیدگاه صحابى خود را درباره علم الهى تصحیح فرموده است. در جایى دیگر، دیدگاه مخالفان مبنى بر آنکه خداوند در ثلث آخر شب از آسمان فرود مىآید و مىفرماید آیا دعاکننده و استغفارکنندهاى هست را نفى کرده و به تفصیل، لازمههاى فاسد این نوع نگاه به خداوند را تبیین فرموده است. این روایت، شاهد گویایى است براى این حقیقت که اگر امامان معصوم نبودند، معلوم نیست عقاید خرافى مخالفان، عقاید اسلامى و خود این دین را به چه سرنوشتى مبتلا مىکرد!
ب) شوق عبادت: عبادت براى کسى همچون امام موسی کاظم(ع)، امرى تحمیلى و از سر عادت یا اسقاط تکلیف براى دور ماندن از عقوبت نبود. پیش از این گفتیم که عبادت بدون معرفت، بىارزش است و هر چه معرفت افزونتر شود، خشوع و افتادگى و احساس ذلت و حقارت در انسان نسبت به خداوند متعالى بیشتر مىشود و به دنبال آن، عشق و اشتیاق به عبادت چنین وجود عظیمى بیشتر خواهد شد. از این رو قرآن کریم نماز را جز براى خاشعان، امرى سنگین و تحمیلى معرفى مىفرماید. شواهد زیادى را براى بیان اوج شیفتگى امام موسی کاظم(ع) به عبادت مىتوان آورد. بخش دیگر، سخنان آن حضرت در وصف شیفتگى و شوق خود به عبادت است که در این باره، به مناجات آن حضرت در زندان هارون اشاره مىکنیم. بنا بر گزارش برخى جاسوسان هارون، امام در زندان، در مناجات با خداوند، این جملات را در دعاهایش تکرار مىکرده و پس از آن خدا را شکر مىگفته است: خدایا! من همواره از تو، فراغتى را براى عبادتت طلب مىکردم و تو آن را برایم فراهم کردى، پس تو را [بر این نعمت] سپاس مىگویم.
ج) فقه عبادت: آگاهى داشتن به احکام یا فقه عبادت، از جمله مهمترین لوازم عبادت مطلوب و درست است، زیرا چگونگى عبادت را به لحاظ کمى و کیفى باید از خود معبود فرا گرفت. چه بسیارند کسانى که با بىتوجهى به این اصل مهم، عمرى عبادت باطل انجام مىدهند! بدین لحاظ، امام موسی کاظم(ع) در پاسخ کسى که از ایشان درباره لزوم یا عدم لزوم پرسش درباره تکالیف شرعى پرسید چنین فرمود: مردم مجاز نیستند نسبت به آنچه در ارتباط با امور دینشان به آن نیازمندند بىاعتنا باشند. آن حضرت همچنین در بیانى جالب و بلیغ، مسلمانان را به تفقه در امر دین سفارش کرده و آن را موجب اتمام عبادت دانسته است: در دین خدا تفقه کنید؛ زیرا فقه، کلید بصیرت و موجب اتمام عبادت و نیل به منزلتهاى رفیع و مراتب بالا در دین و دنیاست. برترى فقیه نسبت به عابد، همچون برترى خورشید بر ستارگان است. کسى که در امر دینش تفقه نکند، خداوند از عمل او راضى نیست.
د) حال توجه در عبادت: روزى ابوحنیفه به حضور امام صادق(ع) مشرف شد و عرض کرد: «پسرت موسى را دیدم در حالی که مردم از برابرش عبور مىکردند، نماز مىخواند و او آنها را نهى نمىکرد!» امام صادق(ع) نیز با شنیدن سخن ابوحنیفه، فرزندش را فراخواند و به او فرمودند: «پسرکم! ابوحنیفه مىگوید که در حال نماز خواندت مردم از برابرت عبور مىکردهاند؟» امام موسی کاظم(ع) عرض کردند: «آرى پدر جان، آن کس که من براى او اقامه نماز مىکنم، از آنان که از برابرم عبور مىکنند به من نزدیکتر است، زیرا خداوند فرموده: «من از رگ گردن به انسان نزدیکترم». در این هنگام، امام صادق(ع) فرزندشان را به سینه چسبانیدند و فرمود: «پدر و مادرم به فدایت اى گنجینه اسرار».
از شواهد دیگر آن که حضرت هنگام تلاوت قرآن، آن را علاوه بر صوتى نیکو، با حال حزن قرائت مىکرد و مىگریست، به گونهاى که شنوندگان را تحت تاثیر قرار مىداد و آنان نیز به گریه حضرت مىگریستند و همچنین در حال عبادت، از خشیت الهى آنچنان مىگریستند که محاسن شریفشان خیس مىشد.
نکته شایان ذکر دیگر در این زمینه آن است که اگر کسى داراى عبادات فراوان و طاقتفرسا باشد، چنین حالى ناشى از عشق او به عبادت از سویى و وجود حالت حضور و توجه به معبود از سوى دیگر است، زیرا بدون چنین حالى، انجام دادن عبادات طاقتفرسا ممکن نیست.
هـ) کثرت عبادت و احساس تقصیر: عشق و شوق انسانهاى شیفته عبادت به خلوت با معشوق حقیقى، آنان را علاوه بر سوق دادن به سوى عبادتى با روح و لذتبخش، به سوى کثرت در عبادت و انجام دادن عبادات طاقتفرسا سوق مىدهد. دلیل این امر نیز روشن است، زیرا آنان لذت خلوت با معبود را مىچشند و از این رو، از طول عبادت، دچار ملال و خستگى نمىشوند. امام موسی کاظم(ع) چنین انسانى بود. شیفتگى حضرت به عبادت، نام ایشان را با سجدههاى طولانى و نمازهاى پیاپى قرین ساخته است. اوج این بندگى را در زمان زندانى شدن آن حضرت مىیابیم.
درباره کمیت عبادت به چند روایت توجه کنید. نخست آنکه انسان مومن و شیفته عبادت، حتما بخشى از ساعات شبانهروز خود را به عبادت اختصاص مىدهد و عبادت را فداى دیگر امور و دیگر امور را فداى عبادت نمىکند. این نکته در روایتى از امام موسی کاظم(ع) به خوبى انعکاس یافته است. آن حضرت در وصیتى به عموم اصحابش، آنان را به نظم در زندگى و تقسیمبندى منطقى ساعات شبانهروز سفارش فرموده است: بکوشید اوقات [شبانهروزى] شما مشتمل بر ۴ ساعت (بخش) باشد: بخشى براى مناجات با خدا، بخشى براى امر معاش بخشى براى معاشرت با برادران و افراد قابل اعتماد که شما را نسبت به عیوبتان آگاه مىسازند و در باطن با شما دوستى خالصانه دارند و بخشى را نیز براى لذات حلال اختصاص دهید. به وسیله همین بخش [اخیر] بر ۳ بخش دیگر توانا خواهید شد.
این نوع تقسیم، مربوط به حالت اختیار است و در غیر این صورت، امکان دارد وضع به گونهاى متناسب با آن حالت تغییر یابد. براى مثال، هنگامى که امام موسی کاظم(ع) گرفتار حبس هارونى شد، چون امکان فعالیتهاى دیگر برای ایشان فراهم نبود، از فراغت پیشآمده براى عبادت بیشتر بهره مىبرد. آن حضرت هنگام حبس، در مناجات با پروردگار چنین عرضه مىداشت: خدایا! من همواره از تو فراغتى را براى عبادتت طلب مىکردم و تو آن را برایم فراهم کردى؛ پس تو را [بر این نعمت] سپاس مىگویم.
از این رو، عبادات امام در زندان به گونهاى بود که حتى دشمنان را نیز به شگفتى وامىداشت.
انجام دادن حج واجب یا عمره با پاى پیاده، از دیگر جلوههاى ریاضتهاى عبادى امام موسی کاظم(ع) بود. علىبنجعفر(ع) در این باره گوید: با برادرم، موسىبنجعفر(ع) در ۴ سفر عمره همراه بودم که در این سفرها با اهل و عیالش به مکه مىرفتند، در حالى که یکى از این سفرها 26 روز، دیگرى 25 روز، دیگرى 24 روز و دیگرى 21 روز طول کشید.
آن حضرت با وجود فراوانى عبادت، هیچگاه گرفتار عجب و افزونبینى در عبادات نشدند، بلکه بالعکس خود را در این مسیر مقصر مىدید. شاهد این مدعا، سخن آن حضرت به یکى از فرزندانش است: پسرکم! بر تو باد کوشش و جدیت! و نفست را از حالت احساس تقصیر نسبت به عبادت و طاعت خداوند خارج مساز، زیرا خداوند آنگونه که سزاوار اوست پرستیده نمىشود.
2- خصلتهاى معنوى غیرعبادى
خصلتهاى مربوط به سیره معنوى معصومان را باید در ۲ حیطه کلى بررسى کرد: خصلتهاى معنوى عبادى و خصلتهاى معنوى غیرعبادى. مراد از دومى، آن دسته از اصول و ویژگىهاى اخلاقى است که به حیات معنوى انسان و نوع ارتباط او با خداوند متعالى مربوطند اما در مفهوم خاص عبادت داخل نیستند. از جمله:
1- دنیاگریزى و یاد آخرت: ابتلا به دنیاگرایى و غفلت از یاد خدا و آخرت، یکى از مهمترین خطرهاى تهدیدکننده انسان در سلوک معنوى است. در سلوک معنوى امام موسی کاظم(ع) تاکید زیادى بر دورى از غفلت و خودفراموشى وجود دارد. براى نمونه، روزى آن حضرت در حالی که براى مراسم تدفین مردهاى در کنار قبر او حضور یافته بود، رو به حاضران فرمود: چیزى (دنیا) که آخرش این است، سزاوار است که انسان در آغازش زهد بورزد و چیزى (آخرت) که آغازش این است، سزاوار است انسان از آخرش بترسد!
آن حضرت در سخنى دیگر، پس از آن که یاد مرگ را وسیلهاى کافى و مناسب براى دورى از معصیت معرفى کرد، از اینکه انسانها از ترس بیمارى جسمى، اهتمام زیادى به خوردنىها و نوشیدنىهایشان دارند اما از اینکه گناهان موجب ابتلا بدنهایشان به آتش جهنم شود نگران نیستند، اظهار شگفتى کرد. براى رهایى از این آسیب، امام موسی کاظم(ع) همواره توصیه مىفرمود انسان ساعات شبانهروزش را آنسان تقسیم کند و به کار گیرد که بتواند به همه وظایفش عمل کند؛ یعنى تقسیم ساعات به مناجات و عبادت، کسب روزى، دیدار دوستان و لذات حلال. نیز آن حضرت، بر جدى گرفتن نداهاى درونى و فرامین وجدانى و هشدارهاى نفس لوامه به عنوان واعظى از درون انسان تاکید مىفرمود: کسى که از درون جانش واعظى نداشته باشد، دشمنش (شیطان) بر او چیره خواهد شد. درباره خود آن حضرت، مناجات جانسوز معروفى که همواره آن را تکرار مىکرد، شاهدى گویاست بر توجه آن حضرت به مرگ و جهان آخرت: «اللهم إنى أسألکالراحه عندالموت والعفو عندالحساب».
2- اهتمام به طاعت و ترک معصیت: جلوه دیگر از حیات معنوى امام موسی کاظم(ع) در روحیه طاعت محض از خداوند و ترک معصیت متجلى است. تاکید آن حضرت به این اصل را در وصیت ایشان به یکى فرزندانشان مىتوان یافت که فرمود: پسرکم! مبادا خداوند تو را در حال معصیتى ببیند که تو را از آن نهى کرده و مبادا تو را از طاعتى غایب ببیند که به تو آن را امر کرده است.
بر همین اساس، امام موسی کاظم(ع) کسانى را که به گونهاى - ولو ناچیز- در خدمت دستگاه ظلم عباسیان بودند، شدیداً از ادامه همکارى نهى مىفرمود، مگر آنکه منصب خود را وسیلهاى براى طاعت الهى قرار دهند و به مظلومان یارى رسانند. نمونه مثالزدنى در این باره را در حالات «زیادبن ابى سلمه» و نیز «علىبن یقطین» مىتوان جستوجو کرد.
3- توکل، تسلیم، رضا و شکر: مقام توکل بر خدا و تسلیم و راضى بودن به قضای الهى و شکر نعمتهاى الهى در قلب و زبان و عمل، از مقامات بلند بندگان خوب خداست. اوصاف یادشده همگى از قلب نشأت مىگیرند و به همدیگر مرتبط هستند. این خصلتهاى حمیده در دعاها، سخنان و سیره امام موسی کاظم(ع) نیز جایگاهى خاص دارند.
توکل از منظر امام موسی کاظم(ع) داراى درجاتى است. آن حضرت در پاسخ کسى که از ایشان درباره مفهوم آیه «و من یتوکل علىالله فهو حسبه» پرسید، فرمود: توکل بر خدا درجاتى دارد: یکى از آنها چنین است که در همه کارها بر خدا توکل کنى و آنچه خدا در حقت انجام داد، راضى باشى و باور کنى که او جز خیر و فضل براى تو نمىخواهد و در این باره حکم او نافذ است. پس با تفویض امور به خدا، بر او توکل کن و بر او در همه کارها اعتماد داشته باش!
امام، اصحاب خود را به داشتن مقام تسلیم نسبت به قضای الهى ترغیب مىکرد و در این باره چنین مىفرماید: براى کسى که درباره خداوند شناخت پیدا کرد، سزاوار است که روزى دادنش را کند نشمارد و او را در حکمش متهم ندارد.
مقام شکر در سلوک معنوى امام موسی کاظم(ع) جایگاه عجیبى دارد. آن حضرت بر شکر کردن به گونههاى مختلف آن - از جمله شکر زبانى- تاکید داشته است. به این روایت توجه کنید: بازگویى نعمتهاى الهى شکر است و ترک آن کفران نعمت، پس نعمتهاى الهى را با شکرگزارى استمرار بخشید و اموالتان را با پرداخت زکات حفظ کنید و بلا را با دعا دفع کنید که دعا، سپرى نجاتبخش از بلاست، حتى اگر وقوع بلا حتمى باشد.
آن حضرت خود سرآمد انسانها در مراتب شکرگزارى بود؛ هشامبناحمر میگوید: همراه امام موسی کاظم(ع) در یکى از نواحى اطراف مدینه در حال حرکت بودم که ناگاه آن حضرت از مرکب پیاده شد و به سجده افتاد و مدتى طولانى در سجده بود! سپس سر برداشت و سوار مرکب شد. پرسیدم: «فدایت شوم! دلیل این سجده طولانى چه بود؟» فرمود: «من به یاد یکى از نعمتهایى افتادم که خداوند به من ارزانى داشته، خواستم شکرگزار پروردگارم باشم».
* سلوک اجتماعى
این جمله معروف را همه شنیدهایم که انسان، مدنىالطبع است؛ یعنى انسان، بدون مراوده، ارتباط و همزیستى با دیگر انسانها یا نمىتواند یا به دشوارى مىتواند زندگى کند. از آنجا که انسانها در زندگى اجتماعى، با گروهها و مسائل گوناگونى روبهرو هستند، بحث در سیره اجتماعى نیز داراى ابعاد متنوعى خواهد بود. مجموع این ابعاد را در ۳ محور کلى مىتوان دستهبندى کرد، زیرا ارتباط انسان در جامعه یا با حکومتهاست و یا با آحاد جامعه. ارتباط با افراد جامعه نیز یا در قالب حرکت علمى و فرهنگى است یا در قالب ابعادى همچون معاشرتهاى روزمره یا روابط اقتصادى. بدینترتیب، ۳ مفهوم سلوک سیاسى، سلوک فرهنگى و معاشرتهاى اجتماعى پدید مىآید.
1- سلوک سیاسى
سلوک سیاسى امام موسی کاظم(ع) را در ۲ محور کلى مىتوان بررسى کرد: ظلمستیزى و تقیه. در اینجا بیشتر بر ابعاد اخلاقى در سیره سیاسى امام تاکید مىشود و نه بررسى تاریخى.
الف) ظلمستیزى: اصل ظلمستیزى تا مرز شهادت، از اصول ثابت و مستمر در سیره تمام معصومان بوده است و هیچ یک از آنان نه در سخن و نه در رفتار، پذیراى ظلم نبودهاند اما مظلوم واقع شدهاند. شگفت آن است که از شخصیتى همچون امام موسی کاظم(ع) که تحت شدیدترین تنگناها، سختگیرىها و شکنجهها قرار داشت، نهتنها حتى یک کلمه در تایید ظلم و ظالم شنیده نشده، بلکه مواضع سرسختانهاى نیز بر ضد ظالمان و نهى از حتى کوچکترین همکارى با آنان از آن حضرت نقل شده است. همین روحیه ظلمستیزانه، به حبس و شهادت آن حضرت انجامید. در ادامه چند نمونه از مواضع ظلمستیزانه حضرت را مرور مىکنیم:
1- داستان صفوان جمال بسیار معروف است. امام حتى راضى نیست یکى از شیعیانش در حد کرایه دادن شتران حتی براى سفر حج، در خدمت ظالمى همچون هارون قرار گیرد. امام چنین استدلال مىکند: «همین که آرزو دارى هارون سالم بماند و از سفر بازگردد تا کرایه شتران را بدهد، آرزوى بقاى ظلم و ظالم را کردهاى!» و صفوان به بهانه فروش شتران، از این همکارى انصراف مىدهد.
2- امام در مواجهه با زیادبن ابىسلمه، از کارگزاران حکومتى، مىفرماید: «اگر از بلندى پرتاب شده و قطعهقطعه شوم، نزد من محبوبتر است از اینکه کارى براى ظالمان انجام دهم یا حتى بساطى برایشان پهن کنم مگر آنکه غم مومنى را برطرف سازم یا اسیرى را آزاد کنم یا دینى را ادا کنم». ایشان در ادامه به عقوبت یاورانى ظالمان در قیامت اشاره فرموده است.
3- امام به علىبنیقطین وزیر هارون، اجازه داد به کار خود ادامه دهد مشروط به آنکه این کار را وسیلهاى براى رفع مشکلات ستمدیدگان قرار دهد.
4- هنگامى که مهدى عباسى در ظاهر براى دادرسى جلوس کرده بود، امام با صراحت تمام به او فرمود: «چرا آنچه به ظلم از ما ستانده شده، به ما بازگردانده نمىشود؟» مهدى پرسید: «آن چیست؟» امام به تفصیل جریان غصب فدک را بازگو کرد. مهدى گفت: «محدوده آن را معین کن تا بازگردانم!» و امام حدود قلمرو حکومت عباسى را معین فرمود. مهدى که از این سخن و صراحت لهجه حضرت شوکه شده بود، گفت: «باشد تا درباره آن بیندیشم»!
ب) تقیه و سکوت مدبرانه: ظلمستیزى امام بدان معنا نبود که خود و شیعیان را در معرض خطر قرار دهد. امامان معصوم با بهرهگیرى از سلاح تقیه، توانستند خود و شیعیان را از گرداب خطرهاى جدى برهانند که حکومتهاى اموى و عباسى ایجاد کرده بودند؛ در حالى که گروههاى دیگرى که در تعارض با این حکومتها قرار داشتند، با اقدامات حسابنشده، خود را در معرض آسیب و نابودى قرار دادند. تقیه به مفهوم سازش با ظالم و ظلمپذیرى نیست، بلکه رفتارى است مشروع و برآمده از فطرت و عقل که موجب دفع خطر دشمن و حفظ نیروها براى اقدامات بعدى در مسیر تقویت و ترویج حق مىشود و به همین جهت، معصومان از تقیه با عنوان «جنهالمومن» (سپر مومن) یاد کردهاند.
امام موسی کاظم(ع) نیز در سخن و عمل به اصل تقیه ملتزم بود. آن حضرت با تاکید بر اصل تقیه، به یکى از اصحابش چنین فرمود: «اگر در یکى از دو دستت چیزى باشد و بتوانى کارى کنى که دست دیگرت از آن آگاه نشود چنین کن»!
ایشان در عرصه عمل نیز با تدبیر و در جاى مناسب، به اصل تقیه عمل مىکرد. براى مثال، گاه ناچار بودند از خلیفه عباسى با عنوان امیرالمومنین یاد کند! طبعاً مراد حضرت در اینگونه موارد، امارت ظاهرى بر مومنان بوده و نه امارت استحقاقى. گاه ناچار بود همچون دیگران، به استقبال خلیفه عباسى برو! اما همه این موارد در قبال حفظ مکتب قابل تحمل بود.
2- سلوک فرهنگى
شاید رسالت فرهنگى مهمترین رسالت معصومان بوده و مواردى همچون نقش سیاسى، مقدمه تحقق اهداف فرهنگى بوده است. امامان معصوم در ایفاى نقش فرهنگى، همواره به ۲ اصل و مسیر کلى توجه داشتند:
الف) ارائه چهره واقعى دین: معرف حقیقى دین کسى همچون امام موسی کاظم(ع) باید باشد که او را فقیهترین فرد در زمان خودش وصف کردهاند و حافظترین مردم به کتاب خدا دانستهاند. بدین لحاظ، آن حضرت مرجع علمى خاص و عام بود و روایات فراوانى از ایشان نقل شد. پاسخگویى آن حضرت به پرسشهاى فقهى، اعتقادى، تفسیرى، تاریخى و...، به جامعه شیعى منحصر نبود و جامعه مسلمان غیرشیعى و نیز اهل کتاب همچون علماى مسیحى، از دریاى علوم آن حضرت بهرهمند بودند. موارد ذیل شواهدى بر این مدعاست:
1- راهنمایى ابوحنیفه به شرایط و آداب محل قضای حاجت در سن نوجوانى
2- بیان سرگذشت قوم احقاف و ربط دادن آثار و بقایاى کشفشده در مسیر کاروان حج مهدى عباسى بر این قوم
3- پاسخ به سوال شرعى یکى از شیعیان در منا در حال تقیه؛ سپس فرمود: «آنچه گفتم از رسول خدا(ص) است و او از جبرئیل و او نیز از ناحیه خداوند متعالى آورده است».
4- بیان تاریخ و چگونگى غصب فدک در مجلس مهدى عباسى
5- مسلمان شدن کافر مسیحى پس از آن که امام، فقراتى از انجیل را براى او بازگو و قرائت کرد.
تاثیرگذارى فرهنگى امام موسی کاظم(ع) به خدمات علمى آن حضرت منحصر نبود، بلکه در موارد بسیار، عملکرد اخلاقى امام در جامعه و نیز ارائه خوارق عادات، موجب هدایت گمراهان مىشد. به ۲ نمونه در این باره توجه کنید:
1- ابوخالد زیدىمذهب، پس از مشاهده کرامت امام موسی کاظم(ع) و اخبار غیبى آن حضرت، به امامتش ایمان آورد و هدایت شد.
2- ارشاد و هدایت مردى از اهالى مغرب به نام یعقوب.
ب) زدودن تحریفات و خرافات از چهره دین: مبارزه با انحرافات، تحریفات و خرافات فرهنگى، دومین نقش مهم فرهنگى امام بود. کسى که در تاریخ فرهنگى مسلمانان در ۳ قرن نخستین بررسى کوتاهى انجام دهد، بىتردید سر تواضع در برابر ساحت معصومان فرود مىآورد، زیرا بقاى اسلام اصیل را در گرو فعالیتهاى فرهنگى و سیاسى معصومان مىیابد.
3- روابط اجتماعى
اصل در رفتار معصومان بر اساس برقرارى روابط اخلاقى و انسانى با افراد جامعه بوده است. همین نوع رفتار، در موارد بسیارى زمینهساز هدایت کسانى شده که معصومان را به عنوان امام و راهنماى خود نمىشناختند. در سیره اجتماعى امام موسی کاظم(ع) نمونههاى متعددى از این نحوه سلوک اجتماعى به چشم مىخورد که پرداختن تفصیلى به آنها و بیان همه نمونهها از حوصله این نوشتار خارج است. مهمترین محورهاى مربوط به نوع سلوک اجتماعى امام موسی کاظم(ع) عبارتند از: نفى تبعیض و نگاههاى نژادپرستانه، دیگرگرایى و توجه به زیردستان، مدارا و جذب مخالفان، کظمغیظ و نفى شتم و نزاع، قدرشناسى از محبت دیگران، حضور در تشییع جنازه مومنان و اکرام میهمان.
الف) تکریم انسانها و پرهیز از نگاه تبعیضآمیز: مىتوان گفت از مهمترین اصول مورد عمل و تاکید معصومان در حیات اجتماعى، نوع نگاه و رفتار آنان با به دیگر انسانها بوده است. آنان مىکوشیدند همان نظر اصیل اسلام در این باره را زنده کنند و زنده نگه دارند. متاسفانه با رحلت رسول خدا(ص)، نگاههاى نژادپرستانه جاهلى دوباره احیا شد. دومین خلیفه، گوى سبقت را در این زمینه از خلیفه اول ربود و سومین خلیفه نیز همان مسیر خلیفه دوم را در پیش گرفت. امیرمومنان على(ع) هر چند کوشید با این تصور و مشى باطل مقابله کند اما گویا جامعه اسلامى بنا نداشت از سنت سیئه خلفاى سهگانه در این زمینه دست بردارد.
در دوره حاکمیت معاویه و دیگر حکام اموى، نگاههاى نژادپرستانه شدت گرفت و موالى یا غیرعربها، به لحاظ اجتماعى در وضعیت نابسامانى قرار داشتند. در نقطه مقابل، امامان معصوم تلاش فراوانى کردند تا جامعه را به سوى تفکر منطقى و عادلانه اسلام در این زمینه سوق دهند.
در سیره امام موسی کاظم(ع) نیز به نمونههاى شایان توجهى در این باره برمىخوریم. علىبنابىحمزه گوید: روزى نزد امام موسی کاظم(ع) بودم که 30 غلام حبشى را که براى حضرت خریده بودند، نزد ایشان آوردند. امام با یکى از آنان سخن گفت و پولى به او داد و فرمود: «به هر یک از اینان، ماهانه 30 درهم بده». وقتى رفتند، از حضرت پرسیدم: «به آن غلام چه فرمودید؟» پاسخ داد: «به او سفارش کردم با دوستانش رفتار نیک داشته باشد و در هر ماه نیز 30 درهم به آنان بدهد، زیرا او را غلامى عاقل و درستکار و همزبان و هموطن با آنان یافتم و او نیز پذیرفت».
همچنین آن حضرت، روزى به مردى بدچهره از اهالى عراق برخورد کرد و نزد او نشست و با او بسیار گرم گرفت و به گونهاى سخن گفت که گویا او مىتواند نیاز امام را برطرف سازد! بعضى از کسانى که شاهد این صحنه بودند، عرض کردند: «شما بر او عرض حاجت مىکنید در حالی که او به شما نیازمندتر است؟!» امام فرمود: «بندهاى است از بندگان خدا و برادرى است از منظر کتاب خدا و همسایهاى است در سرزمینهاى خدا که با ما در بهترین پدران یعنى آدم و در بهترین ادیان یعنى اسلام مشترک است و شاید روزى، نیاز ما به او افتد و پس از احساس تکبر نسبت به او، متواضعانه در برابرش قرار گیریم».
ب) اهتمام به رفع مشکلات دیگران: روحیه دیگرگرایى، انفاق، ایثار، سخاوت و رفع نیاز نیازمندان و به ویژه افراد فرودست جامعه دیگر ویژگى مهم امام موسی کاظم(ع) در معاشرت با افراد بود، به گونهاى که «صرار موسى» (کیسههاى موسىبنجعفر) بین مردم ضربالمثل شده بود. انفاقهاى آن حضرت معمولا پنهانى بود و به فراخور حال افراد از یکصد تا سیصد دینار پرداخت مىکرد.
ج) محبت و مدارا حتى با مخالفان: رفتار محبتآمیز و همراه با مدارا با دیگران - حتى با مخالفان- ویژگى مهم دیگر در حیات اجتماعى امام موسی کاظم(ع)، بود. گذشت از خطاى دیگران، پوشاندن خشم، پاسخ محبت را با محبتى متقابل و بالاتر دادن، شرکت در تشییع جنازه مومنان، توصیه به تواصل و تبار (ارتباط متقابل و نیکى افراد جامعه به یکدیگر)، نهى از شتم و نزاع و درگیرى، اکرام میهمان و اجابت دعوت افراد به میهمانى، از شواهد دال بر مدعاى فوق هستند که روایات متعددى در این باره وجود دارد. از آنجا که در این نوشتار، بنا بر اختصار است، تنها به ذکر ۲ روایت بسنده مىکنیم.
در روایتى آمده که امام از فردی پرسید: «وضع شما در تواصل و تبار (روابط اجتماعى و نیکى به یکدیگر) چگونه است؟» وى در پاسخ عرض کرد: «بسیار خوب!» امام فرمود: «چنان هست که یکى از شما در صورت نیاز، دست در کیسه برادر مومنش کند و به مقدار نیازش بردارد؟!» چون عاصم پاسخ منفى داد، امام فرمود: «پس به لحاظ تواصل در وضع خوبى قرار ندارید». از این روایت، به خوبى مىتوان سطح توقع معصومان از نوع روابط اجتماعى شیعیان را استنباط کرد. نمونه دیگر، درباره فردى از اهالى مغرب به نام یعقوب است که امام ضمن اخبار از غیب و اشاره به نزاع و شتمى که بین او و برادرش درگرفته بود، به او فرمود: «چنین کارى، جزو دین من و پدرانم نیست».