«وطن امروز» در گفتوگو با نویسنده کتاب «مصاف» به بررسی حرکت انقلابی امام(ره) و مخالفت برخی روحانیون پرداخت
محمدعلی میرزایی، روزنامهنگار: انقلاب اسلامی مردم ایران فراز و نشیبهای فراوانی داشته است و درباره ابعاد مختلف آن در ۴ دهه اخیر کتابهای مختلف و فراوانی نوشته و نشستهای تخصصی بسیاری برگزار شده است اما یکی از ابعاد انقلاب اسلامی بویژه در دهه اول پیروزی انقلاب که کمتر به آن توجه شده است، سنگاندازی برخی روحانیون در سالهای قبل و بعد از پیروزی انقلاب در مقابل حرکت انقلابی امام(ره) و انقلاب اسلامی مردم ایران بود. اخیرا کتابی با عنوان «مصاف» توسط نشر معارف به زیور طبع آراسته شده که درباره همین ماجرا و مخالفت عدهای از روحانیون سرشناس با انقلاب اسلامی و امام خمینی(ره) است که توسط سیدمحمدمهدی دزفولی، پژوهشگر و مستندساز تالیف شده است. با دزفولی درباره این کتاب و چگونگی نگارش آن گفتوگو کردیم.
* چطور شد سراغ این موضوع رفتید؟
ممنون از شما که فرصتی در اختیار من قرار دادید. ببینید! واقعیت این است که انقلاب اسلامی ایران، مخالفان و دشمنان زیادی داشته و دارد که در این سالها درباره مخالفان انقلاب در داخل و خارج کتابهایی نوشته و بحثهای زیادی شده است؛ منظور من، هم در سیاست داخلی و هم در سیاست خارجی است اما یکی از این دشمنیها و مخالفتهایی که شاید زیاد درباره آن بحث نشده و کتاب زیادی هم نوشته نشده اما مهم و کلیدی و قابل تامل است، مخالفت عدهای از روحانیون و مراجع تقلید مشهور با انقلاب اسلامی مردم ایران و رهبری حضرت امام(ره) بوده است. در افکار عوام جامعه شاید این طور جا افتاده باشد که انقلاب اسلامی سال 1357 انقلاب روحانیون بود و روحانیت قدرت را به دست آورد و تحصیلکردههای حوزههای علمیه مثلا از طریق انقلاب اسلامی توانستند به مقامات رسمی حکومتی برسند یا به تعبیر شریعتی، روحانیت یک حزب تمام بود و هست! و روحانیت یکدست است و همه با هم هستند! اما در واقعا اصلا این گونه نبوده و نیست. حرکتی که حضرت امام(ره) سال 1342 شروع کرد و 15 سال بعد در 1357 به نتیجه و ثمر رسید، مخالفان جدی در میان روحانیون و حوزههای علمیه داشت و همچنان هم دارد. ما مرجع تقلیدی همانند آیتالله سیدکاظم شریعتمداری را داشتیم که علنا از شاه و دربار حمایت میکرد و چشم بر همه نقصها و ظلمهای دستگاه شاه بسته بود و حتی حاضر نبود علیه اسرائیل حرف بزند! وی مخالف انقلاب به رهبری امام بود و حتی ردپای ایشان در کودتای نقاب (نوژه) هم دیده میشود. ما مرجعی همانند سیدمحمد شیرازی را که بزرگ و پدر معنوی همین جریان شیرازیهای امروز است هم داشتیم که مرجع تقلید بود اما مثلا در دوره جنگ تحمیلی درباره شهید نامیده شدن کشتههای ایرانی در مقابل ارتش صدام احتیاط میکرد و این افراد را شهید نمیدانست و معتقد بود حرکت امام و انقلاب اسلامی مردم ایران حقانیت و اصالت ندارد و به همین دلیل با انقلاب و امام(ره) مخالفت میکرد. این فرد همان کسی است که اول که امام(ره) به عراق تبعید شد، از ایشان هم استقبال کرد و در وصف ایشان شعر هم سرود اما بعدها در دهه 50 تبدیل به منتقد و مخالف امام(ره) شد. حتی بعد از پیروزی انقلاب، ایران هم آمد و در قم هم ساکن شد و باز مثلا میخواست نشان دهد تغییر موضع داده و با امام همراه است اما بعدا باز روش سیاسی دیگری انتخاب کرد. ما مرجع تقلیدی داشتیم که قائممقام رهبری بود، امید امت و امام لقب گرفته بود و خیلیها فکر میکردند بعد از رحلت امام میشود روی وی حساب کرد و مردی بود که سالها سابقه شکنجه در زندانهای ساواک را داشت و از 5 نفر اصلی مبارزات بود اما همین فرد در دهه 60 طوری عمل کرد که گفتهها و عملکرد او در واقع حمایت از منافقین و جریانهای لیبرال بود و علنا به گونهای موضع گرفت که انگار ایستادگی مردم ایران مقابل صدام در حمله به ایران بیفایده بوده و ما بیجهت جنگیدیم و جنگ برای ما تماما خسارت و ضرر بوده است. اینها جریاناتی بودند که همچنان هم در حوزههای علمیه طرفدار دارند و اتفاقا جدیترین مخالفان انقلاب و امام(ره)، همچنان هم در حوزههای علمیه همین جریانات هستند. همین جریان شیرازیها را شما در حال حاضر میبینید. همین جریان آقای منتظری را مشاهده میکنید که هر روز سعی میکنند علیه انقلاب و رهبری فعلی هم شبههسازی کنند. بررسی این جریانات فکری و تاریخی مهم است و من سعی کردم از درون اندیشه امام و انقلاب اسلامی به این جریانات نگاه کنم. پیام منشور روحانیت امام ۳ ماه قبل از فوت ایشان در اسفند 1367 منتشر شده است و فراز پایانی آن دقیقا وصف حال همین جریانات و افراد است؛ جریاناتی که در میان روحانیت و حوزهها با انقلاب و امام مخالف بودند و هستند و حتی امام را نجس میدانستند، چون امام فلسفه تدریس میکرد یا آدم سیاسی بود که موضعگیری نسبت به مسائل سیاسی روز داشت و به امام انتقاد میکردند و معتقد بودند روحانیت نباید در این امور وارد شود. حتی نامه اولی که امام فروردین 1368 خطاب به آقای منتظری نوشتهاند، از این جهت معنیدار است. امام میگویند: برای من صرفا اجرای دستورات خداوند و اصرار بر راه حق مهم است و قضاوت تاریخ برای من مهم نیست و من اگر تنها هم بمانم این راه را ادامه میدهم. این یعنی برای امام(ره)، مثل برخیها قضاوت سیاسی و مقطعی برخی سیاسیون مهم نبوده و نیست، بلکه عمل به وظیفه و دستورات خداوند مهم بوده است، بر خلاف افرادی مثل آقایان شریعتمداری و منتظری که با حرف سیاسیون و تحریک عدهای، مواضعشان تغییر میکرد و بینش امام را نداشتند. برای خیلی از اینها ته مبارزات مثلا مخالفت با بهائیت بود و هیچ کاری به جرم و جنایت اسرائیل علیه مسلمانان نداشتند یا معتقد بودند شاه ایران تنها شاه شیعه است و نباید او را تضعیف کرد و همه کارهای او را باید تایید کرد، به این بهانه که او به ظاهر شیعه است!
* این کار شما نخستین اثر در این زمینه است؟
نخستین که خیر! قبلا هم دوستانی در حوزه هنری و در برخی مراکز پژوهشی دیگر همانند مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مشابه این کارها را انجام داده بودند. مثلا مرکز اسناد انقلاب اسلامی کتابی درباره آقای شریعتمداری دارد به روایت اسناد ساواک یا حوزه هنری 3-2 کتاب درباره آقای شریعتمداری و شیخ محمود حلبی (رهبر معنوی انجمن حجتیه) دارد اما اینکه در یک کتاب به صورت مفصل و مبسوط این جریانات بررسی شود و مواضع ۳ مرجع تقلید منتقد مورد بحث قرار بگیرد، این نخستینبار است. تلاش هم شده است برای نسل جدید بویژه بچههای دهه 70 و 80 که ذهنیتی نسبت به دهه اول انقلاب اسلامی ندارند، کتاب روان و خوب و جذاب باشد و بتوانند وقتی کتاب را مطالعه میکنند، با یک سیر سیاسی و تاریخی آشنا شوند و جریانات مخالف انقلاب در دهه اول را بشناسند. این مهم است از این جهت که بچههای ما خیلی ذهنیتی نسبت به این مسائل ندارند و صرفا چیزهایی را شنیدهاند یا در فضای مجازی در اینستاگرام و... خواندهاند. تلاش من این بوده است که این جریانات را تا حد خوبی برای نسل امروز موشکافی و بیان کنم.
* درباره آقای منتظری و شریعتمداری همانطور که فرمودید کتابهای زیادی به نسبت منتشر شده است اما درباره جریان شیرازیها و سیدمحمد شیرازی تاکنون خیلی کاری نشده است. دلیل شما برای اینکه سراغ این فرد و جریان او رفتید چه بود؟
اولا درباره آقای منتظری کتابهایی که منتشر شده، بیشتر روی مساله سیدمهدی هاشمی و اعدامهای 67 و نامه فروردین 68 مانور داده است. درباره جریاناتی مثل مذاکرات مک فارلین در سالهای 1364 و 1365 یا نقش آقای منتظری در دستگاه قضایی دهه 60 حرفی زده نشده است که در این اثر سعی کردم برای نخستینبار به صورت مفصل و کامل و جدی درباره نقش آقای منتظری و بیت او در جریان مک فارلین توضیح دهم. به هر حال بازی توسط اسرائیلیها چیده شده بود و آقای منتظری هم در همان پازل بازی کرد و این مهم بود.
* فکر میکنید از کتاب شما چقدر استقبال شود و چقدر همین جریانات روحانیتی که امروز در حوزههای علمیه ما هستند با آن مخالفت خواهند کرد؟
قطعا که مخالفت میشود اما مهم این است که این حرفها زده شود و تاریخ سیاسی ما از این جهات هم گفته شود. بالاخره روحانیت اگر افراد فداکار و مبارزی همانند شهیدان بهشتی و مطهری و مفتح و باهنر و... به رهبری امام(ره) داشت که دستگاه ظلم و جنایت شاه را جمع کردند، افرادی هم دارند که کاملا در راستای تامین منافع برخی دشمنان ایران حرکت کرده و میکنند و حامیان جدی هم هنوز دارند. آقای شریعتمداری فوت شد اما همان تفکرات و تحلیلها هنوز در میان شاگردان و علاقهمندان ایشان و برخی روحانیون وجود دارد. آقای منتظری فوت شد اما مواضع شاگردان و نزدیکان ایشان را که میبینید. تکلیف جریان شیرازیها هم که مشخص است.
* گویا قبل از شما آقای محسن کدیور هم درباره برخی روحانیون منتقد انقلاب اسلامی و حضرت امام(ره) کتابهایی را به صورت مجازی منتشر کرده است.
بله! آقای کدیور در دهه 90 درباره آقایان احمد آذریقمی، سیدکاظم شریعتمداری، منتظری و اخوانزنجانی و مرحوم علامه طباطبایی کتابهایی را منتشر و سعی کرد با قرائت خود بگوید انقلاب اسلامی و امام(ره) دشمنان جدی در حوزهها و در میان روحانیت داشتند و خودش دشمن روحانیت بود و با این قرائت، اصالت و حقانیت حرکت امام(ره) را زیر سوال ببرد اما بسیاری از تحلیلهای ایشان خدشهدار است و گاهی به عنوان مثال درباره مرحوم علامه طباطبایی و آقای شریعتمداری حرفهایی را زده که سند تاریخی درست و دقیقی ندارد و صرفا برداشتهای شخصی ایشان برای تفسیر سیاسی مطلوبش از تاریخ است.