printlogo


کد خبر: 260691تاریخ: 1401/12/13 00:00
بیانات رهبر انقلاب درباره سیره اجتماعی - سیاسی پیامبر اعظم(ص)
پایه‌گذار اخوت ایمانی

رسول اکرم به هیچ عنوان نمی‌خواهد در فضای زندگی جامعه‌ اسلامی، در میان مردم و مسلمان‌ها، اندکی کینه و حقد و دشمنی باشد، سعی دارد در ایجاد محبت و صمیمیت بین مردم، حتی آن زمانی که دایره‌ اسلام وسیع‌تر شد و رسول اکرم مکه را هم گرفتند ‌- مردم مکه همان کسانی بودند که پیغمبر را از مکه بیرون کرده بودند؛ پیغمبر سیزده سال از همان اهالی مکه ناراحتی تحمل کرده بود و زجر کشیده بود؛ بعد هم چندین جنگ با پیغمبر کرده بودند؛ چقدر [آنها] از مسلمان‌ها کشته بودند، چقدر مسلمان‌ها از آنها کشته بودند؛ اگر قرار بود اینها با همان وضعیت، میزبان لشکر فاتح رسول خدا می‌شدند، تا سال‌های متمادی امکان اینکه بین اینها آشتی برقرار شود وجود نداشت – به مجرد اینکه وارد مکه شدند، در روز فتح مکه که سال هشتم باشد اعلام عمومی کرد که «اَنتُمُ الطُّلَقاء»؛  یعنی من همه‌ شما را آزاد و عفو کردم؛ قریش را عفو کرد و قضایا تمام شد.
 شاید در همان سال اول، ماه‌های اول ورود پیغمبر به مدینه یکی از نخستین کارهایی که پیغمبر انجام داد، ایجاد عقد اخوت بین مسلمان‌ها بود، یعنی مسلمان‌ها را با هم برادر کرد. اینکه می‌گوییم با هم برادر هستیم، در اسلام یک تعارف نیست، یعنی حقیقتا مسلمین نسبت به یکدیگر دارای حق برادری هستند؛ نسبت به هم طلبکارند، همچنان که برادران نسبت به هم مدیون یکدیگرند و باید حقوق متقابلی را نسبت به هم عمل کنند. پیغمبر این را عملی کرد: دو به دو مسلمان‌ها را با هم برادر کرد و طبقات اینها و خانواده‌های اینها و اشرافی‌گری اشراف مدینه و قریش را رعایت نکرد، غلام سیاهی را با یک شخص بزرگی و یک آزادشده‌ای را با یک آقازاده‌ معروف بنی‌هاشم یا قریش برادر کرد. علی‌‌ای‌حال، این برادری ابعاد مختلفی داشت که یکی از مهم‌ترین این ابعاد، همین بود که مسلمان‌ها نسبت به هم احساس برادری کنند. این هم یکی از آن موارد بود.
 همکاری و همدردی و دلسوزی و محبت متقابل بین مسلمان‌ها، یکی از کارهای بزرگ رسول اکرم بود؛ نمی‌گذاشت در جامعه‌ اسلامی ‌- تا آنجایی که آن بزرگوار حضور داشت و در سعه‌ وجود آن بزرگوار بود- حتی یک مورد هم مسلمان‌ها بغض و کینه و عداوتی نسبت به کسی داشته باشند. یعنی پیغمبر با حکمت و حلم خود، حقیقتا یک محیط شیرین و سالم و فضای آغشته‌ به محبت را به وجود می‌آورد.
نقل کرده‌اند یک اعرابی ‌- یعنی یک عرب بیابان‌گرد؛ اعرابی به آن عرب‌هایی می‌گفتند که صحراگرد بودند و از تمدن و شهرنشینی و آداب معاشرت و اخلاق معمولی زندگی چیزی نمی‌دانستند - با همان خشونت صحراگردی خود آمد مدینه، آمد خدمت پیغمبر ‌- پیغمبر در میان اصحاب خود بودند؛ یا در مسجد یا در یک گذرگاهی- و از پیغمبر چیزی خواست؛ حاجتی به پیغمبر عرضه کرد. پیغمبر کمکی به او کرد. مثلا پولی، غذایی، لباسی، چیزی به او داد. بعد که این را به او بخشید گفت خوب شد؟ من به تو نیکی کردم؟ راضی هستی؟ آن مرد به‌خاطر همان خشونت صحراگردی خود و صراحت و بی‌تعارفی‌ای هم که این‌جور افراد دارند ‌- ظاهرا این محبت پیغمبر برایش کم بوده- گفت نه، هیچ کاری نکردی، هیچ محبتی نکردی، این چیزی نبود که تو به من دادی! طبعا اینجور برخورد خشن نسبت به پیغمبر، در دل اصحاب یک چیزِ ناخوشایند سنگینی بود؛ همه عصبانی شدند. آن چند نفری که اطراف پیغمبر بودند، خواستند با عصبانیت و با خشم به این عرب یک چیزی بگویند، یک عکس‌العملی نشان بدهند؛ پیغمبر فرمود نه، شما به او کاری نداشته باشید، من با او مساله را حل خواهم کرد. از جمع خارج شد و آن اعرابی را هم با خودش برد منزل ‌- معلوم می‌شود پیغمبر آنجا چیزی نداشت که به او بدهد، والا بیشتر هم به او می‌داد - و باز یک چیزهای اضافه‌ای، یا غذایی یا لباسی یا پولی به او داد؛ بعد به او گفت حالا راضی شدی؟ گفت بله! آن مرد در مقابل احسان پیغمبر و حلم پیغمبر شرمنده شد، اظهار رضایت کرد. پیغمبر به او فرمود خب! تو چند لحظه‌ پیش در مقابل اصحاب من یک حرف‌هایی زدی که آنها دل‌شان نسبت به تو چرکین شد؛ دوست ‌داری برویم همین حرف‌هایی را که به من گفتی و اظهار رضایت کردی، در مقابل آنها بگویی؟ گفت بله! حاضرم. بعد پیغمبر شب همان روز یا فردای آن روز، این عرب را آورد در میان اصحاب‌؛ گفت این برادر اعرابی‌مان خیال می‌کند از ما راضی است؛ اگر راضی هستی، بگو. او هم بنا کرد از پیغمبر ستایش کردن. گفت بله! من خوشحالم، راضی‌ام، خیلی متشکرم ‌- مثلا - از رسول اکرم به من محبت کرد و رفت. بعد او رفت، رسول اکرم رو کرد به اصحابش فرمود مثل این اعرابی، مثل آن شتر و ناقه‌ای است که از یک گله‌ای ‌- که چوپانی دارد آن را می‌چراند - رمیده و جدا شده، سر گذاشته به بیابان دارد می‌دود. شما دوستان من برای اینکه این شتر را بگیرید و او را به من برگردانید، از اطراف حمله می‌کنید و دنبال او می‌دوید. این حرکت شما رمیدگی او را بیشتر می‌کند، وحشت او را زیادتر می‌کند و دستیابی به او را دشوارتر خواهد کرد. من نگذاشتم شما او را بیشتر از آنچه از جمع ما رمیده بود، برمانید. با محبت، با نوازش دنبال او رفتم، او را بازگرداندم به گله‌ خودمان و به جمع خودمان. این روش پیغمبر است.

Page Generated in 0/0398 sec