جعفرعلیاننژادی: «کوچک زیباست یا بزرگ بهتر است؟» این سوالی بود که ذهن ارنست شوماخر، دانشمند آلمانی- انگلیسی را درگیر خود کرده بود. او که استاد دانشگاه آکسفورد و چند موسسه آموزش عالی دیگر در اواسط قرن بیستم بود، در مواجهه با مسائل و مشکلات تولید صنعتی بریتانیا به این نتیجه رسید که باید به جای دادن نسخههای بزرگ و کلان، به پیشنهادها برای فناوریهایی در مقیاس انسانی و غیرمتمرکز رسید؛ چه بسا بتوان با حل مسائل کوچک و پیشپاافتاده، بر معضلات کلان تولیدی فائق آمد.
مطالعه کتاب «کوچک زیباست» را که مجموعهای از همین پیشنهادات است، توصیه میکنم اما بهرهای که میخواهم در این یادداشت از ایده شوماخر ببرم، آن است که شاید علاج درد بسیاری از معضلات فرهنگی ما در همین معتبر دانستن راهحلهای کوچک و در مقیاس گروههای انسانی محدود باشد.
به نظرم معنای کوچک زیباست، بسیار والا و مترقی است. کوچک طبیعتا کمتر از بزرگ است اما میتواند بسیار موثرتر و نافذتر باشد، بنابراین کوچک زیباتر از بزرگ است. کوچک زیباست به معنای بزرگپنداری آحاد انسانی است؛ این فهم که تک تک افراد اهمیت دارند.
راهحلهای کوچک برای بزرگ دانستن فردفرد مردم، میتواند از اساس، بنیان شکلگیری «ما»ی جمعی را متحول کند. یک مثال خیلی خوب در این زمینه، میتواند هزینهکرد فرهنگی برای ترویج روضههای خانگی به جای تخصیص همه هزینهها به هیاتهای بزرگ باشد؛ اقدامی که شهرداری تهران حداقل در سطح تبلیغات شهری از آن بهره برد.
مثال دیگر تاکیدی بود که از سالهای قبل رهبر حکیم انقلاب بر تشکیل حلقههای میانی برای کار فرهنگی داشتند؛ حلقههای خرد برای کارهای کوچک و زیبای فرهنگی. مثال دیگر تعبیری بود که ایشان درباره جهاد تبیین به کار بردند؛ تبیین در «شعاع پیرامونی» به معنای راهاندازی فناوریهای خرد فرهنگی در سطح آحاد انسانی است. اینکه هر کس بتواند افراد دور و بر خود را دریابد. مثال دیگر اصلاح باورهای غلطی است که در ذهنیت عمومی وجود دارد. یکی از مهمترین باورهای غلط موجود، بدبینی تاریخی به نهاد دولت در ایران است. این بدبینی منجر به عدم اعتماد به تدابیر اقتصادی و راهنماییهای دولت میشود. قصد افراد برای ضرر نکردن در مقابل نظام تدبیر اقتصادی دولت قرار میگیرد. برای ایجاد یک قصد جمعی متناسب با مصالح ملی نیاز به کار در سطح خرد وجود دارد.
اینکه یک فرد بداند قصد شخصیاش به نفع مای جمعی است یا به ضرر مای جمعی. چنین چیزی با توصیهها و دستورات بخشنامهای حاصل نمیشود؛ نیازمند گفتارسازی در سطح تکتک افراد هستیم.
به یک معنا نیازمند ترویج سواد جمعی هستیم. سواد جمعی تنها با رسانههای جمعی حاصل نمیشود، به دیدار چهره به چهره و واسطه حلقههای میانی نیاز دارد. یک مثال موفق دیگر، رشد فرهنگ سرودخوانی است که در سطح عمومی مطرح و در سطح خرد یادگیری شد. در سطح مدارس سرودها با تکتک دانشآموزان تمرین شد.
یک سنت فراموششده دیگر کار در سطح خرد، سنت فراگیری فقه اقتصادی در نهاد بازار است که عموما حلقه بازاریان را به جریان روحانیت وصل میکرد. در این فراگیری، نوعی تربیت اقتصادی در بحران آموخته میشد. بازار یاد میگرفت به مردم نزدیک شود نه برعکس. القصه! هم کوچک زیباست، هم بزرگ بهتر نیست.