گفتند بیا خانه، مقر را بتکانیم
آن سوسک که خوابیده دمر را بتکانیم
از تلویزیون، درز کمد، میله پرده
تا کل «خیابان ظفر» را بتکانیم
معنای ظفر، البته «پیروزی» ما هست!
پس چشم بشوییم و نظر را بتکانیم
گفتند بیا خانهتکانی! ولی آخر...
عید است! روا نیست کمر را بتکانیم؟!
عیدی به چه ترکیب؟ چونان قیمه در ماست
برخیز! بیا قرص قمر را بتکانیم!
گر «داغ مرا تازه.» کند درد گرانی
پس تا رمضان، «مرغ سحر» را بتکانیم
در خانهتکانی بشود گمشده پیدا
پس کو چمدان؟ شاهپسر را بتکانیم؟!
با یک خبر سمیِ از راه رسیده
مسموم که شد قافیه، خر را بتکانیم!
خر دید نشد دیده، لذا رفت و خبر ساخت!
باید روش پخت خبر را بتکانیم
میگفت کسی: «جون تو کار خودشونه»
یک لحظه سکوت و همه سر را بتکانیم
حالا که تکاندیم، شود طنز چه جدی!
وقتش شده شمشیر و سپر را بتکانیم
باشد که شود سال جدید آخر قصه!
با شخمزدن عامل شر را بتکانیم
خوب است بدانیم کمی قدر زمان را
پس لکن و اما و اگر را بتکانیم
در آخر این جاده کسی منتظر ماست
وقتش نشده نوع بشر را بتکانیم؟!