از آمدنت شادم و از نو شدنت شاد
ای تازه شدن، سبز شدن ای گل اعیاد
از هول حلولت، دل هر خانه تکان خورد
با دست زن و شوهر و با سایر افراد
از جا نکن این سقف و ستون را سر جدت
ویران مکن از فونداسیون، خانهات آباد
با شستن سی درصدِ فرش و در و دیوار
خوشحالیِ من میشود از صد خود هفتاد
جمع سی و هفتاد چو صد شد، همه راضی
هم خانه و هم خانهتکان از دل رخ داد
ای کاش شود خانه تکانیِ شب عید
در ماهِ دگر، مهر و دِی و آخر مرداد
کافیاست دگر شستن و روبیدن و چیدن
ای خانهتکانها همگی دست مریزاد
در سفره بچین تنگِپر از آب که سیر است
از باله ماهی دل و هم دیده صیاد
مگذار که سیب و سمنو، سنجد و سبزه
از سکه بیفتند و رود آینه بر باد
در شیر و خط سکه به حالم نظری کن
شیر آید و سکه بشود صنعت فولاد
چون قافیه با صنعت فولاد نشسته
آوردهامش تا نشود واژه مازاد
من کارگر دولت و بنگاه و مغازه
من را چه به صنعت، چه به سکه، چه به فولاد
شیرینی ایام وصال تو ردیف است
مانند همان جعبه شیرینیِ قناد