printlogo


کد خبر: 261222تاریخ: 1401/12/28 00:00
سال 1401 در یک نگاه: تثبیت و ثمر‌دهی قدرت منطقه‌ای ایران، نقش‌آفرینی برجسته در تغییر نظم جهانی و عریان شدن اخلاقی و سیاسی ضد‌انقلاب در افکار عمومی ایرانیان
جمهوری بی‌بدیل اسلامی

گروه سیاسی: آخرین برگ‌های دفتر تاریخ ایران‌زمین در سال 1401 نیز با سرعت در حال ورق خوردن است. سالی پرحادثه که بار دیگر ستبر بودن درخت انقلاب اسلامی را در زمین ایران به رخ جهانیان کشاند. بازخوانی تمام حوادثی که در این یک سال بر ایران و ایرانیان گذشت مجالی مضاعف می‌طلبد. با این حال نگاهی به نتایج حوادث سیاسی این یک سال ما را در شناخت بهتر موقعیت کنونی ایران و ترسیم چشم‌اندازی برای بهبود شرایط در سال‌های آتی یاری کند.
به گزارش «وطن امروز»، نیمه سال 1401 همزمان با مرگ مهسا امینی کشورمان با یکی از پیچیده‌ترین آشوب‌های خیابانی و عملیات‌های روانی و میدانی معاصر مواجه شد؛ مجموعه حوادث و عملیات‌هایی که رهبر حکیم انقلاب اسلامی از آن با عنوان «جنگ ترکیبی» یاد کردند؛ جنگی که دشمنان همزمان با هدف قرار دادن ادراک جمعی ایرانیان و تشویق آنها به آشوب خیابانی، مجموعه اقداماتی را نیز برای هدف قرار دادن امنیت عمومی جامعه پی می‌گرفتند. همپوشانی بحران اجتماعی - سیاسی- امنیتی، می‌تواند به اختلال در قدرت تنظیم‌گری نظام سیاسی منتهی شود، در چنین فضایی در حالی که جامعه به سمت فروپاشی سیاسی و امنیتی حرکت می‌کند با فشارهای خارجی و بین‌المللی نیز مواجه می‌شود. دشمنان با تحمیل یک «جنگ ترکیبی» پیچیده و چندوجهی این فرصت را پیدا می‌کنند تا اقتدار یک ملت را از آنها سلب کنند و در خوشبینانه‌ترین حالت با وارد کردن‌شان به یک دومینوی خشونت‌آمیز و کینه‌آفرین مانع سامان یافتن‌شان شوند.
با چنین عینکی می‌توان مجموعه آنچه را بر ایرانیان گذشت حاصل یک «جنگ ترکیبی» به حساب آورد؛ جنگی که در فضای رسانه‌ای با تولید یک زبان و ادراک مخرب، در خیابان با میدان دادن به مشتی تروریست و آشوبگر، در خارج از کشور با تریبون دادن به بدنام‌ترین گروهک‌ها و عادی‌سازی ایده تجزیه سرزمینی و نهایتا در سطح بین‌المللی با فشارهای دولت‌های خارجی و سازمان‌های بین‌المللی برای وادار کردن ایران به عقب‌نشینی پیگیری می‌شد.
با این توصیفات می‌توان «ناامن‌سازی ایران»، «تضعیف قدرت و حوزه نفوذ جمهوری اسلامی»، «وارد کردن ایران به یک دومینوی پایان‌ناپذیر از خشونت» و نهایتا «وادار کردن دولت به اعطای امتیازات حداکثری به نظام سلطه» را اهم برنامه‌های دشمنان در پیگیری این «جنگ ترکیبی» دانست. با این حال آنچه در میدان عمل اتفاق افتاد تبدیل به شکستی مطلق برای دشمنان شد. در این میان به رغم تلخی بسیاری از حوادث نمی‌توان چشم بر این واقعیت بست که دشمن در محقق کردن هیچ‌کدام از این اهداف موفق نشد. دولت‌های خارجی که با بها دادن به برخی چهره‌های ضدانقلاب باعث برجسته شدن آنان شده بودند حالا این نیروهای بدنام را به عنوان گزینه‌هایی بلاموضوع و دردسرآفرین به یکدیگر حواله می‌دهند. شبکه سعودی اینترنشنال که مهم‌ترین رسانه آشوبگران و تجزیه‌طلبان به حساب می‌آمد حالا با عیان شدن قدرت واقعی جمهوری اسلامی، توسط کارفرماهایش مجبور به اثاث‌کشی و خانه‌به‌دوشی شده است. گروهک‌های ضدانقلاب هم که از پایان کار جمهوری اسلامی تا پیش از نوروز سخن می‌گفتند پس از نواخته شدن سیلی انقلابی مردم در 22 بهمن کم‌کم دست‌ها را بالا برده‌اند و به دنبال مقصر برای شکست اوهام‌شان می‌گردند. 
* جمهوری اسلامی، گزینه‌ای که بدیل ندارد
اغراق نیست اگر آشوب‌های پاییز 1401 را حد اعلای قدرت‌آفرینی دشمنان خارجی برای وارد کردن ایران به بحران‌های سیاسی و اجتماعی بدانیم. در این حوادث هیچ امکاناتی را نمی‌شد تصور کرد که در دست ضدانقلاب وابسته به خارج قرار نگرفته باشد. کافی است به موج رسانه‌ای در سطح جهان، دعوت کردن نمادهای آشوب به مجالس رسمی، پشتیبانی مالی و میدانی از اغتشاشگران و... نگاهی بیندازیم تا متوجه شویم این بار جریان ویرانی‌طلب هیچ کمبودی احساس نکرد. تمام اینها در شرایطی بود که معضلات اقتصادی یک دهه اخیر ایران و انباشت مجموعه‌ای از بحران‌ها در داخل کشور، ظرفیت و امکان بازیگری را برای ضدانقلاب افزایش داده بود. در چنین موقعیتی با شروع آشوب‌های خیابانی از آخرین روزهای شهریور سال جاری بسیاری از ناظران داخلی نیز نسبت به فراگیر شدن آشوب‌ها و حرکت کشور به سمت یک جنگ خیابانی قطعی ابراز نگرانی می‌کردند. چهره‌هایی که حتی نگاه انقلابی نیز داشتند نسبت به عواقب این اغتشاشات و سرانجام آن دچار یک خطای محاسباتی شدند و رای به فروپاشی سیاسی و اجتماعی ایران دادند.
برجسته‌سازی برخی براندازان و تجزیه‌طلبان در فضای رسانه‌ای ضدانقلاب و مانور دادن روی تجمعات خارج از کشور تا جایی پیش رفت که برخی از این عناصر پیشاپیش خود را رهبران انقلاب(!) «زن زندگی آزادی» خوانده و بر سر قدرت گرفتن در ایران پس از براندازی با همدیگر وارد نزاع شدند. با این حال شب آغاز سال نو میلادی و انتشار یک توئیت مشترک از سوی چند چهره مبتذل و بدنام اوج رسوایی ضدانقلاب در میان این هیاهوها به حساب می‌رفت. آنها در حالی با اجماع‌آفرینی سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه و انتشار متن مشترک به دنبال رونمایی از رهبران رسمی آشوب‌ها بودند که اساسا نام و پیشینه چهره‌های مطرح‌شده، سوای مواضع‌شان حکم رسوایی برای ضدانقلاب را داشت. فرزند شاه مخلوع که یک دیکتاتورزاده بی‌هنر است، در کنار یک روزنامه‌نگار بدنام که تا به حال صدها هزار دلار از دولت‌های بیگانه در قبال پروژه اصلی یعنی نفرت‌پراکنی اجتماعی دریافت کرده است با جمعی متشکل از بازیگران سینما و یک فوتبالیست گواهی روشن بر این بود که وزن ضدانقلاب در دوپینگی‌ترین حالت نیز فراتر از چند دلقک نیست. این جمع هرقدر بیشتر به زبان آمد و از ایده‌آل‌هایش سخن گفت، بخش بیشتری از جامعه که همراه با آشوبگران بودند دچار سرخوردگی شدند. این سرخوردگی تا جایی پیش رفت که بسیاری از آنان را نیز به این نتیجه‌ رساند که هیچ بدیلی برای جمهوری اسلامی وجود ندارد.
اپوزیسیون فاقد صلاحیتی که با تمام حمایت‌های خارجی چیزی جز چند دلقک بی‌سواد برای عرضه به جامعه ندارد، در خواب هم نمی‌تواند به عنوان یک آلترناتیو سیاسی در نظر گرفته شود. به همین خاطر حتی لایه‌هایی از جامعه ایران که بیشترین تضاد را نیز با نظام داشتند بعد از مدتی با میدان‌دار شدن این چهره‌ها از مسیر آشوب و براندازی فاصله گرفتند.
با در نظر گرفتن مجموعه این تفاصیل آنچه در این 6 ماه به عنوان جبهه متحد براندازان برجسته شد، خود گواهی بر بی‌بدیل بودن نظام جمهوری اسلامی بود. طبیعتا تثبیت این گزاره به بی‌اعتباری ایده براندازی نیز منتهی شد. به بیان دیگر، جامعه به این ادراک رسید که در فردای پس از جمهوری اسلامی نمی‌تواند درباره حفظ تمامیت سرزمینی ایران نیز با قطعیت چیزی بگوید چه برسد به آنکه با چنین جریان ویرانی‌طلب مزدوری بتواند رستگاری و سعادت جمعی را تجربه کند. به همین خاطر هرقدر ساماندهی آشوب‌ها در حوادث اخیر دقیق بود و ایده براندازی نیز به موازات آن برجسته شد اما نتیجه‌ معکوسی بر جامعه گذاشت.
ناظران عمومی شاهد آن بودند که سیل جمعیت مردم در 22 بهمن و حضور ده‌ها میلیون ایرانی در کف خیابان‌های کشور چگونه پشتوانه عظیم مردمی و سرمایه اجتماعی جمهوری اسلامی ایران را نمایان ساخت. وقتی یک نظام سیاسی در سخت‌ترین روزهای خود از نظر مشکلات اقتصادی و به رغم ماه‌ها توطئه‌آفرینی دشمنانش توانایی به میدان آوردن چنین جمعیتی را دارد، حرف زدن از براندازی آن، چیزی بیش از گزافه‌گویی نیست. از سوی دیگر جامعه به این درک رسید که این گزافه حتی اگر بر فرض محال رنگ واقعیت به خود بگیرد چه شرایط بغرنجی را برای ایرانیان رقم خواهد زد.
* سریال رسوایی و خباثت ضدانقلاب
در کنار اثبات این گزاره که جمهوری اسلامی ایران هیچ بدیلی در زمین واقعیات ندارد، حوادث این ماه‌ها به یک زنجیره رسوایی برای دشمنان قسم خورده جمهوری اسلامی تبدیل شد. چهره‌هایی که خیال می‌کردند با آغاز آشوب‌های خیابانی و رادیکال شدن فضای عمومی امکان تثبیت خود به عنوان رهبران آشوب را پیدا خواهند کرد و به موازات آن با افزایش نارضایتی عمومی اقبال بیشتری خواهند یافت اما در عمل به عناصر منفوری تبدیل شدند که به بدیهی‌ترین اصول ملی و انسانی نیز وفادار نبودند.
1- جامعه شاهد آن بود جریانی که خود را حول مفاهیم «زن»، «زندگی» و «آزادی» برجسته کرده بود نه تنها به هیچ‌کدام از این مفاهیم تعهد نداشت که با مجموعه آنها نیز سر ستیز داشت. ضدانقلابی که مدعی تحقق این سه مفهوم در چارچوب براندازی بود همگان را به مزدوری برای خود فرا می‌خواند و شدیدترین برخورد را با هر روایت مخالفی داشت، نه‌‌تنها ترور را محکوم نکرد که در کنار بدنام‌ترین تروریست‌ها ایستاد و منشور برادری بست و نهایتا منادی زن‌ستیزترین شعارها در خیابان‌ها شد. به‌سختی می‌توان بازه زمانی دیگری را پیدا کرد که ضدانقلاب به اندازه این چندماه فرصت یافته باشد رسوایی خود را علنی سازد.
2- ضدانقلاب در ماه‌های اخیر نشان داد فراتر از وابستگی به دولت‌های خارجی عملا عمله دولت‌های بیگانه برای تضعیف ایران است؛ چهره‌هایی که تنها برنامه‌شان برای آنچه انقلاب ملی می‌خواندند دعوت از دولت‌های خارجی برای افزایش تحریم‌ها علیه ایران، شکنجه اقتصادی با نیت تشدید نارضایتی‌ها و نهایتا تشویق به حمله نظامی است. کینه براندازان از ایران و ایرانی تا جایی پیش رفت که به جنگ با آیین‌های ملی همچون یلدا رفته، از رقبای تیم ‌ملی فوتبال ایران طرفداری کرده و دست به توهین به پرچم و سرود ملی زدند. براندازان در این مسیر نفرت خود را از هرچه که شادی و امید بیافریند ابراز و به همگان ثابت کردند ایران برای آنان نهایتا یک پروژه برای کسب انتفاع و درآمد از طریق اسپانسرهای خارجی است.
3- در حالی که رهبران سیاسی همواره تلاش می‌کنند حتی اگر زیست سالمی نداشته‌اند اما خود را چنین بازنمایی کنند که هم‌سرنوشت و همدرد مردم خویش هستند و سلامت اخلاقی دارند اما تصویری که از ضدانقلاب در مقابل دیدگان مردم ثبت شد حکایت از آن داشت که این چهره‌ها نه اندک التزامی به اصول اخلاقی دارند و نه پاکدست هستند. چنین تصویری آن هم در جامعه اخلاق‌مدار ایرانی به افزایش دافعه عمومی از ضدانقلاب منتهی شد.
4- اما شاید بتوان برجسته‌ترین رسوایی ضدانقلاب در حوادث 6 ماه اخیر را عدم التزام این افراد به حفظ تمامیت ارضی ایران دانست. جامعه شاهد آن بود که مدعیان براندازی نه تنها دست دوستی و ائتلاف به تجزیه‌طلبان کومله، الاحوازیه و... دادند که حتی برای حفظ ظاهر نیز حفظ تمامیت ارضی ایران را به عنوان بدیهی‌ترین اصل یک جریان مدعی ملی‌گرایی نپذیرفتند.
* سالی برای رسیدن به فهم مشترک
هرچند 1401 سالی پر تنش با هزینه‌هایی هنگفت بود که در موارد زیادی کام ملت ایران را تلخ کرد اما این سال را می‌توان سالی برای رسیدن به فهم مشترک دانست. ادراک جمعی ایرانیان به رغم تمام اختلافاتش در این یک سال با ویرانی‌طلبانه بودن نقشه بیگانگان که با بازیگری ضدانقلاب پیگیری می‌شود، مواجه شد. بیم تجزیه سرزمینی  و کشاندن کشور به نقطه‌ای که در آن جنگ داخلی و برادرکشی مشروعیت یابد باعث شد ایرانیان نسبت به مخاطراتی که از برون مرزها تهدیدش می‌کند همزبان و همدل شوند. در واقع عیان شدن اوج خباثت ضدانقلاب که حتی به حفظ تمامیت سرزمینی ایران نیز خود را متعهد نمی‌داند و بی‌اعتبار شدن گزاره براندازی می‌تواند گامی رو به جلو برای یک حرکت جمعی به سمت بهبود شرایط از طریق افزایش تعامل در داخل کشور باشد.
...صفحه 7 را بخوانید

Page Generated in 0/0125 sec