printlogo


کد خبر: 261285تاریخ: 1402/1/15 00:00
26 سال تقابل اصلاحات با انقلاب اسلامی چه معنایی دارد؟

 
علی‌اکبر غلامی: جریان چپ سابق در انتهای دهه 60 و ابتدای دهه 70 با یک چرخش 180 درجـــــه‌ای در سیاست‌ورزی از گرایش به چپ سوسیالیستی و پیروی حماسی و تند از اندیشه مارکسیستی، به اندیشه‌های لیبرالی و راست در دنیا گرایش یافت.
جریانی که تا پیش از آن مدعی بود حتی «یک نفر از ثروتمندان بزرگ» ثروت‌شان حلال نیست و طرفدار ملی کردن بازرگانی خارجی بود، با فروپاشی شوروی و سقوط مدینه فاضله مارکسیست‌های عالم در شرق، رو به غرب آورد. گرایش به غرب راهی برای فرار از زوال این جریان سیاسی در عرصه فلسفه اجتماعی بود.
از سال 76 به بعد که جریان مدعی اصلاحات قدرت در ۲ حوزه اجرایی و مقننه را کسب کرد، تقابل این تفکر با انقلاب اسلامی شکل عیان‌تری به خود گرفت تا جایی که صراحتا اعلام کردند امام خمینی باید به موزه‌های تاریخ سپرده شود.
تغییر در الگو و مراد این جریان سیاسی، به تغییر جدی در صف‌بندی‌های داخلی آنها نیز انجامید. آنها که روزگاری لیبرال‌های داخلی را می‌کوبیدند و آنها را به خاطر تبعیت از آمریکا شایسته محاکمه می‌دانستند، حال با هم یکسو و هم‌داستان شده‌اند و در سینه زدن زیر علم آمریکا به‌ هم‌ پیوسته‌اند.
مدعیان خط امام در دهه 60، تبدیل به دشمنان خط امام و شجره طیبه امام شدند و در کودتاهای مختلف از کوی دانشگاه در سال 78 گرفته تا فتنه 88، نقش این تفکر در تقابل با انقلاب اسلامی اظهرمن‌الشمس است که در این مقال به دنبال باز کردن آنچه گذشته، نیستم؛ آنچه در این یادداشت پیگیری می‌کنم، پاسخ به این سوال است: جریان اصلاحات در نسبت با انقلاب اسلامی و همچنین دشمنان قسم‌خورده انقلاب، چه نقش و جایگاهی دارد؟ آیا اصلاحات توانسته است نقش واسط را میان اپوزیسیون داخلی و خارجی ایفا کند یا خیر؟ آیا جریان اصلاحات توانسته است در مسیر قطار انقلاب، مرددان و کسانی که نسبت به بعضی مسائل ابهامی دارند را سوار قطار کند یا خیر؟ بدیهی است منظور از جریان اصلاحات تک‌تک افرادی که حامی این جریان هستند، نیست بلکه به‌عنوان یک مجموعه فکری و سیاسی به کلیت اصلاحات می‌نگریم و تقوای جمعی اصلاح‌طلبان را مورد نقد و توجه قرار می‌دهیم.
فتنه ۸۸ و فتنه ۴۰۱، سنگ محک و شاخصی برای جریان مدعی اصلاحات بود که به نتیجه برسیم آیا می‌شود در بزنگاه‌های اجتماعی و سیاسی، روی اصلاح‌طلبان حساب باز کرد یا خیر؟
اتفاقاتی که نیمه دوم سال ۴۰۱ به واسطه مرگ مهسا امینی رخ داد، بار دیگر این مساله را اثبات کرد که جریان اصلاحات نه‌تنها با مسیر انقلاب همراه نیست، بلکه همانند نهضت آزادی و جبهه ملی با احکام اسلام و حقیقت اسلام هم مشکل دارد؛ به‌عنوان‌ مثال در همان روزهای ابتدایی که خبر درگذشت آن خانم در رسانه‌ها منتشر شد، بازوهای رسانه‌ای و عناصر تریبون‌دار این جریان، با متهم کردن نظام اسلامی به استفاده از خشونت نسبت به مهسا امینی و مطرح کردن این دروغ که حتما ضربه‌ای به سر آن خانم وارد شده است، به‌ صراحت اعلام کردند مهسا امینی توسط جمهوری اسلامی به قتل رسیده است و همنوا با جریان تروریست نفاق و ضدانقلاب شناسنامه‌دار، ابهاماتی را در رسانه‌ها و حتی رسانه ملی مطرح کردند که برای قسمتی از افکار عمومی تعجب‌آور بود، البته برای اهل فهم، این رفتار اصلاح‌طلبان جای هیچ تعجبی نداشت کما اینکه در فتنه 88، با دروغ تقلب، آنچنان «اسب رفتار ضدانقلابی» را شلاق زدند که رئیس وقت رژیم صهیونیستی، جریان اصلاحات را به‌عنوان «سرمایه اجتماعی» آن رژیم در داخل ایران معرفی کرد.
مثال دیگری که در حوادث ۴۰۱ قابل‌ توجه است، عدم موضع‌گیری شفاف و مشخص اصلاح‌طلبان نسبت به گروه‌های تکفیری است که حادثه تروریستی شیراز را رقم زدند و کودکان و مرد و زن بی‌گناه را به خاک و خون کشیدند ولی احزاب مطرح اصلاح‌طلب کنونی همچون اتحاد ملت، در‌حالی که نظام را بدون هیچ سندی در ابتدای موضوع مرگ مهسا امینی متهم به قتل کردند، در اینجا سکوتی را اختیار کردند که باز هم با تعجب قسمتی از افکار عمومی همراه شد. سکوت معنادار اصلاحات نسبت به این حادثه دلخراش و رعب‌انگیز در کنار رواج این شایعه که حوادث تروریستی شیراز کار خودشان است یا استفاده از این عبارت که «نفرت بکاری خشونت درو می‌کنی»، بعضی از مرددان در موضوع مهسا امینی را به بیراهه کشاند. کار تا جایی پیش رفت که آذر منصوری، دبیرکل وقت حزب اتحاد ملت، بدون هیچ اشاره‌ای به دلایل این رفتار وحشتناک و همچنین بدون اسم بردن از جریان داعش، از قضاوت نکردن پیرامون حادثه تروریستی حرم شاهچراغ تا مشخص شدن ابعاد آن گفت، در حالی‌ که وی بعد از حادثه درگذشت مهسا امینی، بدون حتی یک سند و استدلال منطقی، نظام اسلامی را به‌ عنوان متهم ردیف اول معرفی کرد و اجازه‌ای برای روشن شدن ابعاد مرگ مهسا امینی نداد.
یا محمد خاتمی بدون شهید نامیدن شهدای شیراز، در بیانیه‌ای می‌نویسد: تأکید می‌کنم خشونت را با خشونت نمی‌توان پاسخ داد، هر چند باید با خشونت‌گران مقابله کرد.
در واقع خاتمی رفتار عاقلانه نظام اسلامی و نیروی انتظامی را در برابر افرادی که اقدام به سردادن شعارهای هتاکانه و خلاف عرف می‌کردند و به شکل دهشتناکی آرمان علی‌وردی و سیدروح‌الله عجمیان را به شهادت رساندند، خشونت تلقی می‌کند و رفتار تروریستی عناصر داعش را هم خشونت می‌نامد.
در این میان، دیگر عنصر معلوم‌الحال اصلاح‌طلب که روزگاری دبیرکل حزب اتحاد ملت بود، در گفت‌وگویی بدون هیچ شاهد و سندی، نظام اسلامی را متهم و محکوم می‌کند که خودش در آشوب‌ها دخالت دارد(!) شکوری‌راد می‌گوید: «لباس شخصی‌ها وارد جمعیت معترض می‌شوند، شعارهای زشت سر می‌دهند، می‌شکنند، تخریب می‌کنند، چادر از سر زنان می‌کشند، قرآن و مسجد آتش می‌زنند و گاهی به‌طور اتفاقی در زمره معترضان کشته می‌شوند اما شهید تلقی شده، مراسم تشییع آنها در رسانه ملی نمایش داده می‌شود و از آنها تجلیل به عمل می‌آید».
این اظهارات موهن به‌گونه‌ای است که در نگاه اول، به نظر می‌رسد نه یک عنصر سیاسی داخلی، بلکه یک عنصر تجزیه‌طلب و منافق، آن‌ هم در شبکه سعودی ‌اینترنشنال آن را بر زبان آورده است.
در واقع اظهارات امثال خاتمی، آذر منصوری و بویژه شکوری‌راد در متهم کردن نظام به خشونت و محکوم کردن نظام به قتل و اینکه همه‌ چیز کار خودشان است، اگر توسط یک عنصر تجزیه‌طلب، سلطنت‌طلب یا منافق بیان شود، به همین سبکی است که اصلاح‌طلبان و امثال شکوری‌راد بیان کردند و اینجاست که باید بگوییم گلی به جمال نیروهای ضدانقلاب که حداقل تکلیف‌شان با خودشان و نظام اسلامی روشن است ولی جماعت اصلاح‌طلب به‌اندازه جریان نفاق که در خرداد 60 صراحتا اعلام کردند نظام اسلامی را قبول ندارند و وارد فاز نظامی با جمهوری اسلامی شدند، جسارت لازم را ندارند که بگویند دقیقا چه نسبتی با جمهوری اسلامی و قانون اساسی دارند. فتنه ۴۰۱ در پی مرگ مهسا امینی، باعث شد بار دیگر، نقطه عطفی در اتحاد میان جریان لیبرال و غرب‌گرای داخلی (جریان اصلاحات)، سلطنت‌طلبان، تجزیه‌طلبان، منافقین و ساواک رقم بخورد.
به نظر می‌رسد ۲ فتنه ۸۸ و ۴۰۱، برای تحلیلگران، محققان و پژوهشگران این ابهام را حل می‌کند که اصلاحات به‌ عنوان یک تفکر سیاسی، قرابت مفهومی و عملی با جمهوری اسلامی و آرمان‌های انقلاب اسلامی ندارد و از سوی دیگر، با استفاده از زیست انگلی و سوءاستفاده از زخم‌های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و حتی اقتصادی، کلیت نظام و منافع ملی را به لبه پرتگاه می‌برد ولی حاضر نیست شفاف بگوید دقیقا چه نگاهی به انقلاب اسلامی دارد. به نظر می‌رسد در شرایط کنونی با توجه به تغییرات داخلی و خارجی، وقت آن است اصلاح‌طلبان مانیفست جدید خودشان را در مواجهه با انقلاب اسلامی بدون هیچ ترسی منتشر کنند تا تکلیف خودشان و حامیان‌شان مشخص شود.

Page Generated in 0/0069 sec