این عید هم گذشت. صدها عید دیگر هم با وجود من و شما و البته بدون من و شما میگذرد اما عید من آن روزی است که دانشجویان عزیز، متوجه شوند «گوگل» بهخودیخود، منبع نیست. منبع هست ولی در واقع ظرفی است که میتوانید محتویات موردنظرتان را بردارید. درنظر بگیرید شاید روزی هم شما میهمان عباس موزون شدید. پس وقتی میلیمتر به میلیمتر مطالبتان را از گوگل برمیدارید، صفحه آخر تحقیق، بهعنوان منابع، اسم ۷۰تا کتاب زبان اصلی را نیاورید.
اما عیدتر از آن، برای من، روزی است که دانشجوی ارشد که در حال مطالعه رفرنسهای دکتراست و مدام تزتز میکند، «ویکیپدیا» را منبع نداند! وی رفرنس را جوری تلفظ میکند که آکسفورد دربهدر دنبال اوست تا در نگارش نسخه جدید دیکتیوناریاش از او کمک بگیرد. ویکیپدیا دانشنامه است، باشد؛ اولین یافته گوگل است و شما وقتتان ارزشمندتر از اینهاست که بروید سراغ یافتههای بعدی، باشد اما ویکیپدیا اوپن سورس است. درش باز است عین این دبههای خیارشور فلهای. هر کسی رسیده، دستی درونش برده و قطعاً هرچیزی داخلش پیدا میشود؛ مثلا هسته زیتونی، پوست تخمهای، چیزی. یعنی هرکسی میتواند عین استاد امیر دولاب وارد شود و یکسری اطلاعات جذاب و گزارشگرکُش به آن اضافه کند. اطلاعاتی که سرهنگ هم با آن شم امنیتیاش متوجه غلط بودنش نشود و به خورد ملت بدهد. پس هرچه آنجا بود را برندارید کپیپیست کنید. اگر هم مجبور شدید از کیبورد دانشجوییِ ۴کلیدیِ ctrl + a + c + v استفاده کنید، حداقل اضافیات آن را حذف کنید و ظاهرش را اندک تغییراتی بدهید. نهاینکه همانطور با شماره، رفرنسهای بیمعنی را که یکهو از ۱۶ رفته ۵۲، عیناً بیاورید. خلاصه که تا شقایق هست، بگذارید من هم یکبار طعم عید را بچشم.