ساز مخالف مکرون و برخی رهبران اتحادیه اروپایی در سرسپردگی به آمریکا نشانه آغاز روندی واگرایانه در غرب است
گروه بینالملل: این روزها بحثهای مربوط به نفی سلطه آمریکا در خود محافل قدرت غرب و متحدان غرب، چنان گل انداخته که دیگر حتی گافهای دیدنی و شنیدنی جو بایدن، از جمله عبارت داغ داغ «بیایید دنیا را لیس بزنیم» که همین جمعه گذشته در دوبلین بر زبان آورد، جذابیت گذشته را برای رسانههای جریان اصلی از دست داده است. امروز آنچه برای افکار عمومی بینالمللی اهمیت یافته، دیگر نه اخبار رسوایی نظام آمریکا بلکه تحولات مربوط به فروپاشی هیمنه آن است.
همزمانی موضعگیریهای ضدآمریکایی ۲ رهبر پیشاهنگ اتحادیه اروپایی با محاکمه رئیسجمهور پیشین ایالات متحده که جرم واقعیاش مخالفخوانی با نظام حاکم بر آمریکاست و همین طور سیلی شوکبرانگیز آلسعود - گاو شیرده همیشگی آمریکاییها - به واشنگتن با چرخش ناگهانی از غرب به شرق، میتواند یک لحظه تاریخی نمادین را صورتبندی کند؛ لحظهای که میتوان آن را به اقدام برای براندازی نظام سلطه 400 ساله غرب از درون تشبیه کرد.
اوایل هفته گذشته در حالی که هنوز مقامات واشنگتن، طبق اعتراف رئیس سازمان سیا از توافق صلح سعودی و ایران با میانجیگری پکن، شوکه بودند، شوک بعدی را از ناحیه نزدیکترین متحد تاریخی پدران بنیانگذار ایالات متحده یعنی رئیسجمهوری فرانسه دریافت کردند.
ویلیام برنز که تنها ۲ روز بعد از توافق پکن، خود را به ریاض رساند، به بنسلمان گلایه کرد که کاخ سفید از آشتیجویی عربستان با ایران و سوریه آن هم در حالی که هر دو هنوز تحت تحریمهای غرب هستند، شوکه شده است. تازه این اول کار بود؛ چرا که متعاقب آن نقشآفرینی سعودیها در اجماع سران «اوپکپلاس» برای کاهش تولید و افزایش قیمت نفت، ثابت کرد مساله ریاض با واشنگتن، نه یک اختلاف نظر سیاسی بین ۲ دولت مستقر یا حتی انتقامجویی بنسلمان از بایدن بر سر ماجرای «خاشقجی»، بلکه اختلافی کاملا راهبردی است. با این وجود، هر قدر هم دلارهای گاو شیرده و سواری دادنش به غرب در منطقه طی نیمقرن گذشته را برای آمریکاییها مهم بدانیم، باز هم ملک سلمان و پسرش، شخصیتهایی خارج از گعده آنگلوصهیونی محسوب میشوند.
امانوئل مکرون اما از همان روزی که وارد عرصه سیاست فرانسه شد به عنوان «کارمند روتشیلدها» مشهور بود. بر کسی پوشیده نیست که او 6 سال پیش با حمایت مستقیم خاندانهای بانکدار یهودی ۲ سوی اقیانوس اطلس و رسانههای تحت امرشان، یکشبه با حزب لیبرال صورتیاش، ۲ حزب باسابقه سوسیالیست و جمهوریخواه فرانسه را کنار زد و به کاخ الیزه رسید. این سیاستمدار ژیگولو در این مدت برای بازگرداندن جایگاه بینالمللی فرانسه به هر دری زد و حتی حاضر شد وارد مناسباتی نازل مثل دلالی مبادله نخستوزیر به گروگان گرفته شده لبنان توسط ولیعهد سعودی شود.
قطعا رئیس سیا تصورش را هم نمیکرد به فاصله چند روز بعد از آن شوک عربی، رئیسجمهور فرانسه که سفر خود به چین را با مشاوره تلفنی با همتای 80 ساله آمریکاییاش آغاز کرده بود، هنوز به پاریس بازنگشته، روی آسمان پنبه آمریکا را بزند.
امانوئل مکرون وقتی از پاریس به شرق دور میپرید و حتی در روز اول مذاکره با همتای چینیاش، هنوز هوای آقایی سپریشده غرب را در سر داشت ولی معلوم نشد «شیجینپینگ» چه شواهدی از پایان غرب را برای او رو کرد که در روز سوم حضورش در پکن، تن به آن بیانیه مشترک با شی داد که تماما به منزله تایید زاویه نگاه پکن به نظم جدید جهانی و نفی رویکرد آمریکایی به مسائلی چون بحران اوکراین، تحریم ایران و روسیه و دمیدن در ذهنیت جنگ سرد بود.
هنوز میشد بیانیه مشترک پاریس و پکن در چارچوب طرح صلح 12 مادهای چینیها را یک اقدام دیپلماتیک عملگرایانه یا کاسبکارانه از سوی رهبر قدرت اول اتحادیه اروپایی بر شمرد؛ اگر و فقط اگر مکرون در پرواز بازگشت، آن سیلی تاریخی را به صورت حاکمان آمریکا، نه فقط دولتمردان دموکرات واشنگتن بلکه سران جمهوریخواه کنگره و ژنرالهای پنتاگون نمیزد. او در گفتوگویی که در هواپیما با خبرنگار تارنمای آمریکایی «پولیتیکو» داشت از کشورهای اتحادیه اروپایی خواست نظریه «خودمختاری راهبردی» را دنبال کنند.
مکرون به کشورهای اروپایی عضو ناتو توصیه کرد: «در بحرانهایی که متعلق به ما نیستند گرفتار نشوید» و رویارویی احتمالی آمریکا - چین بر سر تایوان را مثال زد و گفت: «بدتر این است که فکر کنیم ما اروپاییها باید در این موضوع پیرو این موضوع شویم و از دستورکار آمریکا و واکنش سخت چین استفاده کنیم».
دیدگاه «خودمختاری راهبردی» که مکرون پیش کشید، سال ۲۰۱۳ در اتحادیه اروپایی مطرح شده و سال ۲۰۱۶، به یکی از نظریههای مهم این اتحادیه تبدیل شده بود.
این نظریه توسط دولت فرانسوا اولاند، رئیسجمهور پیش از او مطرح شده بود که افزایش توان دفاعی و دستیابی به استقلال در حوزه دفاعی را به عنوان ستونهای خودمختاری راهبردی قاره اروپا مطرح میکرد به طوری که اروپاییها بدون آمریکا هم بتوانند از خود دفاع کنند تا به مرور این استقلال به حوزههای سیاسی و اقتصادی توسعه یابد.
اظهارات مکرون چنان بر حاکمان آمریکایی گران آمد که سناتورهایی از هر ۲ حزب دموکرات و جمهوریخواه به او و دیگر سران اروپا درباره انتخاب طرف خود درباره مساله تایوان هشدار دادند و رسانههای شرکتی غرب تلاش کردند چنین وانمود کنند که فرانسه در حال جدا کردن مسیر خود از ناتو است.
جنگ اوکراین بسیاری از سران و ملتهای اروپایی را متوجه اهمیت این دیدگاه کرد؛ جنگی که حالا آشکار شده آمریکاییها مهمترین محرک آن بوده و هستند. این جنگ باعث شده چشمانداز یک نیروی نظامی مستقل پاناروپایی، طی یک سال اخیر زیر سایه فشارهای همهجانبه ناتو کمرنگ شود. اتحادیه اروپایی - به مرکزیت بروکسل - قاطعانه از حرکتهای خصمانه واشنگتن برای مجازات روسیه با اعمال تحریمها و تسلیح اوکراین حمایت کرده و در عین حال ضربههای اقتصادی سهمگینی را به خاطر قطع شراکت با روسیه پذیرفته است. با این حال گذشت چند روز اخیر ثابت کرد رویکرد براندازانه مکرون علیه سلطه بیچون و چرای آمریکا بر اروپا حامیانی جدی دارد.
چهارشنبه هفته قبل «شارل میشل» رئیس شورای اروپا در اظهارنظری سیاستمدارانه - که تمایل نسبی او را به اظهارات رئیسجمهور فرانسه نشان میداد- گفت: «تعداد کمی از رهبران اروپایی همموضع مکرون هستند که اتحادیه اروپایی نباید تابع سیاستهای واشنگتن باشد، بویژه وقتی صحبت از چین میشود، حتی اگر علناً این را نگویند».
رئیس بلژیکی شورای اروپا که با یک شبکه تلویزیونی فرانسه صحبت میکرد، در ادامه حتی بر نظریه مورد اشاره مکرون هم صحه گذاشت و گفت: «در مقایسه با چند سال پیش جهشی در زمینه خودمختاری راهبردی وجود داشته است. اگر در اتحادیه اروپایی کسی فرض میکند ما کورکورانه و سیستماتیک موضع آمریکا را در همه مسائل دنبال میکنیم، خیر! اینطور نیست».
بایدن پس از این اظهارات نگرانکننده از سوی رهبران شاخص اتحادیه اروپایی بود که خود را به لندن رساند تا در کنار شریک سنتی آنگلوساکسون آمریکا، برای اروپاییها قدرتنمایی کرده باشد ولی واقعیت این است که آنچه مکرون هفته گذشته از سر استیصال و برای نجات جمهوری چهارم فرانسه در سیاهترین روزهای خیزش داخلی و بنبست اقتصادی بر زبان آورد، حرمت 100ساله آمریکاییها در اروپا را شکسته است. نکته اینجاست که شاید او و کسانی مثل «ویکتور اوربان» رئیسجمهور مجارستان، معدود صداهای مخالف سرسپردگی به آمریکا در اتحادیه اروپایی باشند ولی نگاهی به رویکرد ضدآمریکایی احزاب اپوزیسیون در کشورهای مهم اتحادیه، این چشمانداز را مطرح میکند که سقوط سیاسی دولتهای فعلی از آلمان تا یونان که تحت انقیاد واشنگتن هستند، میتواند فضایی کاملا متفاوت را در قاره سبز ایجاد کند. در چنین شرایطی، تزلزل روزافزون دولت دموکراتها و طنین انداختن صدای پای ترامپیهای کاملا ناامید از ساختار فعلی قدرت در آمریکا، با نزدیک شدن به انتخابات ریاستجمهوری 2024 ایالات متحده، تصویری واضحتر از تلاش برای براندازی نظام سلطه از درون به دست میدهد.