گروه سیاسی: درگذشت دکتر عماد افروغ، جامعهشناس شهیر و نماینده اسبق مجلس شورای اسلامی در سحر 23رمضان، روز تلخی برای سیاست و سیاستپژوهان ایرانی به حساب آمد. عماد افروغ از چهرههای منحصر به فردی بود که کمترین بدیل و همسانی را با او میتوان یافت. تعبیر «دانشمند فرزانه و انقلابی» از سوی رهبر انقلاب برای این استاد جامعهشناسی بخوبی جایگاه عالی این شخصیت را عیان میسازد.
با تمام این اوصاف اما کماکان میتوان از میراث این اندیشمند برای تغییر و اصلاح شرایط کشور بهره برد. افروغ از جمله انقلابیونی بود که در عین تسلط بر جامعهشناسی هیچگاه تیشه به ریشه سنت نزد و از قضا بهبود اوضاع و انطباق با شرایط مستحدثه را از مسیر سنتها ممکن میدانست.
به گزارش «وطن امروز»، زندگی عماد افروغ در نوسان میان آموختن علم سیاست و اجتماع و مبارزه و تاثیرگذاری در فضای سیاسی و جامعه در نوسان بود. او که تحصیلات دانشگاهیاش را پیش از انقلاب در انگلستان آغاز کرده بود به علت گرایش به مبارزه انقلابی مجبور شد درس خود را نیمهتمام بگذارد. پس از انقلاب بار دیگر سراغ دانشگاه رفت و از میدان دانشگاه حضور در عرصه رسمی سیاست را برگزید، حضور در مجلس هفتم جدیترین ظهور سیاسی وی به حساب میآمد. افروغ اما در این عرصه نیز چندان ماندگار نبود و در پایان دوره نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، به شکل غیرمستقیم از ساحت رسمی سیاست کنارهگیری کرد و بار دیگر دانشگاه را به عنوان محل اصلی فعالیت خود برگزید.
نوسان دائمی او میان دانشگاه و تئوری و عرصه رسمی سیاست را احتمالا بتوان مهمترین عنصر تمایزبخش او در قیاس با دیگر همقطاران دانشگاهی یا سیاسیاش دانست. دیوار بلندی که میان دانشگاه و ساحت نظر با عرصه عملی سیاسی کشیده شده، باعث شده است این 2 فضا در موقعیتی نسبتا بیگانه با یکدیگر به حیات خود ادامه دهند. بیگانگی سیاستمداران از بایستههای تئوریک باعث شده مسیر عمده سیاستگذاری در ایران با تناقضات جدی مواجه شود، متقابلا اهالی نظر نیز چندان ارتباطی با واقعیتهای عینی جامعه ایران ندارند و همین مساله باعث شده همواره نهاد دانشگاه یک قدم از حوادث سیاسی و اجتماعی ایران عقبتر باشد. با جمیع این اوصاف مرحوم عماد افروغ را میتوان حد واسطی از تئوری و عمل سیاسی دانست. او نگاهی اخلاقی و ارزشمحور به فعل سیاسی داشت و در چارچوب همین افق اخلاقی، انقلاب اسلامی را کانونیترین نقطه تاریخ سیاسی ایران میدانست و خود نیز به آن متعهد بود.
تعبیر افروغ درباره شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی مبنی بر اینکه «شهادت سردار سلیمانی بار دیگر ارزشهای توحیدی ملت ایران را به غلیان درآورد» نیز در چارچوب همین تعهد قابل فهم است. اما این تعهد در کنار وجه اخلاقی، همراه با آگاهی نسبت به واقعیات سیاسی جامعه انقلابی ایران نیز بود. افروغ هرچند نگاه انتقادی به وضع موجود داشت اما بخوبی نسبت به اهمیت انتظام سیاسی نیز واقف بود. به همین خاطر بهرغم تمام مواضعی که داشت هیچگاه از ساختار و نظم سیاسی کشور عبور نکرد و یک اصولگرای کلاسیک باقی ماند. افروغ برخلاف آنچه از دهه70 فضای جامعهشناسی ایران در پیش گرفت، مناسبات دولت/ ملت را در یک تضاد مطلق فهم نکرد. در افق نظری افروغ نه دولت بدون سامانیابی اجتماع به اهدافش میرسید و نه جامعه منفک از دولت میتوانست موجودیت و سوژگی پیدا کند. اثر معروف افروغ با عنوان «مناقشه حق و مصلحت و بنبست جنبش دانشجویی» نیز در همین فضا برجسته شد.
فقدان عماد افروغ یقینا فضای دانشگاهی کشور را از وجود یک اندیشمند منتقد و اصیل محروم کرد با این حال نمیتوان افروغ را پایان یافته دانست. سوای میراث نظری افروغ، منش و روش علمی و سیاسی او را برای ایران امروز باید ضروری دانست. افروغ در نقطهای ایستاده بود که بسیاری از همسالان و همقطارانش قدرت ایستادن در آن نقطه را نداشتند. افروغ در 3 دهه فعالیت جدی دانشگاهی و سیاسیاش به دنبال نزدیک کردن تئوری و عمل سیاسی در یک چارچوب اخلاقی و ملی بود.