حجتالاسلام دکتر سیدمحمدحسین هاشمیان: دکتر افروغ یک پروژه نظری در عرصه علم داشت و پروژهای را در فضای کنشگری اجتماعی - سیاسی پیگیری میکرد. در حوزه نظر یک استاد جامعهشناسی بود که شاید مهمترین ویژگی ایشان تلاش برای بنا گذاشتن دانش جامعهشناسی مبتنی بر اسلام و مبانی اسلامی و مشخصا مبتنی بر قرآن کریم و نهج البلاغه بود. در این مسیر و رهگذر، دغدغه ایشان درباره فلسفه صدرایی این بود که باید از ظرفیت فلسفه اسلامی استفاده کرد. نمیگفت حکمت متعالیه «صدرالمتالهین» ظرفیت اول و آخر برای اسلامیسازی جامعهشناسی است، بلکه اعتقاد داشت یکی از مهمترین ظرفیتهای فلسفی در اختیار ماست که میتوانیم با تکیه بر آن در مقابل مبانی فلسفی مدرن جامعهشناسی که در تعارض با مبانی ماست قد علم کنیم. ایشان معتقد بود همان زمانی که «رنه دکارت» فیلسوف فرانسوی که به یک معنا پدر اندیشه مدرن در اروپاست، مبنای امانیستی فلسفه مدرن را با جمله معروف «میاندیشم، پس هستم» بنا میگذاشت، در همان زمان در شرق دنیا ملاصدرا فلسفه وجودی مبتنی بر حکمت متعالیه را بنا گذاشت؛ فلسفهای که کاملا دغدغهاش مبتنی بر اصالت وجود و دیدن وجود
حقتعالی در قالب امری مشکک در همه عالم است. اعتقاد ایشان این بود که این دستگاه فلسفی ظرفیت این را دارد که بتواند چالشهای نظری جامعهشناسی و علوم اجتماعی ما را پاسخ دهد.
اعتقاد دوم دکتر افروغ مخصوصا با به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(ره) به عنوان یک حکیم صدرایی این بود که نه تنها این دستگاه میتواند چالشهای نظری را پاسخ دهد بلکه مرحوم امام به عنوان یک حکیم و فیلسوف صدرایی اثبات کرد این دستگاه میتواند تحولات انقلابی عظیمی را در سطح جامعه رقم بزند. به عبارت دیگر دستگاه حکمت متعالیه به عنوان دستگاه نظری که به تعبیر علامه فقید «حسنحسنزادهآملی» 3 مقوله قرآن، عرفان و برهان را با هم جمع کرده، میتواند سوالات نظری و مبانی نظری لازم برای اسلامیسازی جامعهشناسی را اولا مهیا کند و ثانیا میتواند مشکلات جامعه امروز ما را حل کند. کما اینکه امام(ره) این را نشان داد، بنابراین پروژه فکری و عملی مرحوم استاد دکتر افروغ این بود که بتواند اولا با تکیه بر مبانی حکمت اسلامی قدمهایی را در راستای اسلامیسازی علوم اجتماعی بردارد و ثانیا با تکیه بر همین مبانی بتواند نه تنها در قامت یک استاد جامعهشناس، محقق، نویسنده و پژوهشگر، بلکه در قامت یک روشنفکر انقلابی مسائل اجتماعی را اولا در این چارچوب و مبنا و از همین منظر تحلیل کند و ثانیا پیشنهاد برنامه و سیاست و خطمشی جهت حل این مسائل داشته باشد.
این هم باز نه در مقام اینکه فقط در گوشهای بنشیند و پیشنهاد بدهد و پیشنهادات و مطالبش را بنویسد، بلکه ایشان در ادوار مختلفی که در جریان مسیر پیش روی انقلاب اسلامی به حضورش نیاز بود، واقعا خالصا مخلصا به میدان آمد. برای مثال در مجلس هفتم و بعد از آن اتفاقات مجلس ششم، در آن مقطع حساس تاریخی ایشان نمایندگی مجلس را پذیرفت و رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس بود. در همان دوره خیلی جالب است که یکی از مهمترین مسائل امروز ما را در آن مقطع دکتر افروغ روی آن دست گذاشته بود. آن زمان که ایشان رئیس کمیسیون فرهنگی بود در بحث طرح جامع مد و لباس ورود خوبی داشت و با درایت و دوراندیشی مطرح کرد که اگر این مساله حل نشود تبدیل به یکی از بحرانهای اجتماعی، سیاسی و دینی جامعه ایران میشود. متأسفانه آن طرح بهرغم اینکه به اقتضای زمان خودش طرح خیلی خوب و پیشروانهای بود به سرانجام نرسید و مورد حمایت قرار نگرفت، منتها ایشان تکلیف خود میدانست که در این عرصه وارد شود. بعدها بنده توفیق داشتم در چند رساله دکترا همکار ایشان بودم. یک رساله دکترا را مجددا برای بهروزرسانی این بحث تحت عنوان «الگوی سیاستگذاری چرخه مد و لباس» در مقطع دکترای فرهنگ و ارتباطات، ایشان به عنوان استاد راهنما با یکی از دانشجویان در دانشگاه باقرالعلوم انجام و نشان داد همچنان این دغدغه را دارد.
بنابراین آقای افروغ یک استاد صرفا آکادمیک که دغدغهاش بحثهای نظری باشد، نبود، هر چند در این حوزه انصافا کمنظیر بود. به هر حال ایشان دهه 80 کتاب روششناسی علوم انسانی «اندرو سایر» را ترجمه میکند. اهل فن میدانند که این کتاب در حوزه فلسفه یک روش است و مبتنی بر پارادیم رئالیزم انتقادی نگاشته شده و کتاب سنگینی است ولی به هر حال آن دغدغه نظری و پروژه فکری ایشان باعث میشد اگر اثری را ببیند که آن اثر ولو در دنیای غرب نوشته شده و به صورتبندی مبانی نظری ما برای رسیدن به جامعهشناسی ایرانی و اسلامی میتواند کمک کند، روی آن کار کند. من از عمد مفهوم ایرانی را بهکار بردم، چون ایشان به مبنای فرهنگ ایرانی و ضرورت توجه به فرهنگ ایرانی برای صورتبندی به جامعهشناسی بومی هم پایبند بود و از این منظر خاطرم هست که حتی مورد هجمه قرار گرفته بود که چرا ایشان روی فرهنگ اصیل ایرانی تأکید میکند؛ فرهنگ ایرانیای که از دوره قبل از اسلام بوده و بعد با اسلام پالایش شده و خیلی از این مفاهیم اولیه با ورود اسلام به کمال خودش رسیده است. ایشان از این منظر چه بسا مورد نقد قرار میگرفت ولی انسان آزاداندیشی بود، بویژه در مقام پروژه نظری، دکتر افروغ انسان
آزاداندیشی بود و به هیچوجه مصلحتاندیشی نمیکرد و معتقد بود اندیشه و تفکر در راه است.
اواخر دی که برای عیادت به منزل ایشان رفتم، حال ایشان واقعا نامساعد بود ولی شگفتانگیز این بود که در همان حال نامساعد کتاب دست ایشان بود و با یک ذوق و شوقی مطالعه میکرد.
واقعا تفکر و اندیشه را در راه میدانست و هیچ لحظهای در این زندگی با برکت خود از اندیشیدن کوتاهی نکرد. این شهامت را داشت که اگر یک جایی در این مسیر اندیشهورزی خطایی میکرد به دانشجویان و همکارانش اعلام کند من اشتباه کردم و اینجا این برداشت درست است، کما اینکه خاطراتی از این ناحیه هم برخی اساتید و دانشجویان از ایشان دارند.
اما در ساحت دوم که ساحت پروژه روشنفکرانه آقای دکتر افروغ است و در پیام حضرت آقا به این هم به نوعی تصریح شده، این بود که واقعا وقتی ایشان وارد فضای سیاسی شد شاید جزو نوادری بود که دامن خود را به بازیهای سیاسی و حواشی سیاسی آلوده نکرد و واقعا دنبال این بود که آن اندیشهورزی و عقلانیت را در ساحت سیاست نشان دهد. افتخار ایشان این بود که در مکتب امیرالمومنین به عنوان یک شاگرد قلمداد شود، دغدغه عدالتورزی حضرت را در جامعه تعقیب کند و از این منظر بود که وارد سیاست شد نه به جهت عناوین و مطامع و منافع و رانتهایی که چه بسا ممکن است برای خیلیها وقتی وارد عرصه سیاسی میشوند و به مناصب سیاسی تکیه میکنند، جذاب باشد.
واقعا اینگونه نبود لذا وقتی هم از سیاست کنار آمد با کمترین حاشیه کنار آمد، برخی افراد هستند که وقتی وارد مناصب سیاسی میشوند و میخواهند از آن مناصب دل بکنند با کلی چالش دور میشوند، منتها دکتر افروغ اینطور نبود. وقتی از حوزه سیاست دوباره به دانشگاه برگشت بدون سر و صدا این اتفاق افتاد و حتی جالب این است که وقتی هم از دانشگاه با کملطفی بازنشسته شد هیچ لطمهای به روح بزرگ و سترگ ایشان وارد نشد و به مرام و مسلک خود پایبند بود.
یعنی در یک بازهای ایشان هم استاد دانشگاه بود (هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس بود) و هم نماینده مجلس اما در یک بازه زمانی اندک هر دو عنوان از او سلب شد، یعنی هم بازنشسته شد از دانشگاه و هم دیگر سمت سیاسی نداشت. بهعنوان یک استادی که بازنشسته است در دانشگاهها دعوت میشد ولی با این وجود هیچ لطمهای به شخصیت و مرام ایشان وارد نشد و نسبت به نظام بیانصافی نکرد. برخی افراد هستند که وقتی مورد کممهری و کملطفی قرار بگیرند دیگر زمین و زمان را به هم میدوزند و میخواهند به هر نحوی شده ثابت کنند جامعه و انقلاب به آنها مدیون است اما دکتر هرگز اینگونه نبود. خودش را وامدار انقلاب اسلامی میدانست، نه اینکه انقلاب اسلامی را به خاطر این مسائل وامدار خود بداند و نسبت به انقلاب تکدر پیدا کند و به این خاطر بود که به صورت مبنایی انقلاب اسلامی را پذیرفته بود و به انقلاب اعتقاد داشت.
در دیدار آخر به من گفت یکی از دانشجویان از من پرسید مهمترین کاری که امام خمینی کرد چه بود و امام اساسا چه کار اندیشهای کرده است؟ ایشان گفت در جواب این دانشجو گفتم امام اگر هیچ کاری نکرده بود جز اینکه نشان داد پیوند میان حکمت نظری و عملی شدنی است و اندیشههای اسلامی را در قالب یک ساختار سیاسی میتوان محقق کرد (کاری که در طول تاریخ متفکران ما نتوانسته بودند بکنند) مهمترین کار و دستاورد اندیشهورزانه را بهدست آورده بود.
حضرت امام بود که نشان داد این ظرفیت و پتانسیل در اسلام هست که بعد از 1400 سال بتواند یک ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را در عالم برپا کند.
میخواهم بگویم اعتقاد ایشان به انقلاب اسلامی، اعتقاد مبنایی بود، لذا رهبر حکیم انقلاب اسلامی برای ایشان با این مهر و عنایت پیام میدهند. کم نبودند اساتید بزرگ دانشگاهی که در حوزههای مختلف از جمله حوزههای علوم انسانی و اجتماعی مطرح بودند و از دنیا رفتند، اما چرا رهبر معظم انقلاب اسلامی برای ایشان پیام میدهند. پیام ایشان نکات مهمی دارد. حضرت آقا میخواهند اعلام کنند برخی افراد شاخص هستند و باید به ایشان توجه کرد و الگوی جوانان این کشور بشوند.
دکتر عماد افروغ الگوی خوبی برای جوانان متدین و اندیشهورز ما بود که در رشتههای مختلف علوم اجتماعی و انسانی در حال تحصیل هستند. دکتر چه در حیات علمیاش و چه در کنشگری اجتماعی و سیاسی به عنوان یک فرد دردمند و دغدغهمند مطرح بود. یکی از خلأهایی که ما امروز در فضای علمی کشور داریم همین است که خیلی از اساتید، دردمندی و دغدغهمندی جامعه امروز ایران را ندارند ولی دکتر اینگونه نبود. دکتر واقعا بدون هیچ چشمداشتی دغدغه عدالت اسلامی و مستضعفان را داشت و برای اینها حاضر بود از آبروی خودش مایه بگذارد و حتی در این راه مورد هجمه نیز قرار گرفت. در عرصه نظری از ملامت روشنفکران در این زمینه که چرا به قرآن و نهجالبلاغه میپردازی هراسی نداشت. خیلی از اساتید با نگاههای روشنفکرمآبانه از رویکرد اسلامی جامعهشناسی حمایت و استقبال نمیکنند ولی دکتر افروغ این مسیر را پیش گرفت. دکتر آزاداندیشانه، شجاعانه و عاقلانه پروژه اندیشهای خود را در حوزه فلسفه علوم اجتماعی و جامعهشناسی دینی و اسلامی پیش میبرد. این رویکرد خیلی حریت و شجاعت میخواهد و عشق ایشان به حضرت امیرالمومنین علیهالسلام باعث میشد این روحیه و شجاعت را در عرصههای علمی و عملی داشته باشد و بیحکمت هم نبود که در ایام شهادت مولای خود به وصال حقتعالی رسید.