printlogo


کد خبر: 261776تاریخ: 1402/1/29 00:00
به مناسبت سالروز وفات علامه مجلسی
غواص دریای نور

ماه رمضان، سالروز درگذشت علامه مجلسی، مولف کتاب سترگ بحارالانوار است. علامه در مسیر احیای علوم اهل‌بیت علیهم‌السلام راه استادش فیض را در پیش گرفت و در نخستین قدم «کتب اربعه» را به صحنه درس و بحث کشاند. وی ضمن نگاشتن شرح بر اصول کافی و تهذیب، از شرح «من لا یحضره الفقیه» که پدرش بر آن شرحی نگاشته بود، خودداری کرد و یکی از شاگردانش را به نوشتن شرح استبصار تشویق کرد. وی طلاب را که مدت‌ها از روایات و احادیث جدا بودند به مطالعه و تحقیق در روایات تشویق کرد و برای حفظ و نگهداری کتب اربعه از گزند حوادث روزگار و تحویل آنها به نسل فردا بدون هیچ‌گونه کم و کاستی و تحریف، اعلام کرد «اگر هر یک از طلاب کتب اربعه را بنویسد، به دریافت یک اجازه از او نائل خواهد شد. طلاب با شوق تمام به نوشتن کتب اربعه پرداختند و نسخه‌ها را نزد علامه می‌بردند و او با خط خود در پشت نسخه‌های آنها اجازه آنان را می‌نوشت».
علامه با خود می‌اندیشید تدریس کتب اربعه و توجه به بعضی دیگر از کتاب‌ها چون «ارشاد مفید»، «قواعد علامه» و «صحیفه سجادیه»، تنها این کتب را از خطر نابودی نجات خواهد داد اما برای کتب دیگر چه باید کرد؟ اندیشه درباره هزاران کتاب شیعه که در کوره‌های حمام یغماگران و فرهنگ‌کشان به خاکستر تبدیل شده بود و نیز صدها نسخه کوچک و بزرگ روایات که از حوادث روزگار مصون مانده یا در کنج صندوقخانه‌ها پنهان شده بود یا آنها را به نقاط دوردست دنیا کشیده بودند، او را آزار می‌داد. از سوی دیگر تعصبات غیر شیعه در نابودی ذخیره‌های گرانبهای تشیع و احتمال سقوط دولت صفویه به دست 2 قدرت بزرگ شرق و غرب و نفوذ قدرتمندانه صوفیان در دربار و جامعه و نقشه‌های آنان برای تحریف بسیاری از روایات و بی‌توجهی طلاب به کتب روایات و احادیث، بیش از پیش آثار اهل‌بیت را در معرض خطر نابودی قرار داده بود. از این‌رو علامه تلاش همه‌جانبه‌ای برای به دست آوردن آثار تشیع آغاز کرد به گونه‌ای که او در این تلاش وسیع 200 اصل (و منبع مکتوب) از اصول چهارصدگانه معتبر شیعه را به دست آورد و نفیس‌ترین کتابخانه تشیع را گرد آورد. حتی زمانی که به علامه خبر دادند نسخه کتاب «مدینه العلم» در یکی از کتابخانه‌های یمن به چشم خورده است، علامه این مطلب را با شاه در میان گذاشت. شاه سفیرانی را با هدایای فراوان و گرانبها نزد پادشاه یمن روانه آن کشور کرد و از او کتاب «مدینه العلم» را درخواست کرد اما هیچ‌گاه آن کتاب به دلایل نامعلوم به دست علامه نرسید.
علامه در ادامه کارهای فکری - فرهنگی خود بسیاری از کتب گذشتگان را که علما در مسائل گوناگون نگاشته بودند احیا کرد و طلاب را به نسخه‌برداری از آنها تشویق و ترغیب کرد و کتاب‌هایی را که غبار غربت گرفته و کسی آنها ‌را نمی‌شناخت و مطالعه نمی‌کرد با دستخطش در زیرشان می‌نوشت که این کتاب غریب مانده و کسی آن‌ را نمی‌خواند.
رهبر معظم انقلاب درباره علامه مجلسی می‌فرمایند: مرحوم مجلسی رضوان‌الله‌علیه در کتاب «حق‌الیقین» و «عین‌الحیاه» و امثال اینها، اخلاق و عقاید دینی را با همان زبان خودش می‌گفت و دنیایی را به تفکر اعتقادی شیعی نزدیک می‌کرد. شما خیال نکنید که این کتب مجلسی بیهوده نوشته شده است؛ نخیر، پایه‌های تشیع را - در آن زمانی که تشیع در کشور ما تازه بود - همین کتاب‌ها قرص کرده است. به کتاب‌های «حیاه‌القلوب» و «حق‌الیقین» و «عین‌الحیاه» مجلسی به چشم حقارت نگاه نکنید و نگویید اینها چه اثری دارد؛ نخیر، اینها یک روز خیلی اثر داشته است. مجلسی و امثال او آمدند عقاید شیعه را در دل‌های مردم محکم کردند. آن روز آن مطالب به درد می‌خورد اما امروز من و شما نمی‌توانیم «حق‌الیقین» و «حیاه‌القلوب» را تجویز کنیم؛ بگذارید در قفسه به عنوان تاریخ بماند؛ اگر هنر داریم، آن مضمون را با زبان امروز بنویسیم. بنده امروز «حق‌الیقین» و «حیاه‌القلوب» را برای مردم تجویز نمی‌کنم؛ به درد مردم نمی‌خورد. ممکن است خیلی از شماها اصلا «حق‌الیقین» را نخوانده باشید اما بنده خوانده‌ام. «حیاه‌القلوب»، «حق‌الیقین»، «عین‌الحیاه» - این کتب فارسی مرحوم مجلسی - پر از مطلب است اما نه مطلب باب جوان امروز؛ نه مطلب باب تفکر روشنفکریِ امروز که در زمان مجلسی از این حرف‌ها عین و اثری نبود.
ایشان در سخنرانی دیگری با اشاره به ساده‌زیستی علامه مجلسی می‌فرمایند: در میان علمای دوران صفویه، شیخ‌الاسلام هست، عالم معروف مورد توجه شاه هست، میرداماد هست، شیخ بهایی هست، ملامحمدباقر سبزواری هست. همه آنان شیخ‌الاسلام‌ها و علمای بزرگ و مورد توجه دربارها بودند اما زندگی آنان را که نگاه می‌کنید، می‌بینید مثل یک عالم غیروابسته‌ به دستگاه‌ها زندگی می‌کردند؛ یعنی درست در کنار مردم، با مردم، در خدمت مردم و برای مردم؛ این چیز خیلی عجیبی است. یا مثلا «مجلسی» که شیخ‌الاسلام بزرگ اصفهان بوده و آن دستگاه باعظمت را داشته، یک روحانی بوده که مردم به او مراجعه می‌کردند و مساله می‌پرسیدند؛ همین کارهایی که امروز روحانیون در طول این مدت می‌کرده‌اند. بعد هم وقتی که دوران ارتباط با سلاطین پایان گرفت (در آن اوایل، چون سلاطین صفویه به علما احتیاج داشتند، به آنها رو می‌آوردند و به طرف‌شان می‌رفتند؛ لذا یک مقدار ارتباط داشتند) شما می‌بینید که علما سلسله‌ جداگانه‌ای شدند که باز در خدمت دین، در خدمت معارف و در خدمت مردم بودند و هیچ‌کس نتوانست از آنان سوءاستفاده کند.

Page Generated in 0/0062 sec