printlogo


کد خبر: 262032تاریخ: 1402/2/6 00:00
به مناسبت چهلمین روز درگذشت حجت‌الاسلام دیانی
برای او که از بی‌قراری به قرار رسید

طاهره راهی: راستش را بخواهید من مسعود دیانی را نمی‌شناختم، حتی برنامه‌های شب روایت و سوره را هم خیلی پیگیر نبودم، نه برایم موضوعیت داشت و نه ساعت خوبی برای پخش از تلویزیون داشت. ساعتش، زمان دیدن سریال توسط مامان بود و خب! همیشه مادر ارجحیت دارد. من آقای دیانی را از طریق دوستان دورادور می‌شناختم و این‌بار نزدیک‌تر در پیج شخصی‌اش که می‌نوشت. ماه محرم سال قبل اما کمی آشناتر شد؛ با آن سر بدون مو و برنامه سوره. این‌ بار مادر با دیدن سر و رو و دانستن بیماری‌‌اش، نشست به دعا کردن برای سلامتی او، برای سلامتی کسی که تنها از قاب تلویزیون دیده بود. اما من و بابا می‌نشستیم پای صحبت‌هایش و گریه می‌کردیم. بابا اهل سخنرانی خارج از خانه نیست، عوضش تا دل‌تان بخواهد سخنرانی‌های ظهرهای سمت‌ خدا و باقی را چند بار گوش می‌دهد و حتی  نت برمی‌دارد! آقای دیانی امسال برای‌مان آشناتر شد و خب! من تنها صحبت‌هایش را می‌خواندم. برای منی که در غسالخانه بوده‌ام و ترس از مرگ و مردن کمی متفاوت شده، نه حرف‌های آخرین او، که حرف‌های ابتدایی کانالش، کلی حرف داشت. سال 95 آقا مسعود اینچنین آغاز کرد: «این چندمین بار است که خانه به خانه می‌شویم، خانه اصفهان، خانه دماوند، خانه اول قم، خانه دوم قم و  حالا تهران، ما از آغاز خانه داشتیم، قرار نداشتیم».
بله! ما از آغاز خانه داشتیم آقای دیانی، آن هنگام که بر شاخه طوبی بر درخت سدره‌المنتهی نشسته بودیم، خانه داشتیم و تنها با یک سلام، بی‌قراری‌مان آغاز شد. حالا دیگر تو از بی‌قراری گریخته‌ای و به قرار رسیده‌ای، قرار با حسینی که ما را نه‌تنها با اشک، که با عقل و منطق با او همنشین کردی و  به ما مزه‌مزه کردن دین را آموختی... .

Page Generated in 0/0066 sec