خداوندا چه دلبر آفریدی
هزاران شکر دختر آفریدی
چه در شادی، چه در غصه، همیشه
به اشک او را شناور آفریدی
هزار و نهصد و هشتاد تا رنگ
در آن چشم مدور آفریدی
همه کون و مکان را عاشق وی
و وی را عاشق زر آفریدی
برای قلع و قمع جیب بابا
به ناز و غمزه شرخر آفریدی
به ظاهر اهل عشق و صلح و منطق
به واقع قوم بربر آفریدی!
برای وی به جای کیسه بوکس
خداوندا برادر آفریدی
جهان انبار باروتی ز فتنه
تو هم کبریت احمر آفریدی؟
برای دفع شر فتنههاشان
سپس آخوند و منبر آفریدی!
و ایضا سوسک و موش و مارمولک
حریف این تکاور آفریدی
چهل تا گوش و ده چشم و نود حس
درون یک وجب سر آفریدی
برای نیمه دیگر خدایا
کرم کردی و همسر آفریدی
شود تکمیل تا ایمان مردان
سر هر کوچه محضر آفریدی
برای حمل اسباب و جهازش
بسی نیسان و خاور آفریدی
چو دیدی کس حریف آن زبان نیست
برایش خوارشوهر آفریدی
ز کفگیر و ز دمپایی سلاح و
ز مبل و میز سنگر آفریدی
برای آشتی بعد دعوا
خورشت قیمه کنگر آفریدی
کجاها رفت شعر من خدایا
نگفتم فتنهپرور آفریدی؟!
خدایا شاهدی این شعر طنز است
وگرنه تو که محشر آفریدی
بهشت خویش را کردی به نامش
از آن روزی که مادر آفریدی
لذا باید کنم تکرار این را
هزاران شکر دختر آفریدی