گفتوگوی «وطن امروز» با نویسنده «مثل هاجر» خاطرات فاطمهسادات علیزادهثابتی، همسر شهیدان رضا و مهران عزیزانی از شهدای دفاع مقدس و مدافع حرم
شیما ناصری: در دفتر خاطرات جنگ افراد زیادی را میتوان یافت که هر کدام سهمی به اندازه وجودشان در حماسهآفرینی جنگ داشتند. از جمله افرادی که به وفور میتوان آنها را لابهلای برگهای دفترهای خاطرات جنگ یافت، همسران شهدا هستند؛ زنانی که با علم به هدف والای شوهرانشان، پا در زندگی پر از سختی اما همراه با رضایتمندی میگذارند. زنانی که گاهی هنوز به زندگی زیر یک سقف وارد نشدهاند، طعم تلخ تنهایی و از دست دادن همراهی را تجربه میکنند که اندک خاطراتی را کنار هم رقم زدهاند و حال باید سالیان سال با همان اندک خاطرات، زندگی را سپری کنند. در این میان کمتر به موضوع خاطرات همسران شهدا ورود شده و کمتر کسی درصدد نگارش آن برآمده است. از جمله انتشاراتی که به این حوزه ورود کرده، انتشارات «27 بعثت» است که در دومین جلد از همسرانه خود، خاطرات فاطمهسادات علیزادهثابتی، همسر شهیدان رضا و مهران عزیزانی را در کتابی به نام «مثل هاجر» به رشته تحریر درآورده است.
مونس عبدیزاده، نویسنده «مثل هاجر» در گفتوگو با «وطن امروز» میگوید: متن مصاحبه را که خواندم، برایم جالب بود؛ زنی که آنقدر توفیق داشت زندگیاش با 2 تا شهید گره بخورد. درباره محتوای کتاب هم میتوانم بگویم مثلاً خود خانم عزیزانی هم آخر کتاب اشاره میکند که یک بار در خواب با روح مقدس آقا مهران و آقا رضا صحبت میکرده که به آنها گفته من پیش شما مهریه دارم و شما باید در آن دنیا من را شفاعت کنید، یعنی دید خانم عزیزانی محدود به این دنیا نبود، زندگی برای او محدود به این دنیا نبود، بلکه میخواهد در آن دنیا هم شفیعش بشوند.
مونس عبدیزاده در ادامه درباره انگیزه و هدفش از نوشتن در حوزه دفاع مقدس و زندگی همسران شهدا گفت: بعضیها گمان میکنند رزمندگان یا همسران شهدا، فکر میکنند خب یک برهه 8 ساله جنگ بوده و تمام شده؛ یک برههای از زندگیمان بوده و تمام شده، در صورتی که اینطور نیست. من همیشه به رزمندههایی که یک کم سختگیری میکنند درباره بیان خاطراتشان، یا همسران شهدا یا همسران جانبازان و اسرا و آزادگان میگویم خاطرات شما، خاطرات همسران شما، فقط محدود به خودتان نیست، شاید یک زمانی خاطرات شخصی بوده و حتی ممکن است مثلاً خاطرات خاصی هم نباشد ولی الان که جنگ تمام شده، خاطرات شما میتواند جزو اسناد قرار بگیرد.
نویسنده کتاب «مثل هاجر» درباره مهمترین نکته کتابش که با مخاطب در میان میگذارد، گفت: یکی از نکات مهم کتاب این است که زوجها بویژه زوجهای جوانی که تازه پا به عرصه زندگی متأهلی گذاشتهاند، باید زندگی این همسران را الگوی خودشان قرار دهند؛ چه همسران شهدای دفاع مقدس و چه شهدای مدافع حرم. مثلاً شهدای دفاع مقدس را در نظر بگیریم، ممکن است زندگی مشترکشان فقط 3 یا 4 ماه بوده باشد یا اینکه ۳ یا 4 سال با هم زندگی کرده باشند و همسر بیشتر در مناطق جنگی بوده ولی آن مدتی که در کنار هم بودند آنقدر زندگی شیرینی داشتند که همان بازه زمانی کم همچون سالها زندگی زوجهای جوان الان بوده است. مثلاً همین خانم عزیزانی را در نظر بگیریم، ایشان اول همسر آقا رضا عزیزانی بود، شاید مدت ازدواجشان یک سال طول کشید، این یک سال هم آقا رضا بیشتر اوقات در مناطق جنگی بود ولی خانم عزیزانی خاطرات مشترکی را که با ایشان داشت چنان زیبا بیان کرد و چنان خاطرات خوشی داشتند که آدم وقتی میخواند فکر میکند خانم عزیزانی به همراه آقا رضا مثلاً 10 سال، 15 سال زندگی کرده، در صورتی که فقط یک سال زندگی کردهاند، ببینید آن یک سال چقدر با برکت زندگی کردهاند، چه از لحاظ مادی و چه از لحاظ معنوی که به این اندازه شیرین است. درباره زندگی با آقا مهران عزیزانی هم همینطور است.مثلاً خانم عزیزانی وقتی آقا مهران پیشنهاد میدهد بیاید سوریه زندگی کند، هیچوقت نمیگوید من بروم سوریه، کشور غریب، سختی دارد، غربت دارد، بویژه اینکه امنیت ندارد، چون شرایط سوریه آن موقع جنگی بود، در صورتی که ایران امنیت کامل و آزادی کامل بود، میتوانست بگوید نه! من این امنیتی را که در ایران دارم رها نمیکنم تا بیایم سوریه و با شما زندگی کنم. امروز آقا مهران گفت بیا سوریه، فردا خانم عزیزانی در فرودگاه دمشق بود، یعنی در سختیهای زندگی پا به پای همدیگر جلو رفتند.
عبدیزاده درباره نحوه فرآیند جمعآوری و تدوین اسناد و مدارک در کتابش گفت: وقتی متن مصاحبه به دستم رسید، متن خام بود و وقتی داشتم میخواندم، دوباره سوالات متعددی در ذهنم به وجود آمد از این رو از طریق فضای مجازی با خانم عزیزانی در ارتباط بودم. آن سوالهایی را که در ذهنم به وجود میآمد برایشان میفرستادم و ایشان هم با سعهصدر جواب میدادند. بارها بود که شب یا نیمه شب سوالها را میفرستادم و ایشان هم با آن شرایطی که داشت، با آن مشغلهای که داشت ولی با سر صبر و حوصله جوابم را میداد ولی دوباره متن را که میخواندم میفهمیدم یک جایی هنوز جای کار دارد. حتی قسمتهایی از خاطرات خانم عزیزانی گرفته نشده بود، مثل خاطرات اربعین که خانم عزیزانی با آقا مهران عزیزانی رفته بودند، این در خاطرات نبود، خودم یکباره به ذهنم رسید و از ایشان پرسیدم و ایشان هم با جزئیات کامل تعریف کرد. میتوانم بگویم فرآیند جمعآوری اطلاعات از این طریق بود؛ از طریق پرسش و پاسخ و مصاحبه. درباره تدوین اسناد و مدارک هم که خود نشر 27 بعثت کار را بر عهده داشت یعنی من اسناد و مدارکی جمعآوری نکردم، مگر اینکه خود خانم عزیزانی در فضای واتساپ مثلاً فیلمی برایم فرستاده باشد.
وی دلیل انتخاب عنوان کتابش (مثل هاجر) را چنین بیان کرد: خانم عزیزانی را به حضرت هاجر تشبیه کردم، حضرت هاجر بین مروه و صفا آنجا که فرزند کوچکشان نیاز به آب داشت، ۷ بار رفتند تا به اذن خدا آب فراهم شد؛ من ایشان را به حضرت هاجر و آقا رضا و آقا مهران عزیزانی را به صفا و مروه زندگی خانم عزیزانی تشبیه کردم، به خاطر همین به این اسم رسیدم.
عبدیزاده در ادامه خاطرنشان کرد: اگر دفاع مقدس را در نظر بگیریم، خیلی از همسران شهدا بودند که در برههای که شهید بزرگوار در خوزستان یا در غرب بود، آنها برای چند ماه یا حتی یک سال یا 2 سال میرفتند پیش آنها زندگی میکردند تا اینکه همسرشان شهید میشد و آنگاه برمیگشتند. درباره شهدای مدافع حرم برخی همسرانشان پا به پای آنها به سوریه رفتند و آن راحتی زندگی در ایران را با زندگی همراه با سختی در کشور غریب عوض کردند و این سختی را به جان خریدند تا در کنار همسرانشان باشند. درباره خانم عزیزانی هم همینطور بود ولی نقطه تفاوت خانم عزیزانی با دیگر همسران شهدای مدافع حرم این بود که خانم عزیزانی در سوریه که رفت، همان فعالیتهای فرهنگی را که در ایران داشت در سوریه هم ادامه داد.