سیدهآزاده امامی: جواد ظریف که چندی سکوت پیشه کرده و در عرصه سیاست کمپیدا بود، با اظهاراتی جنجالی دوباره حاشیهساز شد تا یادمان بماند رشتهای که ۲ سال پیش ضمن ماجرای افشای فایل صوتی و اظهارات تأملبرانگیز او ناظر به «میدان» و عملکرد سردار دلها در جبهه مقاومت سر نخ آن پیدا شد، سر دراز دارد و چه بسا حالا حالاها باید جواد ظریف را در چنین امتدادی ببینیم و منتظر باشیم او پردههای بیشتری از این وجه شخصیتش برگیرد و هویت عریانتری از خویش بنمایاند.
واقعیت آن است که نگاهی حتی اجمالی به کارنامه عملی و منظومه فکری ظریف حکایت از آن دارد که واگویههای اخیر وی نه با سلوک و عملکرد تاکنونِ او تعارضی بنیادین دارد، نه با افکار و باورهای او بیگانه و از او بعید است؛ بیشک هدایت و مدیریت «مذاکرات هستهای» و رقم زدن توافقی چون «برجام» مهمترین پرونده همه عمر فعالیت حرفهای ظریف بوده است و کسی نمیتواند منکر این حقیقت شود که غایتالقصوای ظریف و تیم مذاکره و البته در سطحی بالاتر دولت روحانی در آن مقطع شکل دادن به توافق «به هر قیمتی» بود و این مقصود چونان بر تمام ساحتهای دولت مدعی «تدبیر» سایه افکنده بود که گوشش بدهکار هیچ توصیه و نصیحتی در راستای محکمکاری توافق و کاستن از شکافها و تلههای آشکار آن نبود و در شرایطی که طرف مقابل ناظر به منافع خودش به درستی و بنا به حکم عقل سلیم راهبرد «عدم توافق بهتر از توافق بد است» را در پیش گرفته بود، استراتژی جواد ظریف و تیم مذاکرهاش «هر توافقی بهتر از عدم توافق است» بود! گزارهای که بطلان آن، آن اندازه بدیهی است که به قول فلسفیون تصور آن سبب تصدیقش میشود و درک آن ذکاوتی خارقالعاده نمیطلبد و برای مردم عادی کوچه و بازار هم مبرهن است. اشتیاق زایدالوصف یکی از طرفین به توافق طبیعتا منجر به آن خواهد شد که به پذیرش «هر شرطی» تن بدهد و از هر طلب و خواستهای چشم بپوشد تا به هر قیمتی شده توافقی را شکل دهد، چه اینکه «صرف توافق» برای او یک «دستاورد» است! و این معنای حقیقی «سازش» است؛ عقب نشستن مدام و دست کشیدن از اصول صرفا برای شکل دادن به «هر توافقی». «برجام» بر چنین بستر سستی پای نهاده شد که دیری نپایید بنای آن فروریخت و «خسارت محض» شد که در اوج دوران ثمردهی و پادشاهی ماحصلش «تقریبا هیچ» بود و جز به مثابه عبرتی برای آیندگان آورده دیگری نداشت.
اینکه میگوییم اظهارات اخیر ظریف چیز تازهای نیست و تعارضی بنیادین با پیشینه او ندارد، دقیقا به همین دلیل است؛ جواد ظریف ضمن این مطالب درواقع آنچه را طی 8 سال در کسوت وزیر امور خارجه این نظام به انجام رسانده تئوریزه کرده و استراتژی و اصولی را که در همه عمر حرفهایاش دنبال میکرده، بیپرده بیان داشته است؛ «سازش» برای ظریف «استراتژی مذاکره» و «ترکمانچای» آرکیتایپ او و «مثال توافق» به معنای افلاطونی کلمه بوده است. طُرفه آنکه وقتی منتقدان «برجام» را با «ترکمانچای» قیاس میکردند، حضرات برمیآشفتند و هزار و یک وصله ناجور حواله ایشان میکردند.
سلوک «سازشکارانه» ظریف -که پیشتر و در مذاکرات هستهای یک دهه قبل و گفتوگوهای معروف با البرادعی هم ثابت کرده بود مصالح حزبی و جناحی برای او اولویتی بیش از منافع ملی دارد- آن هنگامی به اوج خود رسید که تنها چند روز پس از شهادت سردار دلها در مصاحبه با نشریه اشپیگل آلمان در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه آیا مذاکره با آمریکا را پس از ترور ژنرال سلیمانی غیرمحتمل میدانید گفت: «خیر، من هرگز چنین امکانی را رد نمیکنم به شرط آنکه آنها رویکرد خود را تغییر دهند و واقعیات را به رسمیت بشناسند. از نظر ما مهم نیست که چه کسی در کاخ سفید مینشیند، چیزی که اهمیت دارد نحوه رفتار آنهاست. دولت ترامپ میتواند گذشتهاش را جبران کند، تحریمها را بردارد و به میز مذاکره بازگردد. ما کماکان بر سر میز مذاکره هستیم». معلوم نیست از نظر ظریف چگونه امکان «جبران» ترور یک اسطوره ملی وجود داشت و دولت آمریکا چه کار دیگری باید انجام میداد که مذاکره دیگر از نظر این حضرات محلی از اعراب نداشته باشد؟
چنین ابراز اشتیاقی برای مذاکره آن هم تنها چند روز پس از ترور یک مقام عالی نظامی کشور در شرایطی که کشور به نوعی در وضعیت جنگی قرار داشت و بغض و خشم انقلابی ملت تا منتهای درجه برانگیخته بود، به حدی منفعلانه و حقیرانه بود که انتقادهای بسیاری را در داخل کشور برانگیخت؛ چه اینکه منتفی ندانستن امکان مذاکره در چنان شرایطی گذشته از آنکه به دور از همه عرفهای پذیرفته شده دیپلماتیک در شرایط اینچنینی بود و واکنشی انقلابی اقتضا میکرد، آشکارا عزت ملی مردم را خدشهدار کرده و مطالبه بحق ملت را که در تشییع بینظیر دهها میلیونی سردار شهید فریاد شد، نادیده میگرفت.
با همه این احوال اما اینجا هم این وادادگی در ابراز اشتیاق به ازسرگیری مذاکره با آمریکا به کار ظریف و همپالگیهایش نیامد و رئیسجمهور تروریست آمریکا را در دشمنی گستاختر کرد تا آنجا که در پاسخی بیادبانه به ظریف اشتیاق او را به ریشخند گرفت و او را به گونه عبرتآموزی تحقیر کرد؛ ترامپ در واکنش به موضع حقیرانه ظریف گفت: «وزیر خارجه ایران میگوید: ایران خواستار مذاکره با ایالات متحده است اما میخواهد تحریمها برداشته شود. نه، مرسی!» و البته این قانون همیشگی سیاست و دیپلماسی است که اظهار عجز و ابراز اشتیاق در برابر دشمن نهتنها هرگز دشمن را از دشمنی بازنداشته، که بر کینهتوزی و خباثت و دشمنی وی نیز افزوده است.
در این جستار مجال برشمردن مصادیق انفعال ظریف و گام به گام عقب نشستن او از اصول و منافع ملت نیست اما حاصل آن همین بس که او با این راهبرد از سوخترسانی به هواپیمای خود نیز عاجز ماند تا سندی باشد بر این مدعا که منتهای مسیری که با دستفرمان «سازش» طی میشود کجاست! هرچند ظریف بخواهد با بازتعریف و
در واقع تحریف مفهوم «سازش» عملکرد خویش بویژه در پرونده هستهای را توجیه و تطهیر کند، تحریف تعریف «سازش» چیزی را عوض نمیکند، چه اینکه مردم درک روشنی از آن دارند که به فرموده این و آن تغییر نمیکند. منفور داشتن «سازشکار» و قهرمان دانستن «سازشناپذیر» نیز چیزی نیست که مختص فرهنگ ایرانی باشد و همه مردم در طول تاریخ و در عرض جغرافیا همواره چنین باوری داشتهاند.
علاوه بر تحریف مفهوم «سازش» و ارائه تصویری نهچندان مذموم و حتی معقول و مطلوب از آن، دامنه «توانمندیها» و «امکانات» دولت و حاکمیت هم به این دلیل در دایرهالمعارف این جماعت فروکاسته میشود که از قبح وادادگی و انفعال سازشکاران بکاهد. مسلم است که لحاظ امکانات و توانمندیها در دنیای سیاست نقش تعیینکنندهای دارد و هر سیاستمدار خردمندی ناگزیر از مدنظر داشتن این مؤلفههاست اما نکته اینجاست که ظریف و همفکرانش در فهم حد و حدود «توان» هم دچار خطای فاحشند، همچنین در محاسبه امکانات بالفعل موجود؛ باور وی به اینکه «آمریکا با یک بمب میتواند همه سیستم دفاعی کشور را از بین ببرد»، گواه همین خطای فاحش محاسباتی است. امثال ظریف خیال میکنند آمریکا اگر تا امروز اقدام خاصی را علیه جمهوری اسلامی انجام نداده، نه اینکه «نتوانسته» بلکه برای این بوده که «نخواسته»، حال آنکه بهرغم تصور ایشان آمریکا اگر گزینهای را علیه ایران به کار نگرفته دقیقا به این دلیل بوده که «نتوانسته» و از دستش برنیامده، و الا اگر میتوانست درنگ نمیکرد، چونان که تا امروز هرچه از دستش برآمده دریغ نکرده است. «توان» و «امکانات» یک فرد یا حکومت محدود به «امکانات موجود» نیست و همه قوای «بالقوه» را نیز در برمیگیرد. و تو چه میدانی گستره این «قوای بالقوه» تا کجاست؟
اوج کجسلیقگی و بیدرایتی ظریف آنجا بود که این دیدگاهها را در آستانه سالگرد عروج ابرمردی بیان کرد که به تعبیر رهبر حکیم انقلاب «بدون هیچ امکان نرمافزاری و سختافزاری خاصی» و تنها به پشتوانه ایمانی راسخ و ارادهای پولادین قواعد موجود را مسخر خویش کرد و آرمانهایش را به کرسی تحقق نشاند. مردی که اگر بنا بود ملاحظه توان بالفعلش را بکند و به قدر امکانات موجودش طرح بریزد و حرکت کند حالا از او هم مثل بسیاری از روحانیون همعصرش که دایره تأثیرشان به حجرههای کوچک درس و بحثشان محدود ماند، نامی نمانده بود و امروز «ربع پهلوی» پادشاه ایران بود و نه از تاک «انقلاب اسلامی» نشان بود، نه از تاکنشان. همه پیشرفتهای تمدن بشری به طور عام و انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن بویژه در عرصههای نظامی و هستهای و فناوریهای نوین به طور خاص، سند روشن بطلان باورهای آلوده به حقارت امثال ظریف است که اگر جز این بود و بشر در پیشبرد اهداف خویش به امکانات موجودش بسنده میکرد حالا معلوم نبود تمدن بشری در کجای تاریخ ایستاده بود.
ظریف با بیان این مطالب ثابت کرد آنقدرها هم که ادعا میشود فرد باهوش و بافراستی نیست که با تحریف مسلمات تاریخی اینگونه آبروی حرفهای خود را به تاراج گذاشته است؛ «تئوریزه کردن سازش» و بیش از آن «تطهیر قرارداد ننگین ترکمانچای» دومین انتحار سیاسی ظریف است که پس از اظهارات نسنجیدهاش در باب «میدان» و اقدامات «اسطوره مقاومت» در کارنامه سیاسی ظریف ثبت میشود و او را از جایگاه عاریتی «قهرمان دیپلماسی» به «تئوریسین سازش» فرو میکاهد. حالا شاید سر آن جمله معروف چند سال پیش رهبری را بهتر بفهمیم که فرمودند: «من دیپلمات نیستم، من انقلابیام». ظریف خیلی تلاش کرده در مطالب بیانیهوارش با تحریف تاریخ کارنامه 8 ساله خویش را به قیمت تخطئه عملکرد ۴۵ ساله انقلاب، تطهیر کند اما به قول دانشمند شهید «حسن طهرانیمقدم»: «تنها افراد ضعیف به اندازه امکاناتشان کار میکنند».