printlogo


کد خبر: 263780تاریخ: 1402/3/25 00:00
در ستایش کاندیدا

حکایت کنند در روزگارانی نه چندان کهن، قریب به چهارده سال قبل، در ۲۵خرداد سنه ۸۸هجری خورشیدی، ایرانیان انتخاباتی پشت سر نهادند پر حرف و حدیث. کاندیدای انتخاباتی را هوای پیروزی در سر بود. مریدانی داشت که قبل از آوردگاه مذکور، بی‌آنکه خنده‌ بر رخسار بیاورند، می‌گفتند: «اگه تقلب بشه ایران قیامت میشه!» وی رأی نیاوردن را برنتافت و گفت: «دیدید، دیدید گفتم تقلب میشه!» عیال وی نیز گستاخانه دو پایش را در نعلین کوهنوردی فرو کرده و گفت: «در تاریخ نیست، جز آنکه داماد لرستان و پسر آذربایجان همواره رئیس‌جمهور می‌شد». ایشان را از دلیل و مدارک تقلب پرسیدند، گفت:«آن چه عیان است چه حاجت به بیان است!» اینجا بود که کمر علم منطق از وسط دو تا شد. عده‌ای نیز در این میان بوی خر داغ کرده به مشام‌شان رسیده و گفتند:«عجب، پس تقلب شده... خب...». BBC فارسی و VOA نیز وارد صحنه کارزار گشته و ضمن مواخذت و معاتبت گفتند:«خب و کوفت، بریزید در خیابان‌ها». پس جامه سبز و پیژامه قهوه‌ای به تن کرده و فریاد همی‌زدند: «رأی ما رو دزدیدن، دارن باهاش پز میدن!» همی‌گفتند: «ما بی‌شماریم». اما روز ۹ دی، چونان پشه‌ای در هوا نیست شدند! نماز جمعه را اول بار به چشم دیده و نمازی برپا داشتند، نماز نه‌ها، نمااااز... مرد و زن در یک صف بنشسته و با گیوه‌هایی از جنس کتانی و ورنی اقامه بسته، من‌وتو قبله‌شان بود و تکبیرشان به افق رادیو فردا و پس فردا. ماه رمضان را پاس داشته و مقید به راهپیمایی روز قدس بودند. در آن روز که حکم پروردگار بر روزه بود، فریاد می‌زدند:«نه غزه نه لبنان...» و چون گلوی‌شان خشک گشتی، قلپ آبی خورده و بعد از پاک کردن دهان با پشت آستین‌شان ادامه می‌دادند: «جانم فدای ایران.» ایشان را وطن‌دوستی از درون موج که هیچ، سونامی می‌زد. کشته خواستند، پس خودشان کشتاندند. آدم زنده را پنهان کرده و از برایش ختم گرفتند. روی منبر عزایش نشسته و ذم نظام گویان، چهار بار جوری تشنج نمودند که فک و فامیل صاحب عزا چهارچشمی ایشان را نگریسته و با خویش گفتند:«حالا خوبه زنده‌اس...» خودشان نیز کف و خون قاطی کرده و نفهمیدند که در آخر با دین چه نسبتی دارند. پس از گذشت سال‌ها، کماکان این سؤال باقی‌مانده که چندچندید؟

Page Generated in 0/0058 sec