عدنان حیدری: امیرالمومنین علیهالسلام در بخشی از نامه 53 نهجالبلاغه معروف به عهدنامه مالک اشتر، بحث مهمى درباره قضات بیان میدارد و بخش مستقلی را در نامه به این بحث اختصاص میدهد تا اشارهاى به استقلال قضایى باشد که در دنیاى امروز به آن اهمیت زیادى مىدهند و قوهقضائیه را قوه مستقلى در برابر قوه اجرایى (دولت) و قوه قانونگذارى مىشناسند.
ایشان مىفرماید: «از میان رعایاى خود برترین فرد را نزد خود براى قضاوت در میان مردم برگزین» (اخْتَرْ لِلْحُکْمِ بَیْنَ النَّاسِ أَفْضَلَ رَعِیَّتِکَ فِی نَفْسِکَ).
این تعبیر مىرساند که درباره قضات حتما باید سراغ برترینها رفت، چراکه مسأله قضاوت امرى بسیار سنگین، حساس و سرنوشتساز است که تنها برترینها مىتوانند آن را سر و سامان بخشند.
آنگاه 12 صفت براى آنها برمىشمارد که در واقع نشان مىدهد برترینها چه کسانى هستند:
1- مىفرماید: «کسى که امور مختلف وى را در تنگنا قرار ندهد» (مِمَّنْ لاَ تَضِیقُ بِهِ الاْمُورُ).
اشاره به اینکه آگاهى آنها درباره مسائل مختلف و قوانین اسلام و شناخت موضوعات در حدى باشد که هر مسأله پیچیدهاى پیش آید راهحل آن را بدانند و در تنگنا قرار نگیرند.
2- «و برخورد مخالفان و خصوم با یکدیگر او را به خشم و لجاجت وا ندارد» (وَلاَ تُمَحِّکُهُ الْخُصُومُ).
یعنى آنچنان سعه صدرى داشته باشد که اگر گاهى طرفین دعوا در محضر او به نزاع و جنجال برخیزند از کوره در نرود و حکم عادلانه الهى را درباره آنها هرچند جسور و بىادب باشند صادر کند.
3- «کسى که در لغزش و اشتباهاتش پافشارى نکند» (وَلاَ یَتَمَادَى فِی الزَّلَّهِ).
به یقین افراد لجوج هنگامى که مرتکب خطایى شوند و متوجه شوند، به آسانى حاضر نیستند مسیر خود را تغییر داده و به سوى راه راست و صراط مستقیم بازگردند و همین سبب مىشود داورىهاى آنها ظالمانه و غیرواقعى باشد آن هم ظلمى از روى عمد که غیرقابل بخشش است.
4- «و هنگامى که خطایش بر او روشن شود بازگشت به سوى حق بر او مشکل نباشد» (وَلاَیَحْصَرُ مِنَ الْفَیْءِ إِلَى الْحَقِّ إِذَاعَرَفَهُ).
این وصف در واقع چهره دیگرى از عدم لجاجت یا به تعبیرى دیگر نتیجه آن است.
5- «کسى که نفس او به طمع تمایل نداشته باشد» (وَلاَتُشْرِفُ نَفْسُهُ عَلَى طَمَع).
بدیهى است اگر قاضى طمعکار باشد، حتى گرفتار کمترین طمع شود به آسانى مىتوان او را با پیشنهاد رشوه فریب داد و از داورى بحق بازداشت.
6- «کسى که در فهم مطالب به اندک تحقیق اکتفا نکند و تا پایان پیش رود» (وَلاَ یَکْتَفِی بِأَدْنَى فَهْم دُونَ أَقْصَاهُ).
اشاره به اینکه قاضى باید در فهم مسائل چنان باحوصله باشد که تمام جوانب مسأله و شرایط متخاصمان را که نزد او به داورىها حضور مىیابند بررسى و آنگاه حکم صادر کند.
7- «کسى که در شبهات از همه محتاطتر باشد» (وَأَوْقَفَهُمْ فِی الشُّبُهَاتِ).
مفهوم این سخن آن نیست که قاضى از حکم کردن باز ایستد، زیرا وظیفه او به هر حال فصل خصومت و فیصله دادن نزاع است، بلکه منظور آن است که توقف کند و تمام جوانب را بررسى کند و ظلمت شبهات را با نور علم برطرف سازد و گاه طرفین نزاع را به مصالحه که مواقف احتیاط است دعوت کند.
8- «کسى که در تمسک به حجت و دلیل از همه بیشتر پافشارى کند» (وَآخَذَهُمْ بِالْحُجَجِ).
مهمترین برنامه قاضى بررسى ادله طرفین دعواست؛ دلایل قوى و قابل قبول و نیز خوددارى از پذیرش دلایل ضعیف و آسیبپذیر.
این احتمال نیز هست که منظور از این جمله آن باشد که قاضى باید بیش از هر کس در جستوجوى دلیل باشد.
9- «کسى که با مراجعه مکرر اطراف دعوا کمتر خسته شود» (وَأَقَلَّهُمْ تَبَرُّماً مُرَاجَعَهِ الْخَصْمِ).
بسیار مىشود که ارباب دعوا هرکدام دلایلى براى خود دست و پا مىکنند و پى در پى براى قاضى مزاحمت فراهم مىسازند. قاضى اگر کمحوصله باشد آنها را طرد مىکند و چه بسا دلایل واقعى با این کار مکتوم مىماند ولى اگر پرحوصله باشد و ناراحت نشود حق بهتر به حقدار مىرسد.
10- «کسى که در کشف حقیقت امور شکیباتر باشد» (وَأَصْبَرَهُمْ عَلَى تَکَشُّفِ الاُْمُورِ).
به یقین اگر قاضى عجول و اهل شتابزدگی باشد حقیقت امر بویژه در دعاوى پیچیده براى او روشن نمىشود اما اگر صبور و شکیبا باشد و در صادر کردن حکم نهایى شتاب نکند بهتر مىتواند حق را به حقدار واقعى برساند. معناى این سخن آن نیست که مانند زمان ما رسیدگى به پروندهها را هر روز به بهانهاى به تأخیر بیندازند و گاهى فیصله یک نزاع سالها به تأخیر بیفتد، بویژه اگر پاى وکلاى پشتهمانداز در میان باشد که گاه با یک بهانه کوچک رسیدگى به پروندهاى را چند ماه به عقب مىاندازند.
11- «کسى که هنگام آشکار شدن حق در انشاى حکم از همه قاطعتر باشد» (وَأَصْرَمَهُمْ عِنْدَ اتِّضَاحِ الْحُکْمِ).
محتاط بودن قاضى و شکیبا بودن در برابر طرفین دعوا و جستوجوى حداکثرى ادله به این معنا نیست که در مقام انشاى حکم گرفتار وسواس شود و با روشن شدن حق در انشاى حکم امروز و فردا کند، بلکه باید مانند شمشیرى برنده نزاع را با انشاى حکم قاطع پایان دهد و به پیامدها و آثار متعاقب آن نیندیشد.
12- «ستایش فراوان، او را مغرور نسازد (و فریب ندهد) و مدح و ثناى بسیار او را به ثناخوان و مدحکننده متمایل نکند» (مِمَّنْ لاَ یَزْدَهِیهِ إِطْرَاءٌ وَلاَ یَسْتَمِیلُهُ إِغْرَاءٌ).
ناگفته پیداست افراد خودخواه و خودپسند هنگامى که از سوى کسانى تمجید و ستایش شوند ممکن است از مسیر حق بازگردند و روى حب ذات به ثناخوان علاقهمند شوند و به سبب همین علاقه حکم را ظالمانه به نفع او صادر کنند. امام تأکید مىکنند این قبیل افراد لایق مقام قضاوت میان مسلمانان نیستند، هرچند صفات دیگر در آنها موجود باشد.