محمد سلحشور: معروف است که «جان نگروپونتی» سفیر اسبق آمریکا در عراق در پاسخی قابل تامل به این سوال که چرا هیچگاه در آمریکا کودتا نمیشود، گفته بود: «چون در واشنگتن سفارت آمریکا وجود ندارد».
دخالت خارجی در امور داخلی دیگر ملل از جمله رویههای رفتاری ثابت دولتهای غربی در قبال دیگر جوامع بوده است. دولتهایی که هرگاه بخواهند با چشم بستن روی جنایات دیکتاتورهایی که منافعشان را تامین میکنند فضا را برای سرکوب مردم فراهم میکنند و هرگاه منافعشان ایجاب کند به بهانه حمایت از مردم و حقوق بشر، زمینهساز کودتا، جنگ داخلی و بحرانهای سیاسی در دیگر ملل میشوند. با این حال آنچه دولتهای غربی را در دل این رفتار دوگانه تقویت میکند، رسانههای همسویی است که برای مدیریت این جنگ روانی به یاری خود میگیرند.
قتل یک نوجوان مهاجر 17 ساله در فرانسه موج عظیمی از اعتراضات اجتماعی را رقم زده است. خیابانهای پاریس شاهد خروش جوانانی است که این جنایت را سمبلی از رفتارهای ضدانسانی در قبال مهاجران و دیگر نژادها میدانند. از کنترل خارج شدن وضعیت بسیاری از شهرها در سایه شورش خیابانی صدها هزار معترض باعث شده دولت فرانسه از هر ابزاری برای سرکوب معترضان بهره گیرد. با این حال رسانههای غربگرا تمام اهتمام خود را بر نادیده گرفتن این اعتراضات و در صورت لزوم توجیه رفتار دولت فرانسه گذاشتهاند. رسانههایی که کمتر از یک سال قبل به بهانه مرگ مهسا امینی تمام ظرفیتشان را خرج تثبیت روایت کشته شدن وی بر اثر جراحت و کشاندن مردم به خیابان کرده بودند، حالا در موضعی همدلانه ضمن محکوم کردن هرگونه رفتاری که رنگ و بویی از خشونت داشته باشد، مقابله پلیس با برهم زنندگان امنیت را اقدامی صحیح میخوانند.
در این مسیر البته رسانههای فارسیزبان خارج از کشور نیز که چند ماه پیش با ادبیات تروریستی جامعه ایران را تحریک به عریانترین رویههای خشونتآفرین میکردند حالا همراستا با رسانههای نژادپرست دست راستی، ضمن برجسته کردن گزارههایی همچون مهاجر بودن بدنه معترضان خیابانی، سرکوب این «آشوبگران» را گامی موثر جهت تضمین دموکراسی میخوانند.
یکی از خطوط جریان تحریف برای توجیه حوادث فرانسه و اعاده حیثیت برای آشوبگران، مقایسه تعداد کشتهشدهها در جریان حوادث این روزهای فرانسه و آشوبهای سال گذشته در کشورمان است. این قیاسگران البته علاقهای به مقایسه دیگر متغیرهای 2 کشور و عواملی چون دخالت خارجی و رفتار جریانهای اجتماعی ندارند. با این حال پیش از بررسی هرکدام از این متغیرها باید این پرسش کلیدی را طرح کرد: آیا حفظ امنیت یک حق و وظیفه عمومی برای تمام دولتهاست یا فقط دولتهای غرب حق انحصاری دفاع از امنیت خود را دارند؟ ناگفته پیداست کارکرد رسانههای غربگرا جلوگیری از عیان شدن همین استاندارد دوگانه در افکار عمومی است.
با این حال انداختن نگاهی به 5 متغیر «توطئه امنیتی»، «دخالت خارجی»، «الگوی آشوب»، «تهدید تجزیهطلبی» و «مواجهه نیروهای اجتماعی با شورش حادث شده» بخوبی میتواند مغلطه پشت قیاس تعداد کشتههای فرانسه و ایران را عیان سازد.
1- حوادث سال گذشته ایران هرچند با خبر تلخ درگذشت یک دختر جوان آغاز شد اما یک شورش از پایین به حساب نمیآمد. به این معنا آنچه به یکباره در خیابانهای ایران خود را عیان ساخت صرفا یک خشم عمومی که سرریز آن به خیابان بریزد، نبود. توطئه دستگاههای امنیتی خارجی و برنامهریزی آنها از ماهها پیش از این حادثه معطوف به ناآرامسازی ایران بود. در حوادث فرانسه اما امروز نمیتوان رد هیچ سرویس امنیتی بیگانهای را برای ناآرام کردن این کشور پیدا کرد.
2- آنچه امروز در فرانسه میگذرد ریشه داخلی دارد و هیچ بازیگر خارجیای نیز تلاشی برای استمرار بخشیدن به ناآرامیها ندارد، کما اینکه در روزهای گذشته هیچ قدرت خارجی یا نهاد بینالمللی برای تقویت معترضان و اپوزیسیون فرانسه وارد میدان نشده است اما در ایران از نخستین ساعات شروع آشوبهای خیابانی دهها دولت خارجی با حداکثر توان به حمایت و تقویت آشوبگران پرداختند. از جمله امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه که این روزها به پدران و مادران فرانسوی هشدار میدهد مانع حضور فرزندانشان در خیابان شوند، در چند نوبت با برخی چهرههای ضدانقلاب و برانداز دیدار کرد. مکرون صراحتا حوادث ایران را «انقلاب» خواند و در کنار دیگر رهبران اروپایی با تریبون دادن به جریانهای برانداز در مجامع عمومی به سمت مشروعیتبخشی به آنها قدم برداشت.
3- الگوی آشوب در حوادث سال گذشته کشورمان یک الگوی تروریستی بود؛ به این معنا که ضدانقلاب خارجنشین، رسانههای فارسیزبان و هزاران اکانت مجازی جوانان را به ترور تشویق میکردند. حوادثی را که در بسیاری از شهرها از جمله مشهد، اصفهان، تهران، ایذه و جوانرود اتفاق افتاد تنها در چارچوب همین قاعده میتوان بررسی کرد. رواج ادبیات و الگوی گروهک تروریستی منافقین برای کشاندن جامعه ایران به سمت جنگ داخلی و خیابانی در سایه تبلیغ ترور پیگیری میشد. جراید اصلاحطلب که این روزها با مقایسه تعداد کشتههای حوادث فرانسه و ایران سعی دارند نتیجهگیری مطلوب خود را داشته باشند زیرکانه از طرح این پرسش که چه تعداد نیروی پلیس در این حوادث کشته شدند دوری میکنند، چون جواب «هیچ» است. بر همین اساس شورش معترضان فرانسوی هرچند رنگ رادیکالی به خود گرفته اما در دسته اقدامات تروریستی جا نمیگیرد و ترور نیز به عنوان یک استراتژی در این شورشها انتخاب نشده است. چنانکه معترضان فرانسوی نیز بخوبی میدانند حرکت به سمت الگوی ترور با چه واکنشی از سوی دولت این کشور مواجه میشود. غیرقابل کتمان است که حوادث سال 1401 در ایران یک خشونت سازمانیافته بر بستر ترور بود که به شهادت نزدیک به 50 نیروی مدافع امنیت کشورمان منجر شد. جریانهایی که در فضای رسانهای نقش مزدوری غرب را ایفا میکنند خوب است به این پرسش پاسخ دهند: اگر نه 50 که تنها 5 نیروی پلیس فرانسه به دست معترضان کشته شوند، پاسخ دولت این کشور چگونه خواهد بود؟
4- وجه دیگری که در قیاس حوادث ایران و فرانسه نادیده گرفته میشود هدف آشوب و درگیریهاست. بمباران رسانهای ایران در سال گذشته و صدها تریبونی که در اختیار چهرههای تجزیهطلب قرار گرفت، رقص دهها پرچم غیرملی و قومیتی در تجمعات ضدانقلاب خارجنشین، ورود چهرهای مثل عبدالله مهتدی تروریست به ائتلاف اپوزیسیون مورد حمایت غرب و صدها شاهدمثال دیگر گواهی بر این واقعیت است که طرح کلان آشوبهای سال گذشته، تجزیه ایران یا حداقل فعال کردن زمینه برای میدانداری تجزیهطلبان بود. آیا میتوان در فرانسه امروز شاهدمثالی از وجود گروههای تجزیهطلب و حمایت خارجی از آنان پیدا کرد؟ در همین زمینه هم معترضانی که اکنون در خیابانهای فرانسه هستند بخوبی میدانند بلند کردن پرچم تجزیهطلبی و حمله به حاکمیت ملی، چه عواقبی برای آنان دارد.
5- کیلیان امباپه بهترین فوتبالیست حال حاضر فرانسه با بالا گرفتن آتش اعتراضات در یادداشتی که در فضای مجازی منتشر کرد از معترضان خواست اعتراض را در مسیری مسالمتآمیز پی بگیرند. این موضع امباپه که بازخورد گستردهای نیز در شبکههای اجتماعی داشت مشتی از نمونه خروار رفتار ورزشکاران، سلبریتیها و چهرههای اجتماعی در جریان ناآرامیهای فرانسه است. مقایسه رفتار سلبریتیهای فرانسوی که تلاش میکنند نیرویی واسط میان معترضان و پلیس باشند و به کاهش درگیریها کمک کنند با سلبریتیهای ایرانی که در صفحات مجازیشان تولید کوکتلمولوتف را آموزش میدادند از دیگر شاهدمثالهایی است که تفاوت پاریس و تهران را در بحرانهای اخیر نمایان میسازد. یقینا در فرانسه هیچ فوتبالیستی به صرف محبوب بودن جرأت انتشار خبر دروغ کشته شدن یک دانشآموز در مدرسه را ندارد و اگر چنین کند با پاسخ سخت دولت مواجه میشود. از دیگر سو رسانههای رسمی این کشور هم در انتشار اخبار کذبی که صرفا به ملتهبتر شدن فضا کمک میکند با یکدیگر وارد رقابت نمیشوند. روزنامههای اصلاحطلب که این روزها تمام اهتمامشان را بر بایکوت و توجیه حوادث فرانسه گذاشتهاند سال گذشته جرقه اول آشوبها را با ادعای جراحت مهسا امینی زدند.
فرانسه احتمالا هیچوقت با یک بحران امنیتی و توطئه تجزیه در سایه اعتراضات عمومی مواجه نشود چون در مقابل فرانسه هیچ فرانسه دیگری وجود ندارد.