تحلیلی بر اقدامات بنیامیه برای مسخ دستگاه محاسباتی جامعه اسلامی در جهت به ناکامی کشاندن جبهه حق
در بررسی تاریخ صدر اسلام بویژه در مقطعی که بنیامیه به مرور قدرت سیاسی را به دست میگیرد، همیشه این سوال برای پژوهشگران مطرح میشود که چطور میشود امت اسلامی بعد از زحمتهای زیاد پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) ایشان، راضی به خلافت امویان شده و ائمه اطهار را در راه مبارزه با این شجره ملعونه تنها میگذارند؟ حجتالاسلاموالمسلمین دکتر محمدرضا جباری، پژوهشگر تاریخ اسلام در یادداشت پیش رو به این سوال جواب داده است که بنیامیه چگونه جامعه اسلامی بویژه مردم شام را به اطاعت از خود وامیداشتند و آنها را به مقابله با اهل بیت پیامبر اکرم ترغیب میکردند.
منطقه شام نقش مهمی در تحولات تاریخ بویژه تاریخ صدر اسلام داشته است. بعد از فتح این منطقه در سال ۱۴ هجری و منصوب شدن یزید بن ابوسفیان از سوی خلیفه به عنوان والی این منطقه، نفوذ امویان نیز آغاز شد و بعدها این نفوذ در دوران معاویه رشد روزافزون یافت و بر گستره آن افزوده شد. سیاستهای ریاکارانه و در عین حال حسابشده معاویه موجب شد بین خاندان بنیامیه و مردم شام ارتباط نزدیک همراه با علاقه شکل گیرد و در دوران خلفای بعدی تا پایان دولت امویان این علاقه و ارتباط باقی بماند. علاقه شامیان به امویان به اندازهای بود که وقتی معاویه در بستر بیماری افتاد و به مردم اجازه عیادت داد، دسته دسته از اهل شام به عیادتش آمدند و وقتی احوال رنجور وی را دیدند، بسیار گریستند و بر ادامه حکومت بنیامیه تأکید کردند و خواهان خلافت یزید شدند.
معاویه تلاش فراوانی برای تثبیت موقعیت شامیان به کار برده بود؛ وی با تدابیر شیطانی خود در جنگ صفین، توانست شام را مستقل از دولت اسلامی اداره کند و بعدها پس از جریان صلح امام حسن(ع) دمشق را پایتخت جهان اسلام قرار داد. همین سیاستها موجب شد تا شامیان به وی و خاندانش علاقهمند شوند و هیچگاه آنان را در هیچ عرصهای تنها نگذارند.
بعد از فتح شام در دوره خلیفه اول یزید بن ابو سفیان از سوی ابوبکر به امارت دمشق و نواحی آن منصوب شد. سپس عمر، یزید بن ابو سفیان را بر ولایت شام تثبیت کرد و پس از مرگ او، معاویه (برادر یزید) را بر حکومت شام منصوب کرد و عثمان نیز او را ابقا کرد. حضور معاویه بر مسند قدرت در شام، دوره اوجگیری ارتباط شامیان با امویان و به تبع آن علاقهمندی آنان به خاندان ابوسفیان بود، بویژه اینکه معاویه با اتخاذ سیاستهای مکارانه که برگرفته از روحیه ریاکارانه وی بود توانست توجه مردم شام را به سوی خود جلب کند. بیگمان میتوان یکی از مهمترین عوامل جذب شامیان به سوی امویان را ریاکاری و مردمداری متظاهرانه معاویه دانست. او توانست با اتخاذ سیاست به اصطلاح پوپولیستی، مردم شام را طرفدار خود کند. معاویه برای مشروعیت بخشی به اقدامات خود، دست به برخی کارهای ریاکارانه مذهبی زد. وی پارچهای از دیبا روی خانه خدا کشید و برای مسجد پیامبر و محراب ساخت. از جمله مواردی که بر ریاکاری وی صحه میگذاشت صبر و بردباری ظاهری معاویه بود که برخی از مورخان را به اشتباه انداخته و موجب شده است آنان این مساله را یکی از حسنات وی به شمار آورند. برای نمونه، در یکی از نقلهای تاریخی آمده است که معاویه بعد از اینکه روی منبر از سوی یکی از مستمعان به دروغگویی متهم شد وی به جای برخورد با شخص معترض به منزل رفت و پس از لحظاتی در حالی که از محاسنش آب میچکید بر فراز منبر رفت و گفت: ای مردم بدانید که خشم و غضب از ناحیه شیطان است و شیطان از آتش است، پس اگر یکی از شما به دلیلی غضبناک شد خشمش را با آب خاموش کند. همچنین باید به مکر و حیله وی در جذب مردم نیز اشاره کرد. معاویه در جمعی گفته بود: «اگر مویی بین من و مردم باشد، قطع نمیکنم». از وی پرسیدند چگونه؟ پاسخ داد: «اگر بکشند رهایش میکنم و اگر شل کنند میکشم».
امام علی(ع) در تبیین شگرد فریبکاری معاویه میفرماید: «معاویه از هر طرف سراغ انسان میآید. از پیش رو، پشت سر و از راست و چپ میآید تا در حال غفلت او را تسلیم خود کند و درک و شعورش را بدزدد». عمرو بن عاص نیز درباره شخصیت معاویه گفته بود او میتواند به هنگام خشم تبسم کند.
در واقع، «جهل» اصلیترین عامل جذب شامیان به امویان بود و اطاعت نیز پیامد آن بود؛ گو اینکه همین اطاعت محض خود جهالتافزا نیز بود لذا تشدید و تعمیق جهالتها را میتوان پیامدی دیگر برای علائق شامیان به بنیامیه به شمار آورد.
امویان، شامیان را در یک حصر شدید فرهنگی و تبلیغاتی قرار داده بودند. توصیه معاویه به یزید مبنی بر اینکه شامیان را برای مدتی طولانی از شام بیرون نبرد تا به خوی و خصلتهای دیگران عادت نکنند، دلیلی واضح بر حصر فرهنگی، سیاسی و تبلیغاتی آنان است. بنیامیه برای اجرای این نقشه هرگونه امکان تماس و ارتباط شامیان را با شیعیان اهل بیت منع کردند.
معاویه حتی حضور برخی شیعیان علی را که در شام تبعید بودند برنتافت و بیم داشت که حضور آنان موجب بیداری شامیان شود، از این رو بعد از اینکه سعید بن عاص اموی والی عثمان در کوفه مالک اشتر را به همراه شماری دیگر به دستور عثمان به شام تبعید کرد، طبق برخی از نقلهای تاریخی پس از چندی، معاویه این افراد را که عبارت بودند از عمرو بن زراره، کمیل بن زیاد، مالک بن حارث (مالک اشتر)، حرقوص بن زهیر، شریح بن اوفی، صعصعه بن صوحان و جندب بن زهیر، از شام بیرون کرد. وی وقتی شنید این افراد بـا مردم شام مراوده پیدا کردهاند، به عثمان نامه نوشت که حضور آنان موجب شورش در شامات خواهد شد. خلیفه دستور داد تا آنان به حمص تبعید شوند. پیشتر از آن نیز وی حضور ابوذر غفاری را تحمل نکرده بود. ابوذر که به بخششهای عثمان از بیتالمال به مروان بن حکم، زید بن ثابت و دیگران اعتراض کرده بود، از مدینه اخراج و به شام تبعید شد. وی در شام نیز در برابر اقدامات منحرفانه معاویه اعتراض میکرد و اقدامات اشرافی وی از جمله ساختن «کاخ سبز» را به باد انتقاد گرفت و حتی تطمیع معاویه نیز او را وادار به سکوت نکرد. ابوذر همچنین مردم را با فضایل پیامبر و اهلبیت آگاه میکرد. مجموعه این حوادث موجب شد تا معاویه به عثمان نامه بنویسد و وی را از اعمال و سخنان ابوذر آگاه کند. معاویه پس از پاسخ عثمان، ابوذر را به مدینه روانه کرد. ابوذر بعدها به ربذه تبعید شد. در نتیجه این جهل، شامیان علی را پدر فاطمه و فاطمه را همسر پیغمبر و دختر عایشه را خواهر معاویه و علی را کشته شده در جنگ حنین همراه با پیامبر میدانستند. معاویه در نامهای خطاب به اهل شام نوشته بود: «این نامهای است که امیرالمومنان، معاویه، صاحب وحی خدایی که محمد را به نبوت برانگیخت نوشته است. محمد امی بود؛ نه میخواند و نه مینوشت و از میان اهل خود وزیری که نویسنده امین باشد برگزید. وحی بر محمد نازل میشد و من آن را مینوشتم و او نمیدانست که من چه مینویسم و میان من و خدا هیچ یک از خلق او حاضر نبود». جهل شامیان به اندازهای بود که بنیامیه را تنها خویشان رسول خدا میدانستند. پس از سقوط امویان، برخی از سران ایشان نزد سفاح نخستین خلیفه عباسی شهادت دادند که جز بنیامیه اقوامی برای پیامبر نمیشناختند. وقتی معاویه نماز جمعه را چهارشنبه خواند کسی اعتراض نکرد و همه در نماز حاضر شدند. مردم شام به قدری در جهل نگه داشته شدند که در جنگ صفین نفهمیدند چرا با وجود زنده بودن ۲ فرزند عثمان، معاویه باید خود را ولی دم خلیفه مقتول معرفی کند؟ وانگهی از خود نپرسیدند که اگر علی بر حق نیست، پس چرا 70 بدری و هفتصد نفر از افرادی که در بیعت رضوان با پیامبر شرکت داشتند در میان لشکریان او حضور دارند؟ شخصی از یکی از عقلای شامی پرسید: این ابوتراب که خطیب او را بر فراز منبر لعن میکند کیست؟ شامی پاسخ داد گمان میکنم سارقی از سارقان فتنهگر است. هاشم مرقال از یاران امیرالمومنان نیز نقل میکند که در صفین یک جوان شامی را دید که رجزخوانی میکرد و علی را به دلیل قتل عثمان نفرین و لعن میکرد؛ وقتی از او علت حضور در این جنگ را پرسید، پاسخ داد:«با شما میجنگم، چرا که به من گفتند امیرتان نماز نمیخواند و شما نیز نماز نمیخوانید و امیرتان خلیفه ما را کشته است». امویان به صورت عمد شامیان را در جهل نگه داشتند تا مبادا با مکتب اهل بیت آشنا شوند و چهره واقعی بنیامیه آشکار شود. این جهل بیش از همه به کار آنان آمد و در تمایل شامیان به آنان کارگر افتاد.
او با ۲ حربه روانی به میدان آمد که عبارت بود از «عظمت بخشی» و «قداست بخشی». او با زیرکی شیطانی از این ۲ حربه برای تحریک حس ملیگرایی شامیان بهره برد و نتیجه آن نیز چیزی جز علاقه مردم شام به او و خاندان بنیامیه نبود.
* عظمتبخشی
شام، میراثدار هزاران سال تمدن بود و طبعا به دنبال حاکمی میگشت که بتواند احیاکننده عظمت گذشته آن باشد. شامیان عامل این عظمتبخشی را در امویان بویژه معاویه یافتند و او نیز از این فرصت بیشترین بهره را برد.
او برای سیادتبخشی به شامیان در برابر عراقیان، مقر بیتالمال عراق را به شام منتقل کرد تا غرور آنان را احیا کند. این برای مردمی که سالها بردگی رومیان را تجربه کرده بودند بسیار غرورآمیز بود، بویژه در برابر عراقیان که با آنان رقابت دیرینه داشتند.
به این لحاظ علاقه شامیان به امویان بویژه پس از نبرد صفین افزایش یافت، چرا که اعلام نظر حکمین به نفع معاویه شد و این موفقیتی برای مردم شام به شمار میآمد و موجب تقویت موقعیت آنان میشد. آنان از آن پس، خلفا را از همشهریان خود میدیدند و در واقع حکومت را از آن خود میدانستند و رهاورد این امر افزایش منافع و کثرت غنایم برای شامیان بود.
* قداستبخشی
علت روانی دوم قداستی بود که بنیامیه به شام و شامیان نسبت میدادند. در زمان امویان و بویژه معاویه، شام به مکانی مقدس شهرت یافت. معاویه سیاست قداستبخشی به شام و شامیان را در پیش گرفته بود. او مدعی بود که خداوند خلافت را به واسطه شامیان عزت بخشیده است. او در جایی از قول پیامبر گفته بود: «هرگز امتی دچار تفرقه نشد جز اینکه اهل باطل بر اهل حق پیروز شدند؛ مگر این امت یعنی شامیان». کعب الاحبار نیز در این مورد به حدیثسازی روی آورد و با ذکر حدیثی جعلی، حمص و دمشق را ۲ شهر از 5 شهری که به شهرهای بهشتی شهرت دارند معرفی کرد. از مجموع احادیثی که دستگاه خلافت امویان درباره فضایل شام جعل کرده، میتوان به اختصار به این ویژگیها اشاره کرد:
۱- سرزمین شام بهترین پناهگاه برای مسلمانان در هنگامه فتنه و گرفتاریهاست.
۲- سرزمین شام سرزمین مقدسی است.
3- سرزمین شام سرزمین برگزیده الهی و شامیان نیز بهترین بندگان خداوندند.
۴- شامیان تا قیامت بر دین خدا استوارند و در راه خدا میجنگند.
۵- خداوند به وسیله شام و اهل، آن پیامبر را کفالت کرده است.
۶- شامیان و متعلقان به آنان مرزداران و محافظان در راه خداوند هستند.
7- منع دشنام به شامیان به این علت که پاکان زیادی در میان آنان هستند.
۸- در وقت فتنه به شام پناه ببرید.
۹- در هنگامه فراگیری فتنه در جهان، ایمان در شام خواهد بود.
این احادیث که بسیاری از آنها منتسب به رسول خدا و برخی نیز منتسب به امیرمومنان علی است به منظور قداستبخشی به شام و شامیان توسط معاویه و با کمک جاعلانی مانند کعبالاحبار، وهب بن منبه و ابوهریره جعل شدند. احادیث فضیلت شام در مجامع حدیثی اهل حدیث، مانند مسند احمدبن حنبل و آثار دیگر فراوان آمده است. این نشان میدهد که بخشی از مهمترین روایات مربوط به فضایل شام در قرن اول و دوم رواج یافته و در قرن سوم از طریق محدثان به عنوان روایات قابل قبول نقل و در مصادر حدیثی و تاریخی وارد شده است.
یکی از عواملی که موجب شد امویان در شام نفوذ پیدا کرده و توجه شامیان را به خود جلب کنند، استفاده از سرمایههای اجتماعی در شام و نفوذ متنفذان بود که این سرمایههای اجتماعی را میتوان به چند دسته تقسیم کرد:
* قبایل
* افراد بانفوذ
* شاعران
* قاریان
امویان با استفاده از جایگاه قاریان در جامعه بر وجاهت خود در میان شامیان میافزودند. در برخی نقلها تعداد قاریانی که جذب معاویه شدند حتی تا ۴ هزار نفر هم برآورد شده است، هر چند مبالغهآمیز به نظر میرسد. یکی از بانفوذترین و بزرگترین قاریان قرآن، ابومسلم خولانی بود که یکی از مشاهیر تابعان شامی و از یاران معاویه به شمار میآمد. او از قبیله خولان یمن بود که اغلب ساکن شام بودند. ابومسلم در زمان حکومت معاویه به شام رفت و در جریان جنگ صفین یکی از مهمترین هواداران معاویه بر ضد امیرمومنان علی بود.
* فقیهان
نقش فقیهان درباری در تمایل شامیان به امویان را میتوان مهم ارزیابی کرد. قریب به اتفاق فقهای شام، ضمن بیعت با امویان، از طرفداران پابرجا و مستحکم آنان به شمار میآمدند. به تعبیر دکتر عطوان، فقهای شامی نسبت به دیگر فقها، «اشد دعوه» به خلافت امویان بودند. خلفای اموی با استفاده از جایگاه آنان در میان مردم، از وجود آنان نهایت بهره را میبردند. برای نمونه میتوان به ۲ فقیه بزرگ آن دوران اشاره کرد. یکی از آنان ابوبکر محمدبنمسلم بنعبیدالله شهاب معروف به زهری از فقیهان و محدثان بزرگ قرن دوم هجری بود. واقدی معتقد است او از عالمان بزرگی است که بویژه در حجاز و شام همتایی نداشت. ابنسعد نیز او را تنها فقیه و محدث مدینه بـه شمار میآورد. او اهل مدینه بود ولی مدتی را در شام گذرانده بود. زهری همچنین از جمله تابعان به شمار آمده و روایتهای گوناگونی را از امام سجاد نقل کرده است. حضرت در نامهای توبیخآمیز او را به دلیل همکاری با دستگاه امویان سرزنش میکند. زهری بیشتر عمر خود را در خدمت بنیامیه بود و به آنان در دنیایشان کمک میکرد. هشامبنعبدالملک به او کمکهای مالی فراوانی میکرد. او در دستگاه عبدالملک نیز ارج و قرب فراوان داشت و از او نیز اموالی گرفته بود. عمر بن عبدالعزیز در نامهای به کارگزارانش به آنان توصیه میکند از ابنشهاب زهری که عالم معروف شام و حجاز است بهره ببرند. یکی دیگر از فقیهان نامداری که امویان او را به سوی خود جلب کردند ابوعمرو عبدالرحمان بن عمرو اوزاعی بود که به سبب اقامتش در محله اوزاع در حومه دمشق به این نام شهرت یافت. او در آغاز جوانی وارد دستگاه حکومتی بنیامیه شد و به عنوان دبیر به دیوان بنیامیه پیوست، اگرچه اوزاعی بعدها از این سمت استعفا کرد و به کارهای علمی پرداخت اما در برههای باز به اصرار یزیدبن ولید، اموی بر مسند قضای جند دمشق نشست و البته خیلی زود استعفا داد. با این همه او نتوانست علایق خود را به امویان پنهان کند؛ به گونهای که بعد از روی کار آمدن عباسیان او از مجرم دانستن و تکفیر امویان و جواز قتل آنان امتناع ورزید و حتی عبدالله بن علی بن عبدالله بن عباس را به علت قتل بنیامیه و خیانت به آنان نکوهش کرد و حق بنیعباس را در خلافت انکار کرد. اوزاعی از اعتبار بسیار بالایی در بین اهل سنت و منطقه شام برخوردار بوده است؛ چنانکه امامت او در حدیث میان اهل سنت - با توجه به ارجاعات دانشمندان این مذهب به او و نیز دیگر قرائن - روشن میشود.
* محدثان
از جمله افراد متنفذی که بنیامیه از نفوذ آنان بهره بردهاند محدثان هستند. از جمله این محدثان، رجـا بـن حـیـوه است که با نام شیخ اهلالشام شهرت داشت. درباره نفوذ و دلبستگی او به امویان آمده است، با اصرار او بــود کـه سلیمان بن عبدالملک، عمربن عبدالعزیز را به عنوان ولیعهد خود انتخاب کرد و همو بود که وقتی هشام از بیعت با عمر بن عبدالعزیز سر باز زد، او را تهدید کرد در صورت عدم بیعت گردنش را خواهد زد.
از دیگر محدثان معروف، عامر بن شراحیل معروف به شعبی است که بیشتر عمر خود را در کنار حجاج ثقفی و عبدالملک سپری کرده بود. این افراد با توجه به جایگاه علمی خود در جامعه و احترامی که مردم شام بـه آنان روا میداشتند نقش فراوانی در گرایش شامیان به سمت امویان داشتند.
یکی از علل و عوامل مهم علاقه شامیان به امویان امور اقتصادی بود. به تعبیر جرجی زیدان: «مردم و اطرافیان معاویه به واسطه ارتباط با ایرانیان و رومیان مزه تجمل و خوشگذرانی را چشیده بودند و چون بــیـم و رعــب دوران نبوی پایان یافته بود آنقدرها به آخرت اعتنا نداشتند و دنبال پول و جاه و مقام میرفتند، معاویه هوشیار و زیرک از فساد اخلاق عمومی استفاده کرده با کمال سیاست به اجرای نقشه خود کوشید». معاویه با بهره گرفتن از این نقطه ضعف شامیان سیاست تطمیع جامعه را به کار گرفت. به نوشته زیدان عامل اصلی و موثری که معاویه و سایر امویان برای پیشرفت سیاست خود به کار بردند بذل و بخشش اموال و املاک بود. دنیاخواهی اطرافیان معاویه نیز به اندازهای بود که ۲ قبیله عک و اشعر به امید پول و پاداش معاویه را در صفین همراهی کردند و مسروق عکی، مشروط به دریافت ۲ میلیون درهم به ادامه جنگ در رکاب معاویه ملتزم شد. در برخی نقلهای تاریخی آمده است مسروق عکی، فرمانده قبیله عک نزد معاویه آمد و گفت برای قوم من ۲ میلیون درهم عطا مقرر کن، با این عهد که هر کس از ایشان کشته شد، پسر عمویش جای او را بگیرد. معاویه نیز پذیرفت و آنان با قبیله همدان درگیر شدند، به گونهای که عمروعاص به معاویه گفت: «شیران با شیران رویاروی شدهاند و من هرگز چون امروز ندیدهام». عبدالله بن عباس در مکاتبه با امام حسن مجتبی تأکید میکند که مردم از علی کناره گرفتند و به سوی معاویه رفتند، چون علی بین مردم در توزیع بیتالمال به مساوات و برابری رفتار میکرد و این امر بر آنان سنگین بود. پس از قضیه حکمیت معاویه از هیثم درباره مقایسه شامیان و عراقیان پرسید و هیثم درباره شامیان گفت: «مردم شام تو را به سبب تمتع از دنیا دوست دارند که دنیاپرستان اهل طمعاند». نتیجه اینکه به تعبیر ذهبی، شامیان به این علت به معاویه عشق میورزیدند و درباره او غلو میکردند و او را بر هر کس دیگری برتری میدادند که با کرم و عطایای خود آنان را تسخیر کرده بود. افزون بر این موارد باید به عمران و آبادانیها و توسعهای که در عصر امویان در شام صورت گرفت نیز اشاره کرد که بر علاقه شامیان به بنیامیه میافزود. این مهم بویژه در دوره ولیدبن عبدالملک چشمگیرتر از هر زمان دیگری به نظر میرسید. ولید آبادانی را دوست داشت از این رو به اصلاح راهها توجه کرد و در این زمینه بیش از دیگران کارکرد. او شهر دمشق را آباد کرد و از طریق قناتهایی که از رودخانه بردی سرچشمه میگرفت به همه خانههای بزرگ آب رساند. از جمله مهمترین آبادانیهای ولید باید به ساختن مسجد بزرگ جامع در دمشق اشـاره کرد که از زیبایی و شکوه خاصی برخوردار بود به گونهای که سالها بعد وقتی مهدی خلیفه عباسی این مسجد را دید، آن را بیمانند در روی زمین قلمداد کرد و مأمون عباسی نیز از شگفتآور بودن آن سخن به میان آورد.
از جمله اقداماتی که امویان برای جلب نظر مردم به کار بردند مشروعیتبخشی به خود و حکومت خود بود. آنان در این مورد از ۳ راه اقدام کردند: نخست انتساب خود به خدا و پیامبر، دوم انتساب به خلفا و سوم قداستبخشی به خود خلیفه اموی.
این ۳ سیاست را معاویه با ظرافت انجام داد و نظر شامیان را به سوی خود جلب کرد. افزون بر این، او با علم کردن انتقام عثمان کوشید هم خشم شامیان را شعلهور کند و هم با جلوه دادن خود به عنوان خونخواه خلیفه خود را نزد مردم عزیز جلوه دهد.
او برای مشروعیتبخشی به خود و حکومتش میکوشید خود را به خدا و پیامبر منتسب کند. ذهبی در «سیر اعلام النبلا» انبوهی از روایاتی را آورده است که در آن پیامبر خدا معاویه را مورد تفقد و عنایت ویژه قرار داده است. معاویه به شامیان آموخته بود خلافت امویان جنبه الهی دارد از همین رو بود کـه اهل شام نیز یزید را به عنوان خلیفه خداوند بعد از پدرش پذیرفتند. معاویه مدعی بود پیامبر مکرر به او سفارش میکرد که: «ای معاویه چون به پادشاهی رسیدی به مردم نیکی کن». او در یکی از خطبههای شام هم مدعی شد که پیامبر به او گفته بود «چون پس از من به خلافت رسیدی سرزمین مقدس [شام] را مرکز خلافت خود قرار بده». در جایی دیگر نیز خطاب به اهل شام خود را در کنار انبیا و از بندگان صالح خدا - که خداوند آنان را در شام مکان داده - و نیز از مدافعان دین و احکام آن قلمداد کرده است.
امویان میکوشیدند با انتساب خود به خلفا هم برای خود مشروعیت کسب کنند و هم اطاعت شامیان را به دست آورند.
معاویه با پررنگ جلوه دادن چگونگی قتل خلیفه سوم و سوءاستفاده از فضای بهوجودآمده هم کوشید با جلوه دادن علی به عنوان قاتل عثمان مردم را بر ضد او بشوراند و هم اینکه با جلوه دادن خود به عنوان خونخواه عثمان نظر شامیان را به سمت خود جلب کند.
خونخواهی دروغین عثمان تأثیر خود را گذاشت و موجب جذب مردم به معاویه و امویان شد، به گونهای که عمرو عاص به معاویه گفته بود: «خونخواهی عثمان چنان شعاری است که تمام مردم شام را بر همان اساسی که خود دوست داری و میخواهی، پیرامونت گرد میآورد».