printlogo


کد خبر: 265555تاریخ: 1402/5/14 00:00
سفر به سرزمین برادران تنی، پارسی‌ترین همسایه

محمد‌علی حسن‌نیا*: چرخ‌های هواپیما که با آسفالت باند فرودگاه اسلام‌آباد تماس پیدا می‌کند، خبر از این دارد که به مقصد، یعنی یکی از پررمز‌ و رازترین شهرهای جهان رسیده‌ایم. از قبل کتاب‌های زیادی درباره پاکستان خوانده بودم و تحلیل‌های زیادی درباره آن شنیده بودم؛ از ماجرای قدرتمندترین ژنرال دهه‌های قبل غرب آسیا- پرویز مشرف- تا سر و صداهای اخیر کریکت‌باز سیاستمدار؛ عمران‌ خان! 
البته در فرودگاه اسلام‌آباد بخشی از آن ذهنیت‌ها برایم جنبه یقین پیدا کرد. فضای سنگین نظامی و پلیسی پاکستان در همان ابتدا برایم مسجل شد. ارتشی‌ها با کسی شوخی نداشتند. وقتی می‌گویند عکسبرداری ممنوع است، یعنی برای همه ممنوع است، پس ما هم که آمدیم چند فریم عکس از در و دیوار فرودگاه بگیریم، با اخطار چوبی نیروی نظامی روبه‌رو شدیم! همان پلیس و نظامی‌های معروف چوب به دست فیلم‌های بالیوودی! 
باران، هوای پاکی به اسلام‌آباد هدیه داده بود؛ شهری محصور در جنگل، رطوبت و ارتش! شهر مانند پادگانی بزرگ و شیک است که تنها تفاوتش با یک مکان نظامی صرف، سرسبز بودنش است. در نگاه اول اسلام‌آباد چیزی شبیه رامسر ایران است؛ شهری تمیز، سرسبز با کاخ‌های اداری متعدد و بزرگ؛ از کاخ نخست‌وزیری گرفته تا مجلس ملی و سنا. 
نکته‌ای که همه کاروان اعزامی به آن می‌توانستند اذعان کنند، حس مثبت پاکستانی‌ها به تیم ایرانی بود. در چشمان‌شان و زبان بدن‌شان همگی حس احترام و محبت بود. حتی وقتی با حیدر و صاحب‌علی 2 همراه تیم دیپلماتیک صحبت می‌کردیم، می‌گفتند مشهد و قم زیاد می‌آیند. حتی از امامزاده خاتونی نام بردند در فلان جای قم که من ایرانی تا حالا نشنیده بودم! آری! این دیار «پاک‌ترین» مردمان است. انسان‌هایی با نزدیک‌ترین تبار فرهنگی به ایرانی‌ها. پس این شعر اقبال لاهوری دیگر جای تعجب ندارد: «چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما/ ای جوانان عجم جان من و جان شما».
طوری شیعیان پاکستانی تحویلت می‌گیرند که احساس غربت نمی‌کنی. به صاحب‌علی می‌گوییم اگر آمدی سری به شمال ما بزن، ایرانی‌ها خیلی میهمان‌نوازند. این شیعه پاک سرزمین محمدعلی جناح در جواب می‌گوید ما فقط مشهد و قم می‌رویم، فقط زیارت. تمام تصوراتم از اینکه پاکستان تنها محل جولان تندروهای افراطی است فرو می‌ریزد؛ نه اینکه فکر کنیم همه پاکستانی‌ها عاشق ایرانی و اهل بیت هستند، نه! ولی تصور اینکه همه آنها نگاه‌های تکفیری دارند اشتباه است. اینجا درک می‌کنم که امثال شهید رحیمی یا همان رسول مولتان چه دوراندیشی‌ای داشتند که نگاه رو به جلویی برای سرمایه‌گذاری فرهنگی در این دیار داشتند. پاکستان، پایتخت دوستداران انقلاب و ایران است؛ مردمانی که هنوز هم نام ایران را با نام خمینی می‌شناسند و به همین دلیل هم نام خیابانی در کراچی را «امام خمینی» گذاشته‌اند. از اینجا معلوم می‌شود چرا در نظرسنجی یک سایت غربی درباره میزان محبوبیت ایران در کشورهای منطقه، پاکستان رتبه نخست را داشت. آنقدر عمق فرهنگی ایران در اینجا بالاست که سرود ملی آنها هم به زبان فارسی است! 
به کراچی می‌رسیم، باز هم رطوبت که با پاکستان ممزوج شده است؛ بندری که خواهرخوانده چابهار ایران است و شبیه‌ترین شهر به آن. از پنجره هواپیما مشخص بود کراچی غرق در رطوبت است.
خیابان اولد کلیفتون که به نام امام خمینی نامگذاری شده، متصل به خیابان شاهراه ایران می‌شود که نشان‌دهنده عمق علاقه فرهنگی پاکستانی‌ها به پارس‌هاست‌. 
البته وقتی کاروان در خیابان‌های کراچی رد می‌شود، پاکستان واقعی را می‌توان مشاهده کرد. مردمی ساده‌زیست با لباس‌های سفید و رنگی که در برق چشمان‌شان مهربانی نسبت به ایرانی‌ها واقعا دیدنی است. بد نیست گزارش را با همان تعبیر جالب رهبر انقلاب در دیدار عمران خان تمام کنم؛ جایی که آیت‌الله العظمی خامنه‌ای اعلام کردند اقبال از شخصیت‌های برجسته تاریخ اسلام است و شخصیت او چنان عمیق و متعالی است که نمی‌توان تنها بر یکی از خصوصیت‌های او و ابعاد زندگی‌اش تکیه کرد و او را در آن بعد و آن خصوصیات ستود. حکایت ما از سفر به پاکستان همان شعر اقبال لاهوری بود: «پارسی از رفعت اندیشه‌ام/ در‌خورد با فطرت انـــدیشه‌ام».
آری! این سفر، سفر به سرزمین برادران تنی است؛ سفر به پارسی‌ترین همسایه.
خبرنگار اعزامی «وطن‌امروز» به پاکستان *

Page Generated in 0/0067 sec