در حال حاضر یک کشور اروپایی از هر ایالت در آمریکا جز میسیسیپی و آیداهو فقیرتر است. با این حال وضع درآمد اهالی میسیسیپی نسبت به فرانسویها بهتر است. اتحادیه اروپایی از بسیاری جهات بدتر از ایالات متحده شده و بریتانیا هم از این سرنوشت راه فراری ندارد.
«آلن اسکد» استاد بازنشسته تاریخ بینالملل دانشکده علوم سیاسی و اقتصاد لندن که آخرین کتابش «پرونده برگزیت» است، در مطلبی برای دیلیتلگراف نوشت: «نیکولاس بوزو، روزنامهنگار فرانسوی میگوید ماه گذشته مقاله روزنامه والاستریتژورنال باعث ایجاد احساساتی در اروپا شد. او سپس برای مجله فرانسوی اکسپرس، در رد آن مطلبی نوشت. در آن نشریه آمریکایی، تام فرلس گفته بود اروپاییها همینطور فقیرتر و آمریکاییها همینطور غنیتر میشوند.
افسوس که نیکولاس بوزو فقط میتوانست با دادههای ارائه شده توسط تام فرلس مخالفت کند که به گفته او، به جای ارقام تولید ناخالص داخلی، باید از آمار قدرت خرید سرانه استفاده میکرد. سپس میتوانست بنویسد اگر روندهای کنونی تداوم داشته باشد، اتحادیه اروپایی در سال ۲۰۵۰ از باشگاه کشورهای ثروتمند خارج میشود، نه در سال ۲۰۳۵ که تام فرلس پیشنهاد کرده بود.
نیکولاس بوزو همچنین پذیرفت تام فرلس در اشاره به روند پیری جمعیت اروپا، ترجیح آن برای تعطیلات طولانی و بازنشستگی زودهنگام و امنیت شغلی به عنوان دلیل رشد پایین، درست نظر داده است. اروپاییها باید عواقب آن را درک کنند؛ کمبود منابع اقتصادی که منجر به ناامنی داخلی و خارجی میشود و نیاز اجتنابناپذیر پیروی از آمریکا از نظر ژئوپلیتیک.
تقریبا همزمان با انتشار مقاله بوزو، اندرو نیل، روزنامهنگار تحلیلی از ثروت اروپا نوشت. از جمله نکاتی که او به آن اشاره کرد، این بود که 15 سال پیش تولید ناخالص داخلی منطقه یورو حدود ۱۴ تریلیون دلار بود، در حالی که برای ایالات متحده اندکی بیشتر بود. امروز تولید ناخالص داخلی منطقه یورو زیر ۱۵ تریلیون دلار است، در حالی که برای ایالات متحده به ۲۵ تریلیون دلار رسیده؛ یعنی ۶۰ درصد بزرگتر از منطقه یورو.
نتیجه این شده که در حال حاضر یک کشور اروپایی از هر ایالت در آمریکا جز میسیسیپی و آیداهو فقیرتر است. با این حال، اهالی میسیسیپی با درآمد سالانه ۵۰ هزار دلار وضع بهتری نسبت به فرانسویها دارند. مقاله اندرو نیل از آمارهای فراوانی استفاده میکند تا نشان دهد اتحادیه اروپایی از بسیاری جهات چقدر بدتر از ایالات متحده است. متأسفانه برای ما، بریتانیا بیشتر شبیه اروپاست تا آمریکا؛ دارای مالیات بیش از حد، مقررات بیش از حد و فاقد هرگونه برنامه استراتژیک برای رشد. ما همچنین ویژگی مشترک دیگری با اتحادیه اروپایی داریم؛ فلج یا رکود سیاسی.
مطالب مجلات و روزنامهها مملو از ازهمپاشیدگی سیاسی در اروپاست؛ فقدان نتیجه روشن برای انتخابات پارلمانی اسپانیا، احیای مجدد حزب آلترناتیو برای آلمان، دودستگی سمی میان چپ و راستها در فرانسه، نفوذ فزاینده اداری احزاب افراطی و سقوط ائتلاف حکومتی در هلند. همچنین مساله افزایش نرخ بهره بانک مرکزی اروپا و تفرقه در داخل اتحادیه اروپایی بر سر سیاست مهاجرتی و امور دفاعی وجود دارد.
در عین حال، همین نوع از هم پاشیدگی در بریتانیا هم مشهود است؛ دولتی که تنها در نام محافظهکار است و اکنون به ژستهای سیاسی درباره مسائل محیط زیستی تنزل یافته و چشمانداز نرخ بهره بیشتر از سمت بانک ورشکسته انگلستان افزایش مییابد.
علاوه بر این، حزب کارگر بریتانیا خواهان روابط نزدیکتر با اتحادیه اروپایی و پایبندی سختتر به سیاستهای آب و هوایی است. این حزب یک رهبر غیر کاریزماتیک دارد، در معرض جناحگرایی افراطی است و این امید سرخورده را در خود دارد که از هم گسیختگی حزب ملی اسکاتلند، اکثریت پارلمانی را به آن هدیه میدهد. با این حال ریشی سوناک مودب و خوب، هنوز هم میتواند در انتخابات پیروز شود.
رایدهندگان محافظهکار عمدتا در طول انتخابات میاندوره در خانه مانده و استارمر را تایید نکردهاند. در شطرنج، وضعیتی به نام پات هست و جریان محافظهکاران هم همان بازی است و هیچ نشانی از چالش حزبی جدید از چپ یا راست وجود ندارد. در وضعیت پات، حریفی که نوبت حرکت با او است، بیآنکه شاهش در معرض کیش باشد، هیچ حرکت قانونی نمیکند. این وضعیت با سیاستهای آمریکا بدتر شده است. آنها برای ما وقت ندارند؛ دموکراتها میخواهند دونالد ترامپ را زندانی کنند و جمهوریخواهان میخواهند درباره جو بایدن تحقیق کنند. بنابراین جهان غرب، در حساسترین زمان از نظر ژئوپلیتیک، در هیچ جا مدیریت و رهبری ندارد. در عوض ما به هم ریختگی و از هم پاشیدگی داریم».