حنیف غفاری: این روزها رسانههای غرب روایتگری خاصی نسبت به تحولات جاری در نیجر و کودتای شکل گرفته در این کشور آفریقایی دارند. این روایتگری، معطوف به کتمان مولفههای فرامتنی، تمرکززدایی نسبت به آیندهپژوهی تحولات آفریقا و انکار نیت واقعی آمریکا، فرانسه و انگلیس از پیشبرد این روند خونین و مداخلهگرایانه است. شبکه بیبیسی در یکی از تحلیلهای خود درباره آنچه در نیجر میگذرد، میگوید: «نیجر یکی از معدود دموکراسیهای باقیمانده در ساحل بود و غرب، آن را کشوری نسبتاً باثبات در منطقهای آشفته میدانست که اخیراً شاهد افزایش حملات خشونتآمیز بوده است اما اکنون که ارتش قدرت را به دست گرفته است، این نگرانی وجود دارد که این ثبات ممکن است از بین برود. نیجر میزبان پایگاههای نظامی فرانسه و ایالاتمتحده است که به جنگ با بوکوحرام و گروههای وابسته به داعش کمک میکنند. آینده اینها اکنون در هالهای از ابهام است».
در همین روایتگری، 3 پیشفرض دروغین وجود دارد که رویکرد گذشته، حال و آینده غربیها در آفریقا جایی برای توجیه آنها باقی نمیگذارد.
1- نخستین روایتگری دروغین، مربوط به ابراز نگرانی بیبیسی نسبت به وقوع کودتا در نیجر و سست شدن پایههای دموکراسی در آفریقاست. اساسا آمریکا و اتحادیه اروپایی مولفههای حکمرانی در آفریقا را نه بر مبنای استقلال و آزادی واقعی، بلکه در ذیل مفهوم وابستگی به مرکز(غرب) تعریف کردهاند. بر همین اساس هر گونه تحرکی که نسبت علی- معلولی بازیگران آفریقایی و غرب را به ضرر منافع واشنگتن، لندن و پاریس مخدوش کند زنگ خطر را برای رسانهها و صاحبان قدرت در میان بانیان استعمار کهن و طراحان استعمار نو و فرانو به صدا درمیآورد. این قاعده در قبال تحولات جاری در نیجر نیز صادق است. مخالفت با کودتا، اسم رمز بازگرداندن نیجر به دامنه سلطه غرب است و گزارههایی که در راستای این مداخلهگرایی مخرب به افکار عمومی دنیا القا میشود، صرفا جنبه تزئینی و دروغین دارد.
2- پیشفرض و القای دروغین بعد، مربوط به ادعای بیبیسی و دیگر رسانههای غرب درباره تحرکات تروریستی در آفریقاست. بدون شک فعالیت بوکوحرام، الشباب و داعش در خاک آفریقا معلول کودتا در نیجر نیست، بلکه منبعث از استراتژی خلق بحرانهای مزمن امنیتی در آفریقاست. بهتر است رسانههای غرب صرفا به یک سوال مهم پاسخ دهند: چگونه پس از اضمحلال خلافت خودخوانده داعش در سوریه و عراق هزاران تن از اعضای داعش راه به آفریقا پیدا کرده و در مناطق گوناگون این قاره سکنی گزیدند؟
آیا این توزیع جغرافیایی و هندسه ضدامنیتی، به صورت غیرارادی و بدون دخالت دستگاههای امنیتی آمریکا و فرانسه انجام شده است یا پشت پرده آن، نوعی مدیریت مستمر و واحد، خودنمایی میکند؟! بیبیسی از وقایعی ابراز نگرانی میکند که غرب در تئوریزه کردن، طراحی، پیادهسازی عملیاتی و در نهایت تمرکززدایی افکار عمومی دنیا نسبت به آنها نقش داشته است. ابراز نگرانی غرب نسبت به فعالیتهای تروریستی گروههای متوحش و تکفیری در آفریقا مصداق عینی طنزی تلخ محسوب میشود.
3- موضوع آخر، سیاست ابهامسازی غرب در قبال آینده آفریقاست. در حقیقت، مقامات و رسانههای آمریکایی و اروپایی در حال خلق یک گزاره شرطی در این باره (معطوف به آیندهنگاری تحولات آفریقا) هستند که مطابق آن، مداخلهگرایی غرب در امور داخلی نیجر مصداق مداخله سالم و در مقابل، هرگونه تلاش برای زدودن لکههای استعمار از کالبد آفریقای امروز نماد ارتجاع و بحران محسوب میشود. این تصویرسازی کاذب، مقدمهای برای خلق واقعیات خونین و خطرناک بعدی در آفریقاست. اکواس (اتحادیه سیاسی - اقتصادی 15 کشور غرب آفریقا) در اینجا تبدیل به نماد مداخلهگرایی غیرمستقیم و جنگ نیابتی غرب در آفریقا شده و اگر به این بازی تن دهد، در آینده ناچار است بیش از پیش هزینههای جبر و سلطهگرایی فرانسه و آمریکا در سرتاسر آفریقا را بپردازد. به عبارت بهتر، غرب در صدد است اکواس را به نخستین و بزرگترین قربانی تصویرسازی هدفمند خود از کودتای نیجر تبدیل کند. قطعا بهترین و عقلانیترین راه در این باره، مسدودسازی مداخله غرب و رو آوردن به گفت وگوهای داخلی در نیجر و آفریقاست. این همان نقطه تعیینکنندهای است که تحقق آن لرزه بر اندام امثال بایدن و مکرون میاندازد.