printlogo


کد خبر: 267173تاریخ: 1402/6/30 00:00
کاریه که از دستم برمیاد

ای تابستان شیرین و جذاب لعنتی؛ نمی‌دانم آیا درست است که در ابتدای نامه خداحافظی سلام کرد؟ اما می‌خواهم آخرین سلامم را با بغض تقدیمت کنم.
انگار همین دیروز بود که بعد از آخرین امتحان، فاصله دانشگاه تا خانه را مثل اسب یورتمه رفتم و از شدت خوشحالی رسیدن تو، ۴۸ ساعت مثل خرس خوابیدم. یادت هست که وقتی از آن خواب ناز بیدار شدم و دیدم هنوز ۴۸ ساعت بیشتر نگذشته و کلی وقت دارم، باز ۲۴ ساعت دیگر هم خوابیدم؟ چقدر چسبید. 
دریغ که این‌گونه عنان زمان از کفم رفت و زارت به اول مهر رسیدیم. آن روز که بالش نرم خویش را در آغوش گرفته بودم، اول مهر خیلی دور می‌نمود؛ نمی‌دانم کجای مسیر را غلط رفتم که امروز اینقدر نزدیک می‌نماید؟
چه برنامه‌هایی که با هم داشتیم و نشد. دلم می‌خواست در این تابستان اسب‌سواری یاد بگیرم، لکن اشتراک فیلیمو کار دستم داد و تو را از من گرفت. خواستم موسیقی کلاسیک بیاموزم ولی این اینستاگرام حسود بتهوون را برنتافت و مرا در خود غرق کرد، فیلترش افزون باد. حتی می‌خواستم بانجی جامپینگ کنم، البته این را دیگر خودم ترسیدم؛ اگرنه تا آن بالا هم رفته بودم. 
خلاصه که این رسمش نبود ای پادشاه فصل‌ها که چنین میگ‌میگ‌وار بروی و مرا با این کوله سنگین کتاب و دفتر جا بگذاری. آن هم وقتی می‌دانستی که تو آخرین تابستان منی و تابستان دیگر را باید بالای برجک‌های سرد و بی‌رحم پادگان زوزه بکشم. کمی از پاییز و زمستان یاد بگیر؛ با این که روزهای‌شان از تو هم کمتر و هم کوتاه‌تر است اما تا جان به لب‌مان نکنند، تمام نمی‌شوند.
کاش من همه بودم و با همه چشم‌ها در تو تا لنگ ظهر می‌خوابیدم. خیلی خسته‌ام؛ خسته از اول مهری که اتفاقاً شنبه هم هست و اتفاقاً همان ۸ صبح هم با نچسب‌ترین استاد تمام ادوار تاریخ کلاس دارم. خسته از سرویس‌های دانشکده که به‌خاطر بی‌پولی دانشگاه تعدادشان کم است و هربار بالغ بر ۴۰۰ تَن دانشجو را در خود جای می‌دهند. و خسته از سلف... آه از سلف... و تو چه می‌دانی که سلف چیست؟
بی‌انصاف‌ها! ما دانشجویان نسل کروناییم. ما عادت داشتیم صدای استاد را زیر پتوهای نرم و گل‌گلی بشنویم. ما عادت داشتیم وسط برگزاری کلاس آبمیوه و چیپس و پفک، کنار دست‌مان باشد. این چه بساطی بود که برای‌مان درست کردید؟ چرا دانشجویان را واکسن زدید؟ ما که پذیرفته بودیم آن شرایط را! خدایا بس است دیگر... خدایا خسته شدیم...
فلذا خداحافظ این تابستان، و همه تابستان‌هایی که علی‌رغم بیکاری فرصت نشد از شما استفاده کافی و وافی را ببریم‌. خداحافظ ای بستنی‌ها و ای گیم‌نت‌ها و ای پلتفرم‌های داخلی و قانونی نمایش فیلم و سریال. نمی‌دانم کی و کجا اما می‌دانم یک جایی آن بیرون، باز، هم را خواهیم دید. به امید آن روز...

Page Generated in 0/0058 sec